خاطرات يك رزمنده؛
سید رو به من کرد و گفت: «جعفر بدو.» من تا آمدم لباس غواصی بپوشم طول کشید و آقاسید عصبانی شد.«سیدامین صدرنژاد» کنار دست سید بود. گفت: «آقاسید من لباس غواصی تنم است،برم؟» شهید سید محمد جواب داد:«سریع، فقط مواظب خودت باش.»
کد خبر: ۸۲۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۲۷