پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۶۱۲۱۴
تاریخ انتشار : ۰۹ مهر ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۶
در حوزه عرفانی از سنخ عرفان شمس تبریزی و در فضای خاص آن، بی‌تردید هر فیلسوف آزاداندیشی می‌توانست آرا و اندیشه‌های خویش را، بدون هیچ ترس و واهمه‌ای، طرح و عرضه کند.
شعار سال: این عنوان که در بادی امر قدری عجیب و غریب می‌نماید شاید توجه کسی را برنینگیزد، اما اگر به دنباله آن نیز نگریسته شود احتمالا از غرابت آن قدری کاسته گردد. شمس تبریزی را شاید بتوان یگانه اعجوبه همه دوران‌های تاریخ ایران به شمار آورد که نظیرش در ساحت معنی و معرفت و عرفان و تصوف تاکنون دیده نشده است. درباره عنوان این یادداشت خواهند گفت شمس را در مقام شوریده سری بی‌دل و عاشق پیشه‌ای بی‌قرار و سرمست با فلسفه و تفکر فلسفی چه کار، زیرا در نظر شمس و پیروان او تفکر فلسفی محدود کردن نظر و چشم انداز‌های شناخت و تنگ کردن هستی و آفاق آن به مرز‌های عقل کرانمند و متناهی بشر است در حالی که اهل عرفان هیچ حدودی برای نظر کردن و وجود نامتناهی حق قائل نیستند. خواهند پرسید شمس الحق تبریزی را با فلسفه چه کار، زیرا که خورشید عالمتاب را به هیچ ستاره و سیاره‌ای نیاز نیست، چراکه خورشید عالمتاب را به هیچ دلیل و برهان و فلسفه‌ای حاجت نیست، زیرا «یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست/ هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست». شمس می‌تابد، چون می‌تابد، روشنایی می‌بخشد، چون می‌بخشد، حرارت می‌دهد، چون می‌دهد. وجود شمس الدین تبریزی دقیقا همانند هستی خورشید است: «بی علت و بی‌رشوت»، انس و عشق و محبت و شناخت و حقیقت را عطا می‌کند. شمس فقط مولانا نساخته بلکه صد هزاران، چون مولانا به یاری دست غایب او به اوج معرفت و عرفان رسیده اند. نیز خواهند پرسید فلسفه را با شمس چه کار، ظاهر قضیه حاکی از آن است که آن دو کاری با یکدیگر ندارند، اما فلسفه هم بر خلاف آنچه شمس از آموزه‌های فلسفی دوره اسلامی دیده و دریافته، بسی فراختر از مابعدالطبیعه متعاطیان آن دوره است. فلسفه منحصر به مابعدالطبیعه ارسطوییان نیست. فلسفه می‌تواند با شمس پیوندی فکری داشته باشد، از این حیث که فلسفه هیچگاه از پرسندگی و جویندگی حقیقت به ستوه نمی‌آید و هرگز از اندیشندگی و تفکر و فراروی به دل آفتابِ معنا سیر نمی‌شود. شمس در زمره آن دسته از عارفان تاریخ ماست که به کلی عاری از جمود و تحجر و جزمیت و قشریت بوده اند. شمس در عداد آن گروه از عارفان تاریخ ماست که سعه صدر و مدارا و تسامح و آزادگی و بزرگواری و لطافت را در خود جمع کرده بودند، و چنین بزرگانی همواره فلسفه و اصحاب آن را به گونه‌ای تحمل کرده‌اند؛ بنابراین شاید بتوان گفت که فلسفه و شمس از این حیث که هر دو نستوه و پایان ناپذیر و دریا صفت‌اند، مشترک اند. در حقیقت، عرفان عاشقانه شمس تبریزی - که شمس مبدع و مبتکر آن نبود بلکه پیدایی‌اش به سده‌های دیرینه باز می‌گشت - آغوشی گشوده به روی همه اندیشه‌ها و مکتب‌های و نحله‌های فلسفی و عرفانی داشت. این عرفان عاشقانه، برخلاف عرفان زاهدانه و خائفانه غزالی و هم مسلکان او، این استعداد را داشت که فرهنگ و تمدن دوره اسلامی را بارورتر و تناورتر از آنچه هست، بسازد. عرفان زاهدانه و خائفانه غزالی و امثال او در اصل و اساس با هر گونه فکر و فرهنگ و فلسفه و آزاداندیشی و خلاقیت و استقلال جویی ضدیت و خصومت داشت. اما عرفان عاشقانه شمس تبریزی نمی‌توانست با توسل به نیروی تفسیق و تکفیرِ فیلسوفان برای خود تقدس و تقرب کاذب دست و پا کند. زیرا عرفان شمس تبریزی عرفانی ناب و اصیل است. این عرفان گشوده‌تر و پذیراتر و وسیع‌تر و ژرف‌تر از آن بود که مانع حرکت و رشد تفکر فلسفی گردد. عرفان کثرت انگار (پلورالیست) شمس تبریزی می‌توانست خود را با هر عقیده و سلیقه و رای و نظری وفق دهد بی‌آنکه تسلیم آن شود، یا، مطابق آن باشد.

خردورزی و فلسفه ورزی و تحقیق و تفکر فلسفی در دامن عرفان عاشقانه شمس امکان بالندگی و تناوردگی و اوج گیری داشت، اما آن عرفان دولت مستعجل بود. اقتدار و استیلای عرفان زاهدانه اشعری مسلک، از سده‌ها پیش، راه هرگونه نوآوری و نواندیشی را در فلسفه و تفکر فلسفی سد کرده بود به گونه‌ای که شور و نشاط و باروری و زایندگی فلسفه در قرن چهارم و پنچم هیچگاه در تاریخ ایران تکرار نشد.
 
شمس تبریزی در «مقالات» به پاره‌ای از آموزه‌های فلسفی اشاره می‌کند خاصه به خطرناک‌ترین آن‌ها که برای فیلسوفان تکفیر به بار آورده است: علم خدا به کلیات تعلق می‌گیرد نه به جزئیات (ص ۲۲۵)؛ معاد روحانی است نه جسمانی (ص ۶۹۷). او پس از نقل این دو قول نه از تکفیر سخن به میان می‌آورد و نه خود به تکفیر فیلسوفی حکم می‌دهد. اگرچه او در مواضعی دیگر از فیلسوف و افکار فلسفی او انتقاد و او را به گونه‌ای استهزا می‌کند از جمله رای فیلسوفان آن روزگار درباره عقول عشره و افلاک هفتگانه. شمس در هر دو مورد از فیلسوف با اصطلاح شیطنت‌آمیز و احتمالا تحقیرآمیزِ «فلسفیک» یاد می‌کند و می‌گوید: «فلسفیک گوید: عقول عشره است و همه ممکنات را محصور کرده!» (ص ۳۳۹). «شش جهت نور خداست. فلسفیک مانده است بالای هفت فلک، میان فضا و خلا». نقد خاص شمس در هر دو مورد درست و موجه است، زیرا فلسفه قدیم بر اساس هیات بطلمیوس به چنین آرایی اثبات نشده و نامقبول و معیوب رسیده بود. شمس در سخن گفتن از عظمت و وسعت هستی و بزرگی و فراخی عالم مسلما محق است. با وجود این، به نظر می‌رسد رابطه عارف روشن ضمیری، چون شمس تبریزی با فلسفه و فیلسوفان در جا‌هایی بیشتر روشن می‌شود که انتظار نمی‌رود، در شیوه رفتار شمس با شخصیت و اندیشه‌های برخی فیلسوفان معاصرش. یکی از این فیلسوفان که پاره‌ای از آرای‌اش در «مقالات» منعکس گشته، «شهاب هریوه» (هروی) است. شمس در دمشق با شهاب هریوه آشنا می‌شود و سپس نوعی دوستی و موانست و رفاقت میانشان برقرار می‌گردد به گونه‌ای که شهاب که هیچ کس را به خلوت خود راه نمی‌داد و از خلق بیزار و منزوی بود، به شمس می‌گفت «تو بیا، که مرا با تو آرام دل است» (ص۲۷۱). شهاب هریوه خطاب به شمس می‌گفت «این مرد اهل است. با نشستن او می‌آسایم، آسایش می‌یابم» (ص ۶۴۱). شهاب هریوه مظهر بارز عقل و فلسفه و پرسیدن و اندیشیدن در عصر خویش است. او به اصالت عقل قائل است و این که فتوای عقل در همه ازمنه و امکنه صحیح و تردیدناپذیر است. او می‌گفت: «عقل خطا نکند» (ص ۸۲). شهاب هریوه هرگونه معجزه‌ای را که خلاف آمد عادت و طبیعت باشد انکار می‌کرد و می‌گفت «عقل فلسفی بدان نرسد» (ص ۱۱۸). او حتی قیامت و حشر را نیز منکر بود (ص ۶۵۸)، زیرا باور به آن را با قوانین عقل ناسازگار تلقی می‌کرد. شهاب خدا را موجب بالذات می‌دانست نه فعال مایرید و مختار (ص ۲۹۳). شاگردان شهاب هریوه در حضور او علوم عقلی می‌آموختند و فایده‌ها می‌بردند؛ آنان «فیلسوف» را دانا به همه چیز" می‌دانستند. واضح و مبرهن است که شمس تبریزی هیچ کدام از سخنان فلسفی شهاب هریوه را قبول نمی‌کرد، اما آن‌ها را با نوعی همزبانی و