پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۲۱۴۶۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۵:۲۶
قاسم خرمی، در یادداشت زیر به مولفه‌های شباهت و تفاوت عمل و اندیشه امیرکبیر و هاشمی رفسنجانی پرداخته است.
شعار سال: ۱۹ دیماه، روز درگذشت آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی از رهبران انقلاب و رئیس جمهور پیشین ایران و ۲۰ دیماه، مصادف با روز قتل میرزا تقی خان امیرکبیر، صدراعظم اصلاح گر ایرانی در آغاز حکومت ناصرالدین شاه قاجار است.

هاشمی را، هوادارنش «امیرکبیرایران» می‌خواندند که البته شخصیت مورد علاقه او هم بود و در جوانی کتابی با عنوان «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» نوشته بود. جدای از اینکه این قرینه سازی‌های مرسوم تاریخی در فرهنگ سیاسی ایران، چقدر به شناخت مسائل جامعه ایران کمک می‌کند؟، اما در هر صورت، میان این دو شخصیت که هر دو انسان‌های نامداری بودند، شباهت‌ها و تفاوت‌هایی وجود دارد که به برخی از آن اشاره می‌کنیم:

۱-امیرکبیر و هاشمی هر دو در مقطعی از زندگی سیاسی خود، از منتفذترین نخبگان حکومتی و در واقع دومین قدرت سیاسی و اجرایی کشور بوده اند. هر دو هم در روز‌های آخر عمر، به حاشیه رانده شدند و هر دو هم درفضای غبارآلود و بخار آلود، جان باختند؛ یکی در حمام فین کاشان، دیگری در استخر کوشک واقع در سعدآباد تهران.


۲-امیر کبیر و هاشمی هر دو از نخبگان «متجدد» و «دولت خواه» زمان خود به حساب می‌آمدند. هدف امیر از انجام اصلاحات اقتصادی و آموزشی، بقاء و استمرار حکومت ناصری و هدف اقدامات هاشمی هم «حفظ نظام» بود. در واقع مخاطب اصلی عملکرد اصلاحی آنان جامعه نبود، هرچند جامعه هم از نتایج اصلاحات آن‌ها بوی‍ژه در زمینه آموزشی نظیر تاسیس «دارالفنون» و «دانشگاه آزاد اسلامی» بهره برد.


۳- هر انسان متجددی، لزوما دموکراسی خواه نمی‌شود؛ اتفاقا هم امیر کبیر و هم هاشمی، خواهان «تجدد آمرانه»، «دولت سالار» و انجام اصلاحات حکومتی از بالا و بدون مشارکت و درگیر کردن طبقات و نیرو‌های سیاسی و اجتماعی وقت بودند و دیدگاه مثبتی نسبت به رعایت دموکراسی و مشارکت اجتماعی در روند توسعه اقتصادی نداشتند.


۴- هر دوی آن‌ها باور داشتند که راه سعادت ایران از مسیر استقرار «دولت مقتدر» می‌گذرد. بنابراین، همه قدرت ها، خرده قدرت‌ها و صدا‌های جامعه را به نفع اقتدار دولت خاموش کردند و زمانی که در فشار و تنگنا‌های سیاسی گرفتارآمدند، تقریبا هیچ شخص و گروه صاحب قدرتی برای حمایت از آنها، باقی نمانده بود.


۵- مخالفین داخلی امیرکبیر را عمدتا بابی ها، شاهزاده‌های فاسد، ایلات سرکش و هوادارن حاجی میرزا آقاسی (صدراعظم معزول) تشکیل می‌دادند که مدافع سنت‌های سیاسی و اجتماعی رو به زوال آنروز جامعه بودند. از اینرو، شخصیت امیر کبیر از حیث قرابت با مدرنیته، از همه آن‌ها پیشرو‌تر بود، اما مخالفین داخلی هاشمی شامل نیرو‌های تحصیل کرده ملی گرا و لیبرال، روشنفکران سکولار، نواندیشان دینی و نیرو‌های اصلاح طلب بودند که شارح ارزش‌های مدرن به حساب می‌آمدند و در این زمینه، از هاشمی و نیرو‌های حاکم، پیشروتر بودند.


۶- امیر کبیر نسبت به هاشمی انسان دنیا دیده تری بود، اما ذهنیت به شدت ضد استعماری و خارجی ستیزی داشت و تا آخر عمر نسبت به نفوذ سیاسی و اقتصادی خارجی‌ها حتی نسبت به تجارت و سرمایه خارجی بدبین بود. اما هاشمی، به رغم شعار‌های متعارف ضد استعماری که به عنوان یک انقلابی به قدرت رسیده سر می‌داد، در مجموع، نسبت به دنیای بیرون خوشبین‌تر بود و به دنبال راهی برای جذب سرمایه خارجی و اتصال به اقتصاد جهانی می‌گشت. در حقیقت، شکست او در جذب سرمایه گذاری خارجی، باعث روی آوردنش به اخذ وام از بانک جهانی و صندوق بین الملل پول و عواقب ناگوار آن شد.


۷- امیر کبیر و هاشمی هر دو طرفدار تولید و صنعت بودند. اما امیر به خاطر حمایت از صنایع خرد و حرکت به سمت مانوفاکتوری و صنایع کارخانه ای، در مقابل واردات کالا‌های خارجی ایستاد و سیاست «جایگزینی واردات» و تولید همه چیز در داخل و برای مصرف داخلی را در پیش گرفت که نتیجه اش افزایش دشمنی قدرت‌های خارجی بود. اما هاشمی طرفدار شکل گیری صنایع بزرگ و سیاست «توسعه صادرات» یعنی تولید منطبق با مزیت‌های اقتصاد داخلی و صادرات مازاد آن به کشور‌های دیگر بود که در قالب گسترش تجارت خارجی ممکن می‌نمود.


۸- امیر کبیر و هاشمی، هیچکدام درک دقیقی از میزان قدرت تخریب نیرو‌های مخالف اصلاحات نداشتند و هر دو قربانی فشار مخالفان خود شدند. با شروع کار امیر، شورش‌هایی در کشور به وقوع پیوست که نخستین آن طغیان فوج قهرمانیه بود که با حمایت کسبه تهران از امیر، فرونشست، اما با شروع دور جدید اعتراضات و دسیسه ها، نهایتا حکومت امیر کبیر را تنها گذاشت و قربانی کرد. انجام سیاست تعدیل اقتصادی در دور اول ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی هم باعث آغاز اعتراضات هدایت شده‌ای در قزوین، مشهد و اکبر آباد تهران شد که ائتلاف اولیه دولت و حاکمیت بر سر اصلاحات اقتصادی را به هم زد و نهایتا هاشمی با برنامه هایش، تنها ماند.


۹- امیر کبیر و هاشمی هر دو بیش از اندازه روی حمایت نیرو‌های نظامی و امنیتی حساب کرده بودند. محمد تقی خان قبل از صدارت، «امیرنظام» و فرمانده قشون بود و برای روز مبادا، بودجه گزافی را صرف نوسازی ارتش کرد، اما حکم قتل او را تعدادی از همان فرماندهان به کاشان بردند.. هاشمی رفسنجانی نیز دست نیرو‌های امنیتی برای بهره گیری از اقتصاد را بازگذاشته بود و حتی اقدام خودسرانه آن‌ها در بیرون مرزها، باعث شکست سیاست عادی سازی روابط خارجی دولت او شد.


۱۰- امیر کبیر در زمینه مبارزه با فساد، انسان یک دندنه و سرسختی بود. به همین دلیل با بسیاری از شاهزاده‌های فاسد و ظالم درافتاد و دست عمال خارجی را نیز از اقتصاد ایران کوتاه کرد. تاجائیکه این سیاست، به قیمت جانش تمام شد، اما هاشمی به دنبال ناکامی در جذب سرمایه داران رانده شده و احیای بخش خصوصی ایران، نهایتا به دنبال ایجاد یک طبقه اقتصادی دولت ساخته و رانتی رفت. در مقابل فشار‌ها و باج گیری‌های اقتصادی کوتاه آمد و به این ترتیب اقتصاد ایران راطعمه «خصولتی ها»، یقه سفید‌های حزب اللهی و آقازاده‌های رانت طلب کرد.

در نیت خیرخواهانه هیچکدام آن‌ها تردیدی نیست، اما در حوزه سیاستگذاری ها، نیت‌ها اهمیتی ندارند، آنچه می‌ماند نتایج سیاست هاست.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات، برگرفته از کارخانه دار، تاریخ انتشار:۱۹ دی ۱۳۹۹، کد خبر:۱۹۱۰۹۹، www.karkhanedar.com
اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Netherlands
۱۵:۴۵ - ۱۳۹۹/۱۰/۲۰
0
0
از وجه هایی که شباهت و تفاوت هاشون رو بیان کردید خیلی خوشم اومد
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین