شعار سال: جوزف پی فِل در مقاله «بحران عقل؛ قرائتی از مقالۀ پرسش وجود هایدگر» (ر.ک: تونلی، جورجیو و دیگران، 1397، جستارهایی درباره عقلانیت، گزینش و ویرایش سید احمد موسوی خوئینی، تهران، ترجمان علوم انسانی)، به تحلیل نامۀ هایدگر به ارنست یونگر پیرامون راهحل هایدگر برای بحران عقل خودبنیاد میپردازد.
فِل معتقد است هایدگر عقل را از خودویرانگری در سنّتی که به نیهیلسیم ختم میشود نجات میدهد و غرض هایدگر در بنیانگذاری و اعتباربخشی مجدد به عقل، مستلزم یادآوری وجود بهعنوان «بنیاد» عقل است که این امر فقط از خلال تجربۀ عمیق نیهیلسیم امکانپذیر خواهد بود و نتیجه میگیرد که راهحل هایدگر در این مقاله برای بحران عقل، تفکر مبتنی بر «یادآوری» است. یادآوری قدرت مشروط عقل که به وجودی ماقبل عقلانی تمکین کند، چرا که عقل، خودش نمیتواند حقیقت اشیاء را بگشاید یا حقیقتی را اختراع و یا جهانی برای خودش خلق کند.
پس عقل، قدرتی محدود، امّا واقعی دارد و این یادآوری، خیرهسری عقل در برابر بنیادش را تأدیب میکند و به عقل تکنولوژیک نشان میدهد که با این فراموشکاری ویرانگرش، چقدر مستعد است بنیادی که خود تکنولوژی را ممکن ساخته است، تباه سازد.
حرکت هایدگر نوعی اندیشیدن رو به عقب است؛ این بازگشتن به معنای اعادۀ گذشته نیست، بلکه پشت سرگذاشتن فراموشیِ وجود و پشت سر گذاشتن متافیزیک است؛ این نوع اندیشیدن، تعقّل فلسفه سنّتی و علم هم نیست، بلکه از جنس نیچهای است، یعنی از دست دادن اطمینان به معانیِ به ارث رسیده و آنها را معادل هیچ دانستن؛ منظری که انسان مدرن را رها میکند و او را در مکانِ نامکان (No-Place) قرار میدهد، چرا که هیچ جایگاه قابل قبولی ندارد و باید برای خود، جایگاهی دست و پا کند. هایدگر از اندیشیدنی سخن میگوید که برانگیخته شدن انسانِ مدرن برای اخذ جایگاه را در قالب گِشتِل (Ge-Stell) میبیند؛ یعنی طبیعتِ درونیِ تکنولوژی مدرن به مثابه مجموعۀ روشهایی که جایگاهی از مجموعه نمادهای انسانی و تشکیلاتی انسانیاند؛ صورت و شکلی هجومی، تعمدی و تجاوزکار به محیط اطراف که جایگاه حقیقی (پوئسیس) خود را فراموش کرده و دیگر سرتسلیم فرود نمیآورد!
وی سپس بهدرستی اشاره میکند که زمانۀ گِشتل، برداشت ویژۀ خود را از طبیعت و نقش عقل ارائه میدهد و از این طریق، عقل، موجودات را با انواع خاصی از روشها معنی میکند و در ادامه به چهار روش معنا کردن که هایدگر در مقاله خود به آن اشاره کرده میپردازد و نهایتاً به بحث نسبت مفهوم و شیء رسیده و این که آیا بایستی مانند کانت، مفهوم یا تصور را، امر نخستین، و شیء را امر ثانوی بدانیم به این نحو که انسان از پیش، برای کلّ حوزۀ محسوسات، طرحی در میاندازد و آنگاه امر محسوس را با مفاهیمی مانند جوهر یا علت و معلول، تطبیق داده و به این ترتیب، میان مفهوم و شیء جدایی افتد؟ پرسش مهم هایدگر در اینجا این است که این «در برابر» بودن تا چه حدّ بنیادین است؟
بدینسان ناظر بر مقاله فوق میتوان به این نتیجه رسیدکه انسان مدرن در محدودۀ عقل نواندیش، بنیادی را برای خود فراهم میسازد که هرگونه بنیاد فلسفی– اندیشهای و سپس تکنولوژیکی– کاربردی را نیز بیبنیان ساخته است. نکته آن است که ریشهیابی کنیم چه شد انسان به چنین جایگاهی رسید؟ و البته در تحلیلهای فلسفی مسئله، همچنان مسئلۀ نسبت ذهن با عین و چگونگی تفسیر و تحلیل آن، یکی از شاه کلیدها قلمداد میشود(ر.ک: حسینی، سیّدحسین، 1391، جایگزینی تکنولوژی به جای دین؛ رهاورد انسان عصر جدید، کنفرانس بین المللی فلسفه دین معاصر).
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه همدلی، تاریخ انتشار: 31 شهریور ۱۳۹۹، کد خبر: -، hamdelidaily.ir