تو چه میدانی ما چه میکشیم؟!
            
            راننده منتظر مسافر بود، زن جوانی به همراه پسری ۱۰ ساله آمد در صندلی پشت نشست از راننده خواست مسافر دیگری سوار نکند و سریعتر حرکت کند، راننده راه افتاد، ترافیک کلافه کنندهای بود، صدای مادر میآمد، سعی میکرد پسر را بغل کند، سپهر جان، مامان آروم باش پسرم، سپهر جان سپهر و پسر تکان میخورد، مادر خود را سپر کرده بود، دستهایش را گرفته بود، سپهر تقلا میکرد.
                            کد خبر: ۳۷۹۲۹۷   تاریخ انتشار                    : ۱۴۰۱/۰۳/۱۶
                         
  			 
  			 
  			 
 			
 
 	 جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ -
 				جمعه ۰۹ آبان ۱۴۰۴ -  
 			 
 								 
 								 							