نرمی و ملاطفت ذکر کرده است. داوری شمس درباره شهاب هریوه، سال‌ها بعد از همنشینی با این فیلسوف عقلگرای عصرش، از نوعی عطوفت و شفقت حکایت می‌کند: «خوش کافرکی بود شهاب» (ص ۶۹۷)؛ «آن شهاب اگرچه کفری می‌گفت، اما صافی و روحانی بود» (ص ۲۲۵). فیلسوف دیگر «شهاب سهروردی» است که شمس او را در دمشق ندید، زیرا وقتی او به آنجا رسید شهاب سهروردی بار واپسین سفر را بسته و رفته بود، اما بانگ بلند مظلومیت فلسفه و تفکر را که بوی خونش در همه جا پیچیده بود، شنید. مسلما شمس نیز در آن سال‌ها گاه از گاه با دوستان اندک و دشمنان بسیار شهاب سهروردی در دمشق مواجه می‌شد. او از مخالفان نیرنگ باز و خبیث او یاد می‌کند و آنان را «سگ» می‌داند و با لحن خاص خود از سهروردی جانبداری می‌کند. «آن شهاب را آشکارا کافر می‌گفتند آن سگان، گفتم حاشا، شهاب کافر، چون باشد؟ چون نورانی است» (ص ۲۷۵). در جای دیگر، دشنام‌گویان به شهاب سهروردی و دشمنان او را «بی‌انصاف» می‌خواند (ص ۲۹۷). دیدیم که شمس از هر دو فیلسوف زمانه‌اش با احترام یاد می‌کند. در نظر شمس، معنویت و روحانیت و نورانیت باطن یک انسان مهمتر از سایر امور است. شمس هر دو «شهاب» را واجدِ درونی صاف و پاک قلمداد می‌کند و در برابر مخالفان متعصب و سخت گیر آن دو، از هر دو هواداری می‌کند. اگر همه عرفان ما از سنخ عرفان شمس تبریزی می‌بود آیا فلسفه و تفکر فلسفی در چنین وضعی قرار می‌داشت، آیا وضع فلسفه مطلوب‌تر نمی‌بود؟ اگر عرفان شمس تبریزی - که به دشمنان ظاهرپرست و خودبین شهاب سهروردی آن گونه سخت می‌تازد - در تاریخ ما دوام و قوام می‌یافت آیا فلسفه در تاریخ ما این انداره محتاط و لاغر و وابسته می‌شد؟ وضع تفکر فلسفی ما از سده‌ها پیش از دوره شمس تبریزی وضع پژمردگی و ناکامی و اضمحلال بود چرا که عرفان ما هم عرفان بیمار و نامتوازنی بود. اگر عرفانی از نوع عرفان شمس می‌داشتیم که دشمنان فلسفه را نیک می‌شناخت و می‌دانست که شریعت و دیانت‌شان چگونه شریعت و دیانتی است آن گاه فلسفه هم آزاد و مستقل می‌شد و به راه اصلی اندیشه ورزی می‌رفت. در حوزه عرفانی از سنخ عرفان شمس تبریزی و در فضای خاص آن، بی‌تردید هر فیلسوف آزاداندیشی می‌توانست آرا و اندیشه‌های خویش را، بدون هیچ ترس و واهمه‌ای، طرح و عرضه کند. عرفان آزاداندیش و روامدار و کثرت انگار (پلورالیست) شمس می‌توانست حامی و پشتیبان اصلی فلسفه گردد، اما متاسفانه دولت مستعجل شد. تاریخ عرفان و شعر و ادب ما با برخی آموزه‌های ضد تفکر و ضد فرهنگ و تمدنِ اشعریت گره خورد، فلسفه را شکست داد و فیلسوفان را به حاشیه راند. شمس رفت و در پی‌اش آزاد اندیشی و فلسفه ورزی در قلمرو دیانت نیز کوچید.
 
** تمام نقل قول‌ها از «مقالات» شمس تبریزی از این چاپ است: شمس الدین محمد تبریزی، مقالات شمس تبریزی، تصحیح استاد محمد علی موحد، تهران (خوارزمی) ۱۳۶۹ش.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از ایلنا، تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۴۰۰، کد خبر: ۱۱۳۷۹۱۰، www.ilna.news
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین