ما ایرانیان اکنون وارث منظومه فکری بزرگی هستم که دست کم یک وجه آن اندیشههای صوفیانه و عرفانی است که در فکر، نیایش، ادبیات، هنر، موسیقی و در زندگی روزانه ما ساری و جاری است. شمس و مولوی بخشی از همین جریان سیال است که از دست دادن آن، ما را در جهان نو شونده، متزلزل خواهد کرد. بگذاریم هر کس آنگونه که میپرستد با خدای خود گفتگو کند و به زندگی خود سامان و جهت بخشد.
شعار سال: یکی از شاعران بزرگ ایرانی و گنجینه بی همتای زبان فارسی، مولانا جلال الدین محمد بلخی معروف به «مولوی رومی» است که متاسفانه، اهمیت و عظمت او به دلایل مختلف، بویژه به خاطر جدال تاریخی فقیهان و صوفیان، هنوز برای عموم ایرانیان، به درستی شناخته نشده است.
اغلب ما، مولوی را از دوره دانش آموزی، با شعر معروف «از علی آموز اخلاص و عمل…» میشناسیم که بینظیرترین توصیف از شخصیت و فتوت امام علی (ع) توسط یک سنی حنفی است، اما معرف مولوی فقط اشعار مذهبی او نیست و اساسا شاعر مذهبی به حساب نمیآید.
جلال الدین بلخی از معدود نوابغ ادبی است که توانست با استخدام استادانه زبان فارسی، نغزترین و بدیعترین مفاهیم انسانی، اخلاقی و اسلامی را در شعر و بیان خود جای دهد. استقبال بینظیر از ترجمه آثار او در دیگر کشورها و نیز ظهور دهها مولویشناس برجسته در ایران و جهان، بیانگر این واقعیت است که مولوی و فکر او دیگر بزرگتر از گنجایش در جغرافیای ایران و ترکیه است. شاید موقعیت امروز او را بیش از همه، در همین بیت او میتوان جستجو کرد که «شمس الحق تبریزی، از خلق چه پرهیزی/اکنون که در افکندی، صد فتنه فتانه».
درباره تاثیر عقاید صوفیانه مولوی بر تحکیم قدرت حکومت سلجوقیان، ادعاهای مختلفی مطرح شده است. به لحاظ تاریخی، از نیمه دوم قرن هفتم هجری، بعد از تشکیل حکومت سنی مذهب سلجوقیان در آسیای صغیر، تعدادی از مسلمانان بویژه گرایشهای مختلف صوفیانه نیز وارد آن سرزمین شدند که مولانا جلال الدین محمد بلخی هم یکی از آنان بود.
اما مولوی برخلاف دیگر صوفیه و شیعیان وقت، فاقد داعیه رهبری سیاسی و یا هدایت طغیان شورش علیه حکومت بود. به همین دلیل شاید تبلیغ مولوی از نوعی تصوف غیر شورشی و وابسته به کار و تلاش و نیز حضور او به عنوان یک قطب فرهنگی جهان اسلام در آسیای صغیر، میتوانست به حکومت سلجوقیان اعتبار ببخشد. اما سلاجقه چیزی به اعتبار مولوی نیفزوده اند.
البته عثمانیها که شاخهای برآمده از سلجوقیان به حساب میآمدند، بیش از اسلاف خود، به اهمیت مولوی پیبردند. حتی حکومت ترکهای ناسیونالیست در ترکیه امروزی که به دنبال مدرنسازی و رهایی جامعه از سنتهای ضد توسعه بودند نیز، تفکر مولوی را مخل پیشرفت ندیدند که هیچ، بلکه مقبره و سلوک عرفانی او را تبدیل به جاذبه جهانی و منبع درآمد ارزی برای آرایش فرهنگ و رونق اقتصاد کشور خود کردند.
