پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۵۱۹۸۲
تاریخ انتشار : ۰۲ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۵:۵۹
بامداد لاجوردی در یادداشتی به بهانه‌ی رقابت ناهید کیانی و کیمیا علیزاده در قالب مسابقه‌ی تکواندوی المپیک توکیو نوشت:
شعارسال: ناهید کیانی و کیمیا علیزاده قرار است با یکدیگر مبارزه کنند. البته کیمیا علیزاده نماینده تیم پناهندگان است و ناهید کیانی نماینده ایران. اینجا منظورمان از ایران، آن چیزی که در شناسنامه و پاسپورت نوشته می‌شود، چون در واقعیت که فرقی میان کیمیا علیزاده و ناهید کیانی نیست؛ هر دو چهره و جثه‌ای شرقی دارند. مو‌هایی مشکی دارند؛ فارسی را خیلی شیرین و روان حرف می‌زنند، زادگاهشان در ایران را خوب می‌شناسند؛ با گشت ارشاد خاطره دارند و بار‌ها به سانسور‌های تلویزیون خندیده‌اند و همه چیز‌هایی که یک جوان دهه هفتاد ایرانی با آن خاطره دارد را تجربه کرده‌اند، و به قول معروف: خون ایرانی در رگ‌هایشان هست، حالا هرجا که ساکن باشند.

رقابت کیمیا و ناهید برای ایرانی‌ها یک رقابت معمولی نیست؛ هیجان ندارد، اما مهم است. گویا وقتی این دو روی تشک مبارزه با یکدیگر می‌جنگند، دو جز، دو موقعیت مبهم، دو آینده خیالی در ذهن بسیاری از شهروندان امروز ایران با یکدیگر گلاویز می‌شوند؛ یعنی در همان حال که هریک از ما خیره به صفحه تلویزیون توان رزمی این دو ایرانی را نگاه می‌کنیم، در حقیقت در خیالات خود سیر می‌کنیم و دو پاره از خودمان، دو بخش از ذهن‌مان در حال نبرد با یکدیگر هستند؛ مثل بسیاری از جوانان که هر روز با خود کلنجار می‌روند که بمانند یا بروند؛ باشند یا مهاجرت کنند! رقابت کیمیا و ناهید، تضاد‌های درونی ما را نسبت به ایران آشکار می‌کند.


ناهید و کیمیا روبه‌روی هم؛ رفتن یا ماندن



تناقض‌های ما را پیش چشم‌مان می‌آورد. اما این وضعیت متناقض ما را خشمگین هم می‌کند. انگار از اینکه همه دنیا می‌توانند ببینند که چطور پارادوکس‌های ذهن ما روی تشک نمود عینی پیدا کرده اند، عصبانی هستیم. گویی چیز‌هایی که تا الان آن‌ها را از دوستان و خانواده و خارجی‌ها پنهان کرده بودیم، بیرون زده است. همه می‌توانند ببینند که جامعه ایران گرفتار چه تناقض‌های عجیبی در خصوص ارزش‌های وطن پرستی شده است.

خیلی‌ها هنوز به نتیجه نرسیده‌اند که چه احساسی نسبت به پیروزی یا باخت هریک از آن‌ها خواهند داشت. نمی‌توانند تصمیم بگیرند باید از پیروزی کدامیک خوشحال باشند یا نه. چون پیروزی هریک، تنها بخشی از وجود ما راضی نگه می‌دارد، اما غول خفته مقابل آن را بیدار می‌کند؛ آن‌ها تناقض‌های درونی را به جان هم اندازد. تعارض‌های ذهن ما درباره ایران، وطن پرستی، آینده کشور و صد‌ها قضاوت اخلاقی و ملی دیگر بیدار را می‌کند. به آن‌ها جان و زور می‌دهد تا در ذهن‌مان کشتی بگیرند، کاراته، جودو، تکواندو و بوکس بازی کنند و روح و روان‌مان را خونین کنند. می‌توان تصور کرد خیلی‌ها تا روز‌ها پس از این رقابت ذهن‌شان درگیر این مساله خواهد بود؛ حتی اعضا خانواده، گروه‌های دوستی را به جان هم خواهد انداخت که دیدید فلانی با رفتنش لگد به بختش زد یا برعکس، دیدید با ماندنش شانسش را از دست داد و استعدادش از بین رفت و….

این ماجرا من را یاد قصه اصغر فرهادی انداخت در فیلم «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی در حالیکه چند قصه را موازی با هم جلو می‌بردو در یکی از آن‌ها این سوال را برای ببیننده طرح می‌کند: ترک خانه‌ای که پدر خانواده فراموشی گرفته و آن‌ها را نمی‌شناسد، تصمیمی اخلاقی است یا نه! سیمینِ قصه فرهادی معتقد است وقتی پدرخانواده آن‌ها را یه یاد نمی‌آورد، دلیلی برای ماندن نیست، اما نادرِ قصه فرهادی می‌گوید اگر پدر فراموشی گرفته و آن‌ها را نمی‌شناسد، آن‌ها که او را می‌شناسند و فراموشی نگرفته‌اند! درست مثل احساس بسیاری از ما نسبت به وطن و سرگذشت میهن‌مان؛ بسیاری از ما با خود زمزمه می‌کنیم که اگر وطن ما را فراموش کرده ما که تاریخ و جغرافیا و فرهنگ آن را از یاد نبرده‌ایم!

فردا، سرانجام این داستان اصغر فرهادی روی تشک تکواندوی المپیک مشخص می‌شود و برخلاف قصه فرهادی پایان بازی ندارد و خیلی تراژیک تمام خواهد شد و زور یکی بر دیگری خواهد چربید. بالاخره گروهی، یا آن‌ها که مدافع ترک وطن هستند یا دیگرانی که مدافع ماندن و ساختن و مبارزه کردن هستند «نسبتا» پیروز خواهند شد، اما هیچ کس، کاملا از این نتیجه راضی نخواهد بود. انگار پاره‌‎ای از تنش در این رقابت ضرب دیده و کبود شده است.

شعارسال، بااندکی تلخیص و اضافات برگرفته از انصاف‌نیوز، تاریخ انتشار: ۲ مرداد ۱۴۰۰، کدخبر: ۳۰۳۱۱۷، ensafnews.com.
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین