شعارسال: پوچ بودن در نظر کامو پوچ بودن همهچیز و تمام زندگی نیست چون جهان و انسانها برای او جذابیتهایی دارند و در رمانهایش زنان زیبایی را وصف میکند حتی هنگام محاکمه حواسش دائم به فکر معشوقهاش است و یا بسیار به توصیف زیباییها و جذابیتهای ساختمانها، دریاها و مناظر طبیعی میپردازد؛ پس در دیدگاه چنین انسانی همهچیز پوچ نیست و دنیا ارزش لذت بردن و دل بستن را دارد. كامو در افسانهی سيزيف توضيح میدهد كه نه انسان و نه جهان هيچكدام پوچ نيستند. پوچی در همزيستی انسان و جهان نهفته است. عامل پوچی عادت است خیلی این واژه را به کار میگیرد: «به این سگ عادت کرده بود» «سالامانو با زنش خوشبخت نبوده اما روی هم رفته عادت کرده بود» (بیگانه،101) «آدم به همهچیز عادت میکند»(همان،130) از دیدگاه کامو حتی مجازاتها هم تبدیل به عادت میشوند و دیگر مجازات نیستند: «در زندان سیگارم را از من گرفتند، روزهای اول سخت بود شاید این بیشترین چیزی بود که داغانم کرد؛ بعدها متوجه شدم این هم بخشی از مجازات است. اما آن وقت دیگر عادت کرده بودم که سیگار نکشم و دیگر برایم مجازاتی نبود» (همان،131)
هرچند نهلیسم و پوچی انگاری را دیگرانی چون سارتر نیز کشف کرده بودند اما برای کامو پي بردن به پوچي زندگي پايان راه نيست؛ آغازي براي زندگی است. حال که جهان پوچ است چه باید کرد؟ خودکشی؟ پاسخ آلبر کامو «طغیان» است. انسان در طغیان بر این پوچی غلبه میکند و آزاد میشود. اما یک امر پوچ و مسخره وجود دارد که اجتناب ناپذیر است و آن مرگ است.
کامو به انقلابیون و طغیانگران هشدار میدهد که در جریان طغیان آنقدر بلند نظر نشوید که به امید فردا، امروز را نبینید. او میگوید، به امید این که فردا بهتر میشود، پلشتیهای امروز را تحمل و تأیید نکنید؛ به نام نجات طبیعت، غلبهی ویرانگر بر طبیعت را نپذیرید؛ به امید برپاشدن بناهایی زیبا و با شکوه، نپذیرید که همه چیز ویران شود. کامو با طغیانی موافق است که بخواهد آزادیبخش باشد، نه مانند طغیان انقلابیون خیالپرداز به اسم آزادی سیستمی را به پا کند و آن سیستم با وعدۀ آزادی استبداد تازهای را مستقر کند. کامو معتقد بود خوشخیال نباشیم و این وعده را به خود ندهیم که چون طغیان کردیم و آزادی خواستیم، خود به خود در مسیری میافتیم که به آزادی منجر میشود.
پوچ بودن در نظر کامو پوچ بودن همهچیز و تمام زندگی نیست، چون جهان و انسانها برای او جذابیتهایی دارند و در رمانهایش زنان زیبایی را وصف میکند حتی هنگام محاکمه حواسش دائم به فکر معشوقهاش است و یا بسیار به توصیف زیباییها و جذابیتهای ساختمانها، دریاها و مناظر طبیعی میپردازد؛ پس در دیدگاه چنین انسانی همهچیز پوچ نیست و دنیا ارزش لذت بردن و دل بستن را دارد. کامو د ر افسانهی سیزیف توضیح مید هد که نه انسان و نه جهان هیچکد ام پوچ نیستند. پوچی د ر همزیستی انسان و جهان نهفته است. عامل پوچی عادت است خیلی این واژه را به کار میگیرد: «به این سگ عادت کرده بود» «سالامانو با زنش خوشبخت نبوده، اما روی هم رفته عادت کرده بود» (بیگانه، ۱۰۱) «آدم به همهچیز عادت میکند» (همان، ۱۳۰) از دیدگاه کامو حتی مجازاتها هم تبدیل به عادت میشوند و دیگر مجازات نیستند: «در زندان سیگارم را از من گرفتند، روزهای اول سخت بود شاید این بیشترین چیزی بود که داغانم کرد؛ بعدها متوجه شدم این هم بخشی از مجازات است. اما آن وقت دیگر عادت کرده بودم که سیگار نکشم و دیگر برایم مجازاتی نبود» (همان، ۱۳۱)
هرچند نهلیسم و پوچی انگاری را دیگرانی، چون سارتر نیز کشف کرده بودند، اما برای کامو پی برد ن به پوچی زند گی پایان راه نیست؛ آغازی برای زند گی است. حال که جهان پوچ است چه باید کرد؟ خودکشی؟ پاسخ آلبر کامو «طغیان» است. انسان در طغیان بر این پوچی غلبه میکند و آزاد میشود. اما یک امر پوچ و مسخره وجود دارد که اجتناب ناپذیر است و آن مرگ است.
کامو به انقلابیون و طغیانگران هشدار میدهد که در جریان طغیان آنقدر بلند نظر نشوید که به امید فردا، امروز را نبینید. او میگوید، به امید این که فردا بهتر میشود، پلشتیهای امروز را تحمل و تأیید نکنید؛ به نام نجات طبیعت، غلبهی ویرانگر بر طبیعت را نپذیرید؛ به امید برپاشدن بناهایی زیبا و با شکوه، نپذیرید که همه چیز ویران شود. کامو با طغیانی موافق است که بخواهد آزادیبخش باشد، نه مانند طغیان انقلابیون خیالپرداز به اسم آزادی سیستمی را به پا کند و آن سیستم با وعدۀ آزادی استبداد تازهای را مستقر کند. کامو معتقد بود خوشخیال نباشیم و این وعده را به خود ندهیم که، چون طغیان کردیم و آزادی خواستیم، خود به خود در مسیری میافتیم که به آزادی منجر میشود.
نویسند:علی رحمانی
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از جستارها، کد خبر:۱، تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۹۹،