تاثیرات متقابل تصوف و تشیع در ایران بعد از اسلام
پرداختن به مبانی نظری و افتراقات و اشتراکات فکری صوفیان و عرفا با فلاسفه و فقیهان، بحث فراخ، دامنهدار و نیازمند پرداخت مستقل است. مولوی و به طور کلی مسلک صوفی گری در ایران هیچگاه عاری از موافق و مخالف نبوده است.
با این حال و برخلاف آنچه شایع است، تصوف و تشیع در ایران همیشه در جدال نبوده و در برهههای خاص تاریخی به داد هم رسیدهاند و به احیای متقابل یکدیگر کمک کرده و بعضا نیز از هم تاثیر پذیرفته و حتی تلفیق شدهاند. به عنوان دو جریان رقیب از قرن اول اسلام تاکنون همیشه حضور داشته و موفق به حذف هم نشده اند.
صوفیان از معارف و ایدئولوژی شیعیان بهره برده و شیعیان نیز متقابلا از تشکیلات پر راز و رمز، صفا و فتوت باطنی صوفیها در سازماندهی نیروها و تشکیل حکومت استفاده کردهاند.
حداقل دو مقطع مهم تاریخی را میتوان مثال زد که صوفیها به احیای تشیع کمک کردند. نخست در حمله مغولها که صوفیها به نوعی واسطه حضور و نزدیکی علما و دانشمندان شیعه به حکومت شدند و از کشتار در امان ماندند و دوم درهنگامه تشکیل حکومت صفوی که بدون سازماندهی، شهامت و شمشیر صوفیان، چنین امری در همسایگی ازبکها و عثمانیهای سنی مذهب، محال به نظر میرسید.
به لحاظ فکری نیز، درک صوفیها از دین، بر اندیشه شیعیان و فقها سخت تاثیر گذاشت. ابن عربی براساس همین آموزهها، پایهگذار عرفان اسلامی شد و حیدر آملی آن را به درون تشیع بسط داد و افرادی، چون عیاث الدین کاشانی، میرداماد و ملاصدرا آن را تبدیل به یک مکتب فکری کردند.
به همین دلیل ما در طول تاریخ با فقهای شیعه و دارای گرایش صوفیانه نظیر مانند میثم بحرانی، خاندان طاووس، علامه حلی، محمد امین استرآبادی، ملامحسن فیض و محمدتقی مجلسی مواجهیم که بعدها منشا پیدایی جریانهای فکری و جنبشهای سیاسی و مذهبی در ایران شدند. علامه طباطبایی، حسن زاده عاملی و محمد تقی جعفری از نمونه متاخر علما و فقهای بزرگی هستند که از اسلام و تشیع درکی صوفیانه ارائه کردهاند.
البته کمک فقهای شیعه اصولی نیز به صوفیه در مسیر تاریخی دین اسلام کم نبوده است. روحانیون اصول گرا تا حد زیادی مانع از بین رفتن جریان عقلگرایی از دین اسلام توسط اخباریهای شیعه و سنیهای صوفی شدند و از بروز برخی انحرافات جدی در دین و مذهب پیشگیری کردند.
با استفاده از فقه، زندگی اجتماعی را زیر لوای قوانین شرعی به نظم درآوردند و با استفاده از قابلیت تفسیری و انعطاف پذیری آن، بسیاری از اندیشهها و برداشتهای منسوخ دینی را، بروز رسانی و قابل استفاده کردند.
درانقلاب مشروطیت فقهایی نظیر نائینی و خراسانی رویاروی استبداد ایستادند و تفسیر دموکراتیک از متون اسلامی برکشیدند. آنچه امروزه تحت عنوان شریعت اسلامی در تولد و فوت و نکاح و طلاق و مالکیت و معاملات و ... داریم از ابتکارات فقهاست.
