شعارسال: جان ورانکن در مقاله خود با عنوان «چالشهاي اجتماعي شهرهاي آينده»، ميگويد: «اشتباه است شهرهاي بزرگ امروز را تنها مجموعهاي از ساختمانها، جمعيت متراکم يا قدرت اقتصادي بدانيم. شهرها امروز بازار تبادل ايدهها و ميدان جذب آدمهاي متنوع است؛ غريبههايي که شهر را به مرکز خلاقيت، نوآوري و هنر تبديل ميکنند، درعينحالي که شهر را مستعد بحرانهاي اجتماعي جديد نیز ميکنند».
توصيفات متنوعي از مسائل اجتماعي در تهران وجود دارد که هرکدام برخاسته از رويکردي خاص است؛ يکي تهران را مجمعالجزاير آسيبها و خرابيها ميبيند، ديگري جزيره امن و آرامش فرصتها. داشتن توصيف دقيق و شفاف از آنچه مسائل اجتماعي تهران ميناميم، براي تبيين وضعيت موجود و ارائه راهکار براي رسيدن به آيندهاي نسبتا مطلوب و پذیرفتهشده، وظيفهاي مهم است؛ اما سؤال اصلي پيش از آغاز بحث رتبهبندي و درجه اهميت و شدت آن، اين است که مسئله اجتماعي چيست؟ به کدام واقعيات يا پديدههاي اجتماعي ميتوانيم «مسئله اجتماعي» بگوييم؟ برخي شرايط که ما آن را مسائل اجتماعي ميدانيم، در زمانهاي پيش، چنين تلقي نميشدند. رابينگتن در کتاب خود «رويکردهاي نظري هفتگانه»، در همين رابطه ميگويد: «برخي موارد که اجداد ما مسئله اجتماعي ميخواندند، امروز بي هيچ پرسشي پذيرفته شدهاند و برخي شرايط که امروز و درحالحاضر از آنها چشمپوشي ميکنيم، بيترديد در آينده مسئله اجتماعي محسوب خواهند شد».
بررسي مسائل اجتماعي از اوايل قرن بيستم ابتدا در آمريکا و کشورهاي اروپايي و در دهههاي اخير در کشورهاي درحالتوسعه اهميت يافت. در زماني که به نظر ميرسيد اتفاقات و پديدههايي در جامعه در حال وقوع است که با شيوه قديم زندگي مغايرت دارد و نظر جامعهشناسان را به خود جلب ميکرد، به اعتقاد رابينگتن، جامعهشناسان معمولا مسئله اجتماعي را وضعيت اظهارشدهاي ميدانند که با «ارزشهاي» شمار مهمي از مردم مغايرت دارد و معتقدند براي تغيير آن وضعيت بايد اقدام کرد.
دانيلين لوزيک در تعريف خود از مسئله اجتماعي بر چهار نکته تأکيد ميکند؛ از نظر او در تعريف مسئله اجتماعي، تأکيد بر «ادراکات عمومي» مهم است. بنابراين اولين نکته اين است که آن چيزي «مسئله اجتماعي» است که در ادراک مردم ناظر بر شرايط منفي باشد. دومين نکته از نظر او در تعريف مسئله اجتماعي، دشواري و جديبودن مسئله است؛ يعني مسئله اجتماعي بايد دربرگيرنده و آسيبزننده به تعداد بسياري از افراد جامعه باشد. سومين نکته مدنظر لوزيک وجود مقداري ديد خوشبينانه در تصور مسئله اجتماعي است. شرايطي مسئله اجتماعي ناميده ميشود که اين تصور درباره آنها وجود دارد که قابل حل هستند و بالاخره چهارمين نکته اين است که مسئله اجتماعي اشاره به وضعيتي دارد که بايد تغيير کند و اين تغيير منطقي به نظر ميرسد.
سؤال مهم ديگري که بايد به آن جواب داد، اين است که: چه چيزي را بايد درباره مسئله اجتماعي مطالعه و بررسي کنيم؟
پيچيدگي پاسخ به اين سؤال در اين است که مسائل اجتماعي دو بُعد اصلي دارند؛ اول مسائل اجتماعي که با توسل به «شرايط عيني» تعريف ميشوند و دوم مسائل اجتماعي که مربوط به «فهم انسانها» از جامعه و شرايطي است که در آن زندگي ميکنند.
