آذین شرفخانى :
چشمان ورمکرده و کبودش را که در آینه نگاه میکرد، ناامید و مستأصل به دنبال راهى براى نجات خود از دست اعتیاد، کتک، خیانت، فقر، افترا و توهین شریک زندگیاش میگشت؛ اما نهتنها راهى به ذهنش نرسید؛ بلکه با هر کسى هم که مشورت میکرد، پاسخى جز این نشنید: با لباس سفید عروسى رفتى، باید با کفن برگردى، باید بسازى و بسوزى. اگر شکایت بکنى حق را به مرد میدهند. مهریه را نه کسى داده، نه کسى گرفته. از دیدن بچهات محروم میشوى؛ پس بهتر است تحمل کنى و دم نزنى و به زندگیات ادامه بدهى. هر روز به امید اینکه اوضاع بهتر خواهد شد، سر میکرد؛ اما هرچه میگذشت؛ نهتنها از میزان بدبختىهایش کم نمیشد؛ بلکه با افزایش خشونتها و رفتارهاى دیوانهوار همسرش، حال و روزش بدتر هم میشد.
کد خبر: ۱۷۹۲۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۰