پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۰۱۷۸۹
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۶
چند روز قبل، صبح که می‌خواستم از خانه بزنم بیرون، توی اتاق‌ها راه می‌رفتم و گزینشی از اشیاء رهاشده روی میز، مبل، تخت و کشوها را توی کیفم می‌ریختم؛ چیزهایی که به گمانم بدون آنها نمی‌شد از خانه بیرون رفت. گوشی موبایل سرآمد همه بود. میانه راه به ناگاه گوشی از دستم سر خورد و به زمین افتاد. خاموش شد و هرچه تلاش کردم دیگر روشن نشد که نشد.

شعار سالچند روز قبل، صبح که می‌خواستم از خانه بزنم بیرون، توی اتاق‌ها راه می‌رفتم و گزینشی از اشیاء رهاشده روی میز، مبل، تخت و کشوها را توی کیفم می‌ریختم؛ چیزهایی که به گمانم بدون آنها نمی‌شد از خانه بیرون رفت. گوشی موبایل سرآمد همه بود. میانه راه به ناگاه گوشی از دستم سر خورد و به زمین افتاد. خاموش شد و هرچه تلاش کردم دیگر روشن نشد که نشد. وسط میدان ولیعصر، حس می‌کردم بیچاره‌ترین انسان کره‌ زمین هستم؛ دست‌وپایم سرد شده بود و نمی‌توانستم قدم از قدم بردارم. تمام هفته‌ای که نعش تلفن همراهم را بین تعمیرکاران خبره می‌چرخاندم و جواب «نه» می‌شنیدم، مثل یک فرد آلزایمری، گیج و بی‌حافظه بودم؛ انگار بخشی از من از دست رفته بود... .

قضیه خراب‌شدن گوشی موبایلم و ازدست‌رفتن همه شماره‌ها و 6هزار عکس و فایل و خاطره‌ام، باعث شد تا بیشتر به رابطه ما و اشیاء فکر کنم؛ خصوصا که این حس را کمابیش قبلا هم تجربه کرده بودم؛ یعنی وقتی موبایلم را در خانه جا‌می‌گذاشتم، حس می‌کردم که اعتمادبه‌نفسم را جا گذاشته‌ام.

این موضوع بهانه‌ای شد برای انتشار این صفحه و جست‌وجویی در باب معناشناسی اشیاء. بیشتر حواسم به جزئیات خانه، محل کار و حتی توی کیفم جلب شد. مدام از خودم می‌پرسیدم ما با وسیله‌ها و چیزهایی که دوروبر خودمان جمع کرده‌‌ایم، چه نسبتی داریم؟ چرا بعضی از اشیاء را چون یک مائده آسمانی در گنجه‌ها و پستوها، پنهان و بعضی‌ها مثلا ماشین یا موتور را زیر آسمان خدا ـ در مسیر باد و باران ـ رها می‌کنیم؟ چرا کفش من، لباس من، ساعت من و... آن‌قدر ارزشمندند که گویی بخشی از جانم هستند؟ چرا به میز کارم علاقه دارم و نام‌ام را روی خودنویس پارکرم حکاکی کرده‌ام؟!

جواب این سؤال‌‌ها آن‌قدرها هم ساده نبود؛ گویی اصلا نمی‌توانستم خودم را بدون «چیز»هایی که دارم تعریف کنم. چند روز بعد، چهارشنبه ساعت11 و 27دقیقه وقتی زمین‌لرزه‌ای بزرگ، تهران را تکان داد، بخش بزرگی از پازل ذهنی من کامل شد. همه هراسان با دهانی باز در حال فرار بودیم ولی من در شرایط بحرانی، برگشتم و گزینشی از اشیاء رهاشده روی میز، مبل، تخت و کشوها را توی ساکم ریختم؛ اشیائی که هویت من بودند (مثل شناسنامه، گذرنامه و کارت ملی) و اشیائی که دارایی عاطفی من بودند (دیوان حافظ رنگ‌ورورفته هدیه پدر، دفتر خاطرات، چند عکس و چیزهایی شبیه عینک و گوشی موبایل و...)؛ گویی اگر زلزله بیاید اینها نباید زیر آوار بمانند. آن ساک همه حرف‌‌ها را زد. ساکم شبیه کشتی نوح بود و ساکنان آن اشیاء بودند! اینها همه من بودند و من هیچ‌کدام از آنها نبودم.

رابطه تنگاتنگ ما با اشیاء، رابطه‌ای چندوجهی‌است؛ بنابراین برای اینکه کارکردهای معنایی اوبژه و شیء را در زندگی روزمره بشناسیم، مصاحبه‌ای با دکتر حمیدرضا شعیری که معناشناس و نشانه‌شناس است انجام دادیم. دکتر شایسته مدنی هم اشیاء و دکور خانه ایرانی را در سیر تحول اجتماعی بررسی کرده است. مینا عینی‌فر، از زاویه اینستاگرام و بازنمایی اشیاء در فضای مجازی ماجرا را دیده و مهدی افروزمنش، یکی از عجیب‌‌ترین موزه‌های جهان، یعنی موزه معصومیت را روایت کرده است؛ جایی که بر‌اساس رمان، از هرآنچه با معشوق نسبتی دارد، مثل یک اثر هنری ارزشمند پاسداری می‌شود.

جهانی که پیرامون ما وجود دارد سرشار از نشانه‌های انتزاعی و اشیاء فیزیکی‌است. انسان در نسبت با این جهان معنا می‌گیرد و زندگی می‌‌کند و ما در ارتباط با اشیاء اندازه خودمان را در جهان می‌‌فهمیم. ما با کمک اشیاء رازهای هستی را درک می‌‌کنیم، دیدمان را وسعت می‌‌دهیم، حواسمان را تقویت می‌کنیم، خاطره می‌سازیم و زندگی جمعی‌مان را سروسامان می‌دهیم؛ طبقه اجتماعی‌مان را تعریف می‌کنیم و ارزش می‌خریم و می‌فروشیم.

از طرف دیگر مصرف‌‌گرایی مدرن باعث شده که قدری در استفاده و مصرف اشیاء افراط کنیم

. انسان مدرن در سیطره وسایل و چیزها قرار گرفته و اشیاء بر جهان ما چیره شده‌اند و هر روز جای بیشتری را به خود اختصاص می‌دهند. در این رابطه با حمیدرضا شعیری که مدرک دکتری معناشناسی از کشور فرانسه دارد و این‌روزها استاد دانشگاه تربیت مدرس تهران است به گفت‌وگو نشستیم.

او در پاسخ به پرسش‌های ما از رازهای اشیاء و کارکردهای آنها در زندگی روزمره‌مان پرده برمی‌دارد.

هر روز در میان شبکه‌ای بزرگ از اشیاء هستیم. در همه محیط‌های کاری و خانگی، اشیاء را می‌خریم و می‌فروشیم یا به‌عنوان یادگاری در گنجه نگه‌می‌داریم. در این گفت‌وگو می‌خواهیم در مورد نقش «شیء» در زندگی انسان‌ها صحبت کنیم اما قبل از هر چیز، لطفا تعریفی از شیء ارائه کنید تا بدانیم اساسا اشیاء، چه هستند.

شیء، دارای نمود فیزیکی، حجمی و بیرونی‌است و زمان و مکان را توأمان اشغال می‌کند؛ لذا همبسته با زمان و مکان است. شیء قادر است زمان را در خود ثبت، کنسرو، منجمد و نگهداری کند.

اشیاء چگونه زمان را در خود کنسرو می‌کنند و نگه‌می‌دارند؟

یک شیء، زمان را در خود ثبت و فریز می‌‌کند؛ مثال واضحش قوطی کنسرو است که یک اوبژه فیزیکی به شمار می‌رود و فضا و مکان اشغال می‌کند؛ زمان را در خود نگه می‌دارد یعنی محتوای قوطی، فرصت زمانی به شمار می‌رود. معتقدم داخل قوطی، محتوا قرار نگرفته بلکه زمان، کنسرو شده است. به ‌محض اینکه تاریخ مصرف پشت قوطی بگذرد، دیگر هیچ‌کس قوطی را باز نمی‌کند.