اگر بخواهیم از منظر اندیشه سیاسی به تاثیر متقابل تشیع و تصوف بپردازیم باید پذیرفت که آمیزش اندیشه شیعه با تصوف و عرفان برآمده از اندیشه غالیان، فره ایزدی، نوافلاطونی و نور یزدانی حوزه مباحث عقلانی در اندیشه سیاسی اسلام را تنگتر کرد و نظامهای سیاسی برآمده از آن را نامتساهلتر ساخت. فردیت و حقوق فردی را تضعیف کرد و شمایلی جمع گرایانه به حکومتهای اسلامی بخشید که از جامعه و مردم جز اطاعت محض طلب نمیکردند.
از سوی دیگر اما، تصوف و عرفان، برقرای رابطه انسان با خدا را بی واسطه و آسانتر کرد. مفهوم تازهای از عشق و وصل و دنیا و آخرت را نصیب بشر کرد و در یک کلام به زندگی انسان آرامش و زیبایی بخشید.
ما و میراث شمس و مولوی
امروزه، شمس و مولوی شهرت جهانی یافته و از ما بینیازند و این ماییم که برای حفظ و قوام هویت و انسجام ملی خود و مقاومت و استمرار به عنوان یک ملت تاریخی و با فرهنگ، به باور، اندیشه و اندوختههای فکری آنان نیازمندیم. آنچنان که به شعرایی مثل فردوسی، رودکی، سعدی، حافظ، جامی و عرفایی مانند بایزید، جنید، شیخ اشراق، ژنده پیل و به فلاسفهای نظیر ابن سینا، ابوریحان، میرداماد، ملاصدرا و فقهایی همچون شیخ مفید، طبرسی، مجلسی، حلی، آخوند خراسانی و دیگران نیاز داریم.
ما ایرانیان اکنون وارث منظومه فکری بزرگی هستم که دست کم یک وجه آن اندیشههای صوفیانه و عرفانی است که در فکر، نیایش، ادبیات، هنر، موسیقی و در زندگی روزانه ما ساری و جاری است. شمس و مولوی بخشی از همین جریان سیال است که از دست دادن آن، ما را در جهان نو شونده، متزلزل خواهد کرد. بگذاریم هر کس آنگونه که میپرستد با خدای خود گفتگو کند و به زندگی خود سامان و جهت بخشد.
اختلافات فکری میان فقها و صوفیها و نیز دیگر نحلههای فکری را نمیشود و نباید پنهان کرد، اما آنچه دادهها و روایتهای مستند تاریخی در اختیار ما قرار میدهد، موفقیت یا انحطات و زوال حکومتهای ایرانی بعد از اسلام، با توانایی یا ضعف آنها در تلفیق ارزشهای دینی و سنون ملی و نیز ایجاد همسویی و تعادل میان نحلهها اعتقادی و فرق مذهبی و همچنین استفاده از ظرفیتهای آنان در مسیر اعتلای فرهنگی و معرفتی جامعه، سخت در پیوند بوده است.
بررسی پیشینه تاریخی نزاع صوفیان و فقیهان و نتایج این منازعات به وضوح نشان میدهد که تلاش برای یکسانسازیهای عقیدتی، سختگیریهای غیر ضروری در دین، نادیده انگاری دیگر مذاهب و مسالک اسلامی و سانسور شمس و مولوی و دیگران، اگر موجب راندن جوانان امروز به ورطه بی دینی و گرایش به فرقههای دست ساز و انحرافی نشود، که متاسفانه تا کنون شده است! یقینا محبت قلبی و توجهی اثر بخش را معطوف به مذهب و مکتب دیگری نخواهد کرد و صد البته که فرصتهایی را از حکومت و جامعه بویژه فرهنگ، ادبیات، هنر و خاصه صنعت سینمای ایران، خواهد ربود.
«باقی این غزل راای مطرب ظریف/ زین سان همین شمار که زین سانم آرزوست…».
هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولوی نام گذاری شده است
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازکارخانه دار، تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۴۰۰، کد خبر: .......، www.karkhanedar.com