نقش سمنها در «شهر بدون گدا»؛
از صبح جلوی پاساژ ایستاده بود. هنوز زمستان نیامده، هوا سرد شده و دستان کوچکش مدام رنگ عوض میکنند. همه چیز خوب بود تا وقتی پدر از بالای داربست افتاد و دیگر روی پاهایش نایستاد. حالا دستان کوچک او بود که به جای مداد، بستههای دستمال کاغذی و آدامس و فال در دست میگرفت تا زندگیشان سرپا بایستد.
کد خبر: ۸۵۳۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۹