شعارسال: ارتش و نیروهای نظامی در دولتهای امروزی یک ضرورت اجتنابناپذیر به منظور حفظ امنیت داخلی و خارجی تلقی میشود. همچنین نیروهای مسلح بهعنوان یکی از ارکان اصلی بوروکراسی دولتی در همهی تغییر و تحولات سیاسی اجتماعی و اقتصادی نقش یک نیروی پیشران را دارا می باشند. از سوی دیگر معمای قدرت – امنیت در مباحث امنیتی امروزه بهعنوان یکی از چالشهای حوزه امنیتی ذهن پژوهشگران و سیاستگذاران را در سراسر جهان به خود مشغول داشته است.
چالش قدرت – امنیت که میتوان آن را افزایش آسیبپذیریهای امنیتی ناشی از افزایش قدرت نظامی دانست دارای شاخههای مختلفی در ابعاد داخلی و خارجی است. یکی از این نگرانیها افزایش نفوذ نظامیان در عرصه سیاسی به موازات افزایش قدرت مادی و غیر مادی آنها میباشد. این افزایش نفوذ که در واکنش به افزایش تهدیدات متصوره مختلف و یا به انگیزههای اعتقادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی صورت میگیرد میتواند نظام تصمیمگیری دولت را دچار اختلال نماید. از این رو، معمای قدرت- امنیت را میتوان یکی از چالشهای نظری در حوزه رابطه میان بخش سیاسی دولت و بخش نظامی آن دانست. البته بالا رفتن قدرت و نفوذ نظامیان در دیوانسالاری اداری و ساختار سیاسی کشورها امری است که بیشتر در جوامع مناطق کمتر توسعه یافته ظهور و بروز پیدا میکند. در این میان جوامع خاورمیانه و شمال آفریقا از جمله جوامعی هستند که زمینههای لازم برای بروز چالش قدرت-امنیت و افزایش آسیب پذیریهای امنیتی ناشی از افزایش قدرت نظامی را دارند.
1. ارتش و سیاست در خاورمیانه عربی
به صورت کلی در بیشتر کشورهای عربی ارتش و نیروهای نظامی- امنیتی از جایگاه بسیار تأثیرگذاری برای شکلدهی به سیاست داخلی و خارجی این دولتها برخوردارند. از نظامهای ریاست جمهوری نظامی کشورهای عربی مانند مصرِ جمال عبدالناصر و مبارک گرفته تا عراق حسن البکر و صدام حسین و لیبی سرهنگ قذافی، عمدتاً برآمده و محصول تحولات نظام بین الملل و شرایط ویژه جنگ سرد بودند، و البته وامدار ایدئولوژی سیاسی و اندیشههای پان عربیستی بودند که عمدتاً در میان نیروهای نظامی این کشورها در مقابله با حضور بازیگران غربی در منطقه و در پیوند با اندیشههای سوسیالیستی ابرقدرت شرق خود را تعریف کرده بودند.
در این میان حضور کنشگر جدیدی مانند رژیم صهیونیستی با قدرت نظامی مؤثر و دست اندازی بر بخشی از قلمرو عربی، دلیل مضاعفی برای توجیه سیاستهای نظامی گرایانه پانعربیستی سران این کشورها به منظور جلب حمایت افکار عمومی از سیاست خارجی نظامی گرایانه خود در جهت تأمین امنیت ملی عربی در مقابله با دشمن مشترکی به نام اسرائیل شد. این جمهورهای نظامی که عمدتاً به واسطه جایگزینی نظامهای سیاسی پادشاهی با جمهوریهای نظامی که عمدتاً توسط کودتا و ضد کودتاهای مختلف با حمایت یکی از دو ابر قدرت دوران جنگ سرد به قدرت رسیدند، نظم ژئوپلیتیکی و روابط قدرت در خاورمیانه عربی را دگرگون نمودند. حتی در میان کشورهای خاورمیانه که نظامهای پادشاهی خود را حفظ نمودند، نظیر اردن و مراکش و حتی با تسامح ایران زمان رژیم پهلوی، به واسطه اهمیت نیروی نظامی در تأمین امنیت کشور در حوزه داخلی و خارجی و نیز نقش و اثر این نیروها در حوزه های اقتصادی و بازسازی کشور از اهمیت و جایگاه ویژه اجتماعی برخوردار بودند. این مسئله مخصوصاً در مورد ایران به واسطه نزدیکی با دو حوزه تهدید بزرگ یعنی حوزه کشورهای عرب با نظامهای پان عربی و نیز اتحاد شوروی از اهمیت خاصی برخوردار بود. به همین سبب در رژیم پهلوی نیروهای نظامی در اولویت اول دریافت بودجههای سنگین به منظور خرید تجهیزات و ارتقای آموزش بودند و حضور آنها در ابعاد سیاسی امنیتی و اقتصادی کشور پر رنگ و برجسته بود. در سالهای پس از انقلاب نیز همین روند برای بخشی از نیروهای نظامی برای مواجهه با نوعی جدیدی از تهدیدات شکل گرفته و تداوم یافته است.
در مورد کشورهای عربی غیر از کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس ارتش به سبب نقشی که در مبارزه با اسرائیل بهعنوان فوریترین تهدید پیش روی کشورهای عربی مخصوصا در منطقه مدیترانه داشت از اهمیت سیاسی اجتماعی خاصی برخوردار بوده است. این مسئله به خصوص در مورد معدود کشورهای عربی که نظام پادشاهی خود را با موفقیت حفظ کرده بودند نظیر اردن از اهمیت مضاعفی به سبب مقابله با تهدیدات جمهوریهای عربی تحت حمایت شوروی برخوردار بود.
تحولات بهار عربی و رویدادهای پس از آن در تعدادی از کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا نیز نشان داد که باز هم نیروی تعیین کننده سرنوشت سیاسی این کشورها نه روندهای دمکراتیک بلکه معمای قدرت امنیت و دست برتر و نفوذ بالای نیروهای نظامی و امنیتی است. در این دوره نظامیان نه با ایدئولوژی سیاسی بلکه به بهانه ناکارآمدی نیروهای سیاسی و نظام سیاسی وارد عمل میشوند و با ظاهری دمکراتیک قدرت را در دست میگیرند.
2. ارتش و سیاست در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس
در میان کشورهای عربی، کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس در تمام طول جنگ سرد ضعیف ترین کشورها از نظر نیرو نظامی مؤثر بودند. بخشی از این مسئله به دلیل تقدم دولت کشورسازی بر دولت ملت سازی و در نتیجه وابستگی به قدرت نظامی متحدان منطقهای نظیر ایران در رژیم پهلوی و فرامنطقهای نظیر بریتانیا و ایالات متحده به جای پشتوانه داخلی بوده است. این وضعیت موجب دو اتفاق به هم پیوسته شده است که میتوان آنها را به ترتیب زیر خلاصه نمود:
1-عدم موفقیت ارتش کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس در یافتن جایگاه اجتماعی همانند جمهوریهای نظامی عربی
2-عدم نهادینهسازی حرفهای نظامیگری در نیروهای مسلح این کشورها
این دو مسئله در کنار یکدیگر موجب شد که دور باطل وابستگی نیروهای نظامی این کشورها به حمایتهای خارجی و تضعیف نقش ارتش در جامعه و سیاست این کشورها شکل بگیرد. در نتیجه نیروهای نظامی در این کشورها به صورت عمومی توان چندانی برای اثرگذاری بر سپهر سیاسی در حوزههای داخلی و خارجی پیدا نکردهاند و نمیتوان به عنوان مسیر احتمالی قدرت در تحولات پیچیده آینده از آنها یاد کرد.
3. استقرار دولت نظامی در عربستان: آیندهای نامحتمل؟
عربستان نیز مانند سایر کشورهای حوزه خلیج فارس دچار ضعفهایی اساسی در ساختار نظامی خود میباشد. همانطور که گفته شد یکی از مشکلاتی که دولتهای حاشیه جنوبی خلیج فارس در حوزه نظامی از آن رنج میبرند، عدم نهادینهسازی حرفهای نظامیگری در میان نیروهای مسلح این کشورها میباشد. به عبارت دیگر، در عربستان سعودی کنترل و نفوذ بالای بخش غیر نظامی(نهاد سلطنت) بر بخش نظامی به عدم توانایی بخش نظامی برای دکترین سازی، راهبردگذاری و برآوردسازی نیازهای حوزه نظامی منجر شده است. نتیجه این مسئله را میتوان به خوبی در جریان تهاجم سه ساله عربستان و متحدانش در جنگ یمن مشاهده نمود.
دلایل مختلفی را میتوان برای این مسئله بر شمرد که از جمله مهمترین آنها میتوان به:
1- وابستگی فرماندهان ارشد ارتش به نهادهای سلطنت و ارتقاء مقام آنها بر مبنای وابستگی به رأس هرم سلطنت نه شایستگیها فردی و سازمانی
2- نقش شاهزادگان ارشد(در سالهای اخیر شخص پادشاه و ولیعهد) در انتخاب فرماندهان ارتش به جای طی روند ارتقاء مقام بر مبنای شایستگیهای نظامی
3- تضعیف عمدی نقش ارتش در جامعه توسط نهاد سلطنت و ایجاد رقابت میان فرماندهان مختلف ارتش برای جلوگیری از تمرکز قدرت فرماندهان
4- وابستگیهای قبیلهای در میان فرماندهان ارشد ارتش
این مسائل با تأثیرگذاری منفی بر مهمترین پارامترهای قدرت ارتش یعنی وحدت فرماندهی، دکترینها و استراتژیها و در نهایت توان عملیاتی نیروها، نیروهای مسلح این کشور را دچار ضعف ساختاری و در نتیجه عدم تأثیرگذاری مؤثر بر سیاست و حکومت نموده است.
مسائل یاد شده در کنار دو پاره بودن نیروهای مسلح این کشور به دو بخش نظامی و شبه نظامی(به ترتیب ارتش و گارد ملی عربستان)، سبب تضعیف نقش و جایگاه نیروهای نظامی عربستان سعودی در ساختار قدرت این کشور شده است. گارد ملی عربستان که 60 سال پیش تشکیل شد و در ابتدای تشکیل صرفاً یک نیروی قبیلهای متشکل از نیروهای اخوان از قبایل مختلف بود، یکی از نهادهای امنیتی عربستان سعودی به شمار میرود و وظیفه آن پشتیبانی از وزارت دفاع در بحران های خارجی و پشتیبانی از وزارت کشور در بحرانهای داخلی از طریق «حفظ امنیت و مبارزه با تهدیدات داخلی» است. این نیرو که به عنوان یک نیروی متحرک سبک برای عملیاتهای ضد شورش و حفاظت از تأسیسات و زیر ساختهای این کشور و نیز حفاظت از نهاد سلطنت در برابر شورش و کودتای ارتش طراحی شده بود، امروزه به استعداد یک ارتش به ظرفیت تقریبی 250 هزار نفر رسیده است و میتواند در عملیاتهای نظامی نیز در کنار ارتش شرکت نماید. ضمن اینکه برای انجام وظیفه اصلی خود یعنی حفاظت از نهاد سلطنت در برابر شورش و کودتای ارتش قویتر و آمادهتر از گذشته شده است.
گارد ملی نقش مهمی در سرکوب اعتراضات مردمی در عربستان دارد و نیروهایی از همین گارد برای سرکوب مردم بحرین راهی این مجمع الجزایر شدهاند. عبدالله ابن عبدالعزیز خود بیش از پنج دهه فرماندهی گارد ملی را بر عهده داشت. گارد ملی بهعنوان یک نیروی وفادار به پادشاه تا سالیان طولانی تحت فرماندهی ملک عبدا... به عنوان وزیر و فرمانده گارد ملی(2010-1962) و بعد از وی تا سال 2016 در دستان پسرش متعب بن عبدا... بوده است. در حالی که یکی از اولین اقداماتی که محمد بن سلمان بعد از رسیدن به مقام ولیعهدی به انجام رساند برکناری متعب ابن عبدا... از فرماندهی نیروهای گارد ملی و انتصاب شاهزاده خالد بن عبدلله بن ایاف به جای وی میباشد. از این رو، یکی از تهدیدات پیش روی ملک سلمان و ولیعهد آن اقدام به ترور احتمالی از سوی افسران گارد ملی عربستان سعودی است که هنوز به خانواده ملک عبدالله و متعب پسرش وفادار هستند.
تهدید جدی برای بن سلمان زمانی رخ میدهد که همسویی و رویکرد مشترکی بین خاندان نایف و عبدالله بر علیه او شکل بگیرد. آنها وفاداران با نفوذی در دو نهاد وزارت گارد ملی و وزارت کشور دارند. وزارت کشور و وزارت گارد ملی عربستان سعودی دو نهاد امنیتی بسیار مهم در این کشور محسوب میشوند. آنها در عمل رقیبی ندارند. آنها قدرت را هم در پایتخت و هم در شهرهای مقدس عربستان در اختیار دارند. انتظار میرود ترس بالقوه بن سلمان از گارد ملی، این نیرو(گارد ملی عربستان) را با ارتشی که ریاست آن برعهده «فهد بن ترکی آل سعود» نزدیک به بن سلمان است، ادغام نماید.