همین مفهوم را به خیلی از اشیاء دیگر هم می‌توان تسری داد که در زندگی ما، کنارمان و پیرامون ما هستند. مهم‌ترین استفاده‌‌ای که از اشیاء پیرامون می‌کنیم این است که زمان را برایمان نگه می‌دارند تا به ما تحویل دهند. فرضا شیئی که خاطره تولید می‌کند، ما را به زمان گذشته برمی‌گرداند. یک شیء مصرفی که در دست پدران و پدربزرگ‌‌‌هایمان بوده و از آن استفاده می‌‌کرده‌اند، وقتی در خانه ما قرار می‌گیرد جنبه مصرفی عادی خود را از دست می‌دهد و جنبه تزئینی، دکوری و خاطره‌‌ای پیدا می‌کند. یک سماور را گوشه خانه می‌گذاریم و هرگز از آن استفاده نمی‌کنیم ولی تضمین‌کننده برقراری ارتباط ما با دوره‌های زمانی خاصی‌است که دیگر امکان بازگشت به آن را نداریم.

به‌نظر می‌رسد اگر بخواهیم اشیاء محبوب را در زندگی روزمره ایرانی‌ها بررسی کنیم، همین اشیائی که ما را با گذشته پیوند می‌‌دهند و به‌عبارتی به آنها اشیاء نوستالژیک می‌گوییم، جایگاه ویژه‌‌ای داشته باشند؛ درست است؟

بله. آن سماور قدیمی، زمان را برایمان نگه می‌دارد؛ یعنی نمی‌گذارد خاطره پدران و مادران‌مان از دست برود. اشیاء به افعالی می‌مانند که در گرامر و دستور زبان، زمان گذشته را تبدیل به حال می‌کنند.فراموش نکنیم که تنها کاربرد شیء، کنسروکردن زمان نیست؛ بعضی اشیاء اصلا به زمان گذشته ارتباط ندارند بلکه کاملا کنونی هستند.

آن شیء نیز می‌تواند زمان حال را به آیندگان تحویل دهد. مثالی از مارسل پروست می‌آورم که در کتاب «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» به آن اشاره می‌کند. مارسل پروست به‌دنبال بازسازی زمان گذشته از طریق تجربه زیسته‌ای بود که در دل زمان، مفقود شده است! او می‌‌خواست با بازیابی تجربه زیسته، به زندگی، به دنیا و به ‌خودش معنا بدهد.

چطور می‌شود با بازیابی تجربه‌ای که از اشیاء و چیزها داریم به زندگی معنا بدهیم؟

اگر بخواهم با تجربه مارسل پروست به این سؤال جواب بدهم باید بگویم این‌طور نبود که او دنبال شیء‌‌های قدیمی برود بلکه از طریق ارتباط پدیداری، حسی و ادراکی که با «چیزها» برقرار می‌کرد، زمان را دوباره برمی‌گرداند. پروست مثال معروفی در مورد «چای و مادلِن» (مادلن، یک نوع کیک کوچک فرانسوی بسیار محبوب است) می‌زند. چای و مادلن چیزهایی مربوط به قرن‌‌ها یا سالیان پیش نبودند.

در واقع همان لحظه مادرش چای را آماده و به پروست اصرار می‌کند که آن را همراه با کیک بنوشد.

پروست می‌گوید: «تا چای را همراه با کیک مادلِن نوشیدم، ناگهان از جا کنده شدم».

او رابطه حسی و ادراکی با چای و مادلن برقرار می‌کند و سپس از خودش می‌پرسد: «چه اتفاقی در من افتاد؟

چرا این‌قدر با لحظه قبل متفاوت شدم؟

چرا تا چند لحظه پیش، کاملا ناامید و بی‌انگیزه بودم و همه‌‌چیز را سیاه و تاریک می‌دیدم بدون اینکه اراده‌‌ای در من وجود داشته باشد؟

چه اتفاقی افتاد که با نوشیدن جرعه‌‌ای از چای به‌نظر می‌رسد به قدری قدرتمندم که می‌توانم دنیا را جابه‌جا کنم؟». در واقع چای و مادلن، پروست را به زمان گذشته بردند و دوران کودکی را به خاطرش آوردند.

چرا ما در مورد جمع‌‌آوری اشیاء میل و اشتیاق زیادی داریم و دوست داریم هی بیشتر و بیشتر چیزهایی را برای خودمان داشته باشیم؟

هر شیء یعنی «نقصان»! هر چیزی که دارم، داشتنش به معنای نداشتنِ چیزی دیگر است. داشتن هر شیء، فقدان جدیدی را ایجاد می‌کند. فرشی که دارم، همواره آغازگر میل من به فرشی‌است که هنوز ندارم.