زماني که به شيوه عيني مسائل اجتماعي را محل بررسي قرار ميدهيم که بر شاخصهاي عيني شرايط، عوامل و پيامدهاي مسائل اجتماعي تأکيد ميکنيم؛ شاخصهايي مثل آمار بيکاري، تعداد کساني که زير خط فقر زندگي ميکنند، آمار جرائم و... اما در تعريف عيني مسائل اجتماعي، چند خطر وجود دارد و آشکارترين اين مخاطرات حضور هميشگي «ذهنيت» است. از آنجا که قدرتمندان (مقامات دولتي، رسانهها و...) دادههاي آماري نظير ميزان جرم را توليد ميکنند، چهبسا واقعيت اجتماعي را به گونهاي تعريف کنند که افکار عمومي را منحرف کند و به اين ترتيب رفتاري را که تهديدي عليه وضع موجود است، مهار کنند.
سؤال بعدي اين است که اگر شاخصهاي عيني شرايطي را «مسئله» نشان دهد؛ اما درک عمومي جامعه آن را «مسئله» نداند، تکليف چيست؟ يا برعکس در موقعيتي که ادراک عمومي جامعه از موضوعي آن را «مسئله اجتماعي» ميداند؛ اما آمار و شاخصهاي عيني چنين چيزي را نشان نميدهد، آيا آن شرايط را بايد مصداق يک «مسئله اجتماعي» بدانيم؟
برخي معتقدند اين متخصصان هستند که عملا ميفهمند يک مسئله اجتماعي وجود دارد. اگر شاخصها حاکي از آن باشد که شرايطي شايع و مشکلزا وجود دارد، اگرچه عموم مردم از آن غافل باشند، آن وضعيت يک مسئله اجتماعي است که آن را «مسئله اجتماعي پنهان» مينامند. لوزيک در ادامه بحث خود اين موضوع را مطرح ميکند که در جهان پيچيده امروز، بسياری از موارد هست که بين عالمان موضوع توافق نظري درباره آنها وجود ندارد و همانقدر که در ردّ موضوعي دلايل کافي وجود دارد، در قبول آن هم هست. او معتقد است که نبايد بهراحتي فرض کنيم که عينيت و حقانيت به طور معمول و خودکار از علم و تحقيق ناشي ميشود.
اما اگر جنبه ذهني را شرط شناخت «مسئله اجتماعي» بدانيم؛ يعني ادراکات عمومي، بايد به اين سؤال پاسخ دهيم که «دانش ما از جهان چطور شکل ميگيرد؟». جهان ما پيوسته بزرگتر، پيچيدهتر و ابهامآميزتر ميشود. از آنجا که هرکدام از ما ميتواند مستقيما تجربه اندکي درباره جهان داشته باشد، ما بايد به تجربه ديگران اتکا کنيم؛ اما اين تجربه ديگران از کجا به ما منتقل ميشود؟ در بيشتر موارد از طريق رسانه. رسانه نقش جهان ميانجي را بازي ميکند و ميتواند با قدرت خود يک شرايط عيني را تبديل به مسئله کند يا از آن مسئلهزدايي کند. بنابراين ادراکات عمومي نيز براي درک يک شرايط عيني به عنوان مسئله اجتماعي دچار پيچيدگيهايي است.
همانطور که از بحث پيداست، تشخيص و رتبهبندي مسائل اجتماعي به اين راحتيها نيست؛ در تدوين مسائل اجتماعي شهر پيچيدهاي مانند تهران نياز به همفکري نقادانه، مشارکت همه ذينفعان و مطالعهاي نظاممند و پيوسته بهشدت وجود دارد. در اولين گام براي رسيدن به درکي عميق از مسئله اجتماعي از ديد خبرگان و متخصصان جلسهاي با مشارکت متخصصان دانشگاهي در محل معاونت برنامهريزي و سياستگذاري شهرداري تهران برگزار شد. در اين جلسه که کمي بيش از دو ساعت به طول انجاميد، از خبرگان و متخصصان خواسته شد مهمترين مسئله اجتماعي را در ارتباط با حوزه اهداف و مأموريتهاي شهرداري بيان کنند. نتيجه اين بحث به طور خلاصه شامل موارد زير بوده است:
- قابل استناد نبودن آمار شهرداري تهران؛ ما هيچوقت مطمئن نيستيم که آمار و ارقام و نتايج پژوهشهايي که شهرداري مطرح ميکند درست است يا خير.
- تعاملات نهادي فرابخشي؛ در شهرداري تعاملات نهادي وجود نداشته و شهرداري تهران بسياري مواقع در تشخيص و مداخله در آسيبهاي اجتماعي به عنوان يک نهاد تنهاست، به اين معني که همکاري مؤثري با ديگر نهادها ندارد.
- نبود سياستگذاري اجتماعي