همسویی بین شاهزادههای برکنار شده بر علیه بن سلمان هر چند موانعی جدی دارد، اما اگر در پشت پرده شکل بگیرد، موقعیت بن سلمان به خصوص بعد از ملک سلمان را شکننده میکند. مادامی که ملک سلمان تاج و تخت را در اختیار دارد، احتمال یک کودتای درونخانوادگی وجود ندارد. زیرا سلمان از مشروعیت برخوردار است و او در حال حاضر از فرزندش حمایت میکند. طول عمر ملک سلمان در حال حاضر به نفع پسرش محمد است. او میتواند در این شرایط شکننده در سایه قدرت پدرش موقعیت خود را تثبیت کند. اما اگر در این شرایط از دنیا برود، باید آماده تغییرات زیادی در عربستان باشیم.
به نظر میرسد که محمد بنسلمان با درک این شرایط در حال تحکیم موقعیت خود در میان نیروهای مسلح باشد و میتوان جنگ یمن و درگیر نمودن نیروهای مسلح این کشور در اولین جنگ خارجی مستقل عربستان را در همین راستا تفسیر نمود. در واقع محمد بنسلمان با درگیر شدن در یک جنگ خارجی در کنار تجهیز آنان چند هدف را با یک تیر نشانه رفته است:
1) جلوگیری از تحرک سایر اعضا خاندان سلطنتی از جمله شاهزادگان ارشد علیه وی
2) خروج و تخلیه ارتش ساخته شده توسط شاهزادگان قدرتمند قبل از خود
3) آماده نمودن ارتش برای دخالت در بحرانهای منطقهای آینده
4) ثبیت کنترل و بسط نفوذ خود در ارتش و سایر نیروهای مسلح از جمله گارد ملی.
جمعبندی
در مجموع به نظر میرسد که نیروهای مسلح عربستان چه در گارد ملی و چه ارتش در وضعیت فعلی و در کوتاه مدت در موقعیتی نیستند که بتوانند اقدام به سرنگونی دولت و جایگزینی یک دولت نظامی بنمایند. اگر چه بنسلمان در رقابت قدرت داخلی و منطقهای از موقعیت با ثباتی برخوردار نیست، اما بخش عمدهای از جامعه عربستان از اقدامات او خرسند و راضی هستند. در نیروهای مسلح نیز نفوذ بن سلمان رو به افزایش است مخصوصاً که پادشاه عربستان در سال 2018 طی اقدامی بر مبنای سند تحول وزارت دفاع کشور اکثر فرماندهان قدیمی ارتش را جابهجا و یا بازنشسته نمود و فرماندهان جدیدی را به جای آنها منصوب نمود. از سوی دیگر در حال حاضر متحدان منطقهای و فرامنطقهای عربستان(رژیم صهیونیستی و ایالات متحده) نیز از تضعیف موقعیت متحد بزرگ منطقهای خودشان در ریاض و وارد شدن آن به وضعیتی مبهم و نامطمئن هم خوشحال نخواهند بود. مخصوصاً دولت ترامپ سرمایه گذاری زیادی را برای اطمینان یافتن از استحکام قدرت بن سلمان در عربستان انجام داده است. بنابراین به نظر نمیرسد در آیندهای نزدیک و قابل پیشبینی نظامیان در عربستان توانایی و ارادهای برای تشکیل دولت آن هم در سایه وجود نهاد سلطنت داشته باشند. این مسئله در کنار این واقعیت که بن سلمان به عنوان وزیر دفاع این کشور نیز موقعیت خود را در میان نیروهای مسلح این کشور تقویت نموده است، اقدام به تشکیل دولت نظامی از سوی نیروهای مسلح این کشور مخصوصاً با تحت کنترل بودن گارد ملی عربستان امری ضعیف به نظر میرسد.
سخن آخر اینکه نیروهای نظامی عربستان (ارتش و به خصوص گارد ملی) در شرایط پیچیده قدرت-امنیت عربستان، نه بهعنوان محور قدرت بلکه تنها ممکن است در آینده به عنوان ابزار جابجایی قدرت به نفع بخش دیگری از شاهزادگان وارد عمل شوند. این امر نیز به میزان زیادی به موفقیت یا عدم موفقیت بنسلمان و بلند پروازیهای او برای پیش بردن سیاستها و برنامههای کلان سیاسی- اجتماعی و اقتصادیاش از جمله چشم انداز 2030 در این کشور بستگی دارد.
سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از سایت شمس، تاریخ انتشار:10بهمن1397 ، کدخبر: 182380: www.npps.ir