این، وجه پایان‌‌‌ناپذیر شیء است. هر شیء روایت جدیدی را شروع می‌کند. روایت جدید این است که کی، کجا و چگونه فرش دیگری را جهت تکمیل یا در تعامل قراردادن یا قرینه‌‌سازی با این فرش به‌دست می‌آورم. شاید حتی فرش دیگری در اتاقی متفاوت بگذارم. زمانی که شی‌‌ء‌ها را مبادله و تعویض می‌کنم نیز روایتی به‌وجود می‌آید.

هر جا میل من نسبت به آن شیء فروکش کند تصمیم به تعویضش می‌گیرد. بنابراین اشیاء و چیزهایمان را تعویض می‌کنیم چون نمی‌خواهیم میل ما نسبت به آنها به ‌قدری فروکش کند که دیگر هیچ میلی وجود نداشته باشد.

چقدر شبیه رابطه عاشقانه ما با افراد است! آیا درست است که بگوییم ما در یک جور رابطه عاشقانه با اشیاء قرار می‌گیریم؟

شیء ما را وارد نوعی رابطه عاشقانه یا عاطفی می‌کند. این رابطه عاطفی، 2وجه دارد که یکی مربوط به چیزهای تاریخی و موزه‌‌‌ای است.

رابطه عاطفی ما با شی‌ء‌های موزه‌‌ای به‌گونه‌‌ای‌است که می‌خواهیم آنها را نگه‌داریم و نسل به نسل انتقال دهیم. رابطه عاطفی دوم با شی‌ء‌های مصرفی روزمره است که هر جا احساس کنیم رابطه عاطفی‌مان به دلایل مختلف، مثلا استفاده زیاد، تکرار، فرسودگی، فرسایش، آشنایی بیش از حد و... کمرنگ ‌شده و شیء، دیگر تولید عاطفه نمی‌کند، تصمیم به جایگزینی می‌گیریم.

البته شیء را دور نمی‌‌اندازیم چون با آن رابطه عاطفی داریم ولی فرش، مبل و حتی ظروف را جایگزین می‌کنیم.

بیایید بحث را به داخل خانه معطوف کنید؛ مثلا در خانه یک فرد کرمانی، چیزهای زیادی از جنس قالی دستباف و پته وجود دارد؛ گویی هویت فرهنگی‌شان را با اشیاء نشان می‌دهند و نوعی انحصار را نیز دنبال می‌کنند؛ یعنی می‌خواهند بگویند «اینها متعلق به ما و فرهنگ ما هستند» و به این صورت تمایز خود را نسبت به فردی اصفهانی که در خانه‌‌اش میناکاری و دیگر تزئینات نگه‌می‌دارد نشان می‌دهند؛ این نوع تمایزخواهی را چطور تشریح می‌کنید؟

اوبژه‌های درون خانه چند جور هویت تولید می‌کنند؛ نوع اول، «تشخص» است؛ یعنی من از طریق شیء، تشخص خود را نشان می‌دهم. شی‌ء‌های نادر، کلکسیونی، قیمتی و تزئینی همگی برای ایجاد تشخص به کار می‌روند. دومین کاربرد اشیاء داخل خانه، ایجاد وابستگی فرهنگی است. از طریق شی‌ء‌ها فرهنگ هویدا می‌شود؛ مثلا فرهنگ محلی، منطقه‌ای، قومی و ملی! اینجاست که شیء کارکرد فرهنگی پیدا می‌کند.

من از طریق شی‌‌ء‌های داخل خانه، تعلق فرهنگی خود را به قومی، ملیتی، مکانی و زمانی خاص، نشان می‌دهم. مثلا اگر بچه کویر، بچه شمال، جنوب، و... باشم، می‌دانم که هرکدام از این مناطق، تولیدات و آثار فرهنگی خاصی دارند که معانی متفاوتی را به‌وجود می‌آورند.

این وابستگی فرهنگی نیز روایت‌ساز است. از طریق اشیاء فرهنگی که در محل زندگی و کار می‌گذارم، دارم سناریوی طبقه اجتماعی، وابستگی و حتی سناریوی کنشی می‌سازم.

علاوه بر این دو نوع هویت، اشیاء، هویت کاربردی هم دارند؛ مثلا «قهوه‌جوش» دارای چنین هویتی‌است. کسی که قهوه‌جوش در خانه می‌گذارد، دارد خود را از لحاظ هویتی، وابسته به فرهنگ کشورهای به‌اصطلاح خارجی می‌کند که در آنها قهوه، رواج بیشتری دارد و بدین‌ترتیب روایتِ وابستگی من به فرهنگ‌هایی فراتر از فرهنگ خود را می‌گوید. این را «روایت بینافرهنگی» می‌خوانند.

علاوه بر این، اشیاء، «هویتِ شناختی» هم دارند. این هویت مربوط به اشیائی‌است که همواره به ما «اطلاع می‌دهند».

مثل انواع وسایل ارتباطی و رسانه‌ای؟

بله. مثلا تلویزیون، رادیو و... ما را در جریان امور می‌گذارند و ارتباط‌مان را با جهان و با محیط بیرون از خودمان، حفظ می‌کنند.

بعضی از اشیاء، نقشی فراتر از کارکردهایی که شما برای آنها برشمردید در زندگی روزمره ما ایفا می‌کنند... مثلا عینک یا گوشی موبایل، انگار ادامه حواس ما هستند.

در نشانه‌شناسی، بحثی راجع به «پروتز» وجود دارد که من هم یکی دو مقاله در همین رابطه به نام «گفتمان پروتزی» به انتشار رسانده‌‌ام.

از آنجا که هر شیئی قابلیت گسترش زاویه دید من و گسترش حضور من به بیرون از خود را دارد و می‌تواند کارکردی فراتر از آنچه انتظار می‌رود را از خودم به من اعطا کند، کارکرد پروتزی پیدا می‌کند.

پروتز همواره برای توسعه است؛ مثلا عینک یک شیء و پروتز به شمار می‌رود که دید مرا توسعه می‌دهد.

بعضی شی‌ء‌ها سبب توسعه قدرت‌‌های فیزیکی و غیرفیزیکی من می‌شوند یا ادامه حواس پنجگانه‌‌ام به شمار می‌روند. کامپیوتر و اینترنت نیز نوعی پروتز به‌حساب می‌آیند.

مانیتور، امکان برقراری ارتباط با جهان بیرون را می‌دهد. تلسکوپ نیز دید مرا توسعه می‌دهد؛ چون با آن می‌توانم چیزی را ببینم که با چشم معمولی نمی‌دیده‌ام.

شی‌‌‌ءهای پروتزی هم کاربردی هستند (یعنی کاربرد را توسعه می‌دهند) و هم شناختی؛ یعنی موجب توسعه شناخت و مرزهای دانش می‌شوند. با تلسکوپ و اینترنت، مرز دانش را توسعه می‌دهیم.

قبلا جایی گفته بودید که هر شیء، تصویر یا هاله تصویری با خود دارد و ما با دیدن آن شیء یا شنیدن اسم آن، تصویری در ذهنمان نقش می‌بندد. این هاله تصویری برای هر شیء، چگونه به وجود می‌آید؟

بعضی شی‌‌ءها تصویرشان از قبل و در طول تاریخ شکل گرفته است. این مربوط به شی‌ء‌هایی‌است که دارای کدهای شناسایی ـ یعنی کدهای هویتی در فرهنگ و تاریخ ـ باشند؛ مثل تسبیح، کلاه و سماور که مثال زدیم! شی‌‌ءهایی که امروز تولید می‌شوند و محصول دنیای مدرن هستند، پروسه‌‌ای روایی را طی می‌کنند تا تصویری به‌وجود آورند. آنها به‌راحتی وارد ذهن مردم نمی‌‌شوند؛ بنابراین در کنار اشیاء جدید باید یک نظام تبلیغاتی قرار گیرد تا اینها را وارد «رمزگان بیانی» یا «رمزگان گفتمانی» کند و به‌تدریج تصویری به ‌وجود آورد.

گروه‌‌های رسانه‌‌ای چطور محصولی را تبدیل به کدهای فرهنگی یا تصویری می‌کنند؟ منظورم بیشتر بحث تبلیغات رسانه‌ای‌است.

