طرح مسئله؛
گوشم بدهکار دفاعیههای محکمهپسند و تئودیسههای پیچیده فلسفی نبود. چشمانتظار نشانهای بودم تا باور کنم خدا در رنج من ساکت و غایب نیست. تشنه نوازش و مراقبت الهی بودم. هر آنچه در نوشتههای متفکران درباره شر خواندم و دانستم جز وحشتم نیفزود. اولین و آخرین پناهگاهم قرآن کریم بود. بر آن شدم که با کلیدواژگان «عُسر»، «ضُر» و «بَأس» و نیز همریشههای آنها «عُسری»، «ضَرّاء» و «بَأساء» و نیز همریشههای «مصیبه» و «شر» به سراغ آیات قرآن بروم و ببینم صاحب قرآن وقتی همسخنِ یک مادر رنجکشیده و از همه جا قطع امید کرده میشود، از چه دری وارد میشود. آیا با شوخی خنکِ عدمی بودن و توهمی بودن تجربه شر (عمده پاسخ اهل فلسفه) من را از خود میراند یا با دادن وعدههایی خوشآب و رنگ در آیندهای دور (عمده پاسخ اهل کلام) من را از دلخوشیهای زندگی در همین دنیا بیبهره میگذارد یا اینکه نه، رنج من را به رسمیت میشناسد و محترم میدارد و دست نوازش بر سرم میکشد. باور داشتم که اینجا حتماً جایی است که برای من تسلاهایی دارد؛ و مگر میشود نداشته باشد که او خدای من هم هست؛ خدای مادری که بناست در زندگیاش رنج زیادی بکشد!
کد خبر: ۳۲۸۶۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۰۱