رسانه‌ها با تبلیغات سرسام‌آور درباره اشیاء و وسیله‌‌های جدید، بر ما حکومت می‌کنند. «جهانِ نشانه‌ها و اشیاء بر ما حاکم است». معتقدم امروز در محاصره این دنیا قرار داریم و حتی توسط نظام نشانه‌‌ای بمباران می‌شویم ولی از این بمباران، گریزان نیستیم یا بهتر بگویم؛ امکان فرار وجود ندارد! امروزه نشانه‌ها و اشیاء، ما را «خِفت» می‌کنند؛ یعنی بیخ دیوار می‌گذارند و یقه‌‌مان را می‌گیرند. هر قدر هم بخواهیم فرار کنیم، دوباره به چنگشان می‌افتیم. نظام تبلیغات، ما را متقاعد می‌کند که «این شیء یا وسیله خوب است، به ‌نفع ماست و دارای ویژگی‌هایی‌است که به آن نیاز داریم». امروز باید «نیاز» تولید شود تا شیء وارد زندگی‌مان شود.

برای اینکه نیاز به آن شیء در ما شکل بگیرد باید نظامِ گفتمانی، وارد عمل شود و نظامِ گفتمانی تبلیغاتی بتواند ما را مجاب کند که به آن شیء نیاز داریم.

شی‌ء‌هایی که در گذشته وارد زندگی ما می‌‌شدند رابطه‌‌ای درازمدت به‌وجود می‌‌آوردند ولی الان شی‌ء‌ها باید سریع از چشم بیفتند و جایگزین شوند. رابطه ما با شی‌ء‌های جدید چگونه است؟

به‌نظر می‌رسد رابطه قلبی و عاطفی با آنها نداریم؛ چون همواره دنبال شی‌‌ء‌های سریع‌تر، بهتر و کاراتر می‌گردیم!

بله. کاملا درست می‌گویید؛ رابطه «مصرفی» با شی‌ء‌ها داریم... . شی‌ء‌ها در گذشته دوام و استقامت بیشتری داشتند و ماندگارتر بودند؛ هم از لحاظ جنس و هم نوع کاربرد! مثلا یک سینی یا یک سری ظروف چینی، سال‌های سال می‌ماندند تا تبدیل به میراث فرهنگی می‌شدند. ماندگاری شی‌ء‌‌ها باعث شکل‌‌گیری هاله‌های هویتی و معنایی می‌شد و ارتباط عاطفی به‌ وجود می‌آورد.

این بمباران اشیاء و وسیله‌ها و مصرف پی‌درپی، چه تأثیری بر ما و درک ما از جهان می‌گذارد؟ آیا ما تبدیل به آدم‌‌های دیگری می‌شویم؟

نکته خوبی را بیان کردید. ما تحت کنترل شی‌‌ءها هستیم؛ به همین دلیل گفتم که «گاهی جای اوبژه و سوژه عوض می‌شود». اوبژه‌ها، ما را کنترل، هدایت و روایت می‌کنند. عملا خودمان دیگر کاری برای انجام‌دادن نداریم. شی‌‌ءها باعث شده‌‌اند که تحرک کمتری داشته باشیم.

امروزه با فشاردادن یک دکمه، روباتی را به‌ کار می‌اندازید تا کارتان را انجام دهد. وقتی تحرک فیزیکی کمتری داشته باشید، کمتر در فضا جابه‌جا می‌شوید و دیگر استفاده‌‌های مطلوب گذشته را از فضا نمی‌کنید. اشیاء و وسایل، اعتمادبه‌نفس و اطمینان به‌خود را می‌کاهد؛ زیرا کارهایی را که قبلا می‌توانستید با دست یا با ابزارهای فنی انجام دهید، به آنها می‌سپارید. شیء‌‌ها فضای ما را بیش از حد، اشغال و تنفس را دشوار می‌کنند.

امروز تعداد شی‌‌ءها زیاد شده و آن‌قدر ما را تحت محاصره می‌گیرند و فضایمان را اشغال می‌کنند که داریم فضای خود را از دست می‌دهیم.

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه همشهری ، تاریخ انتشار 9دی 96، کدمطلب:2697، www.newspaper.hamshahri.org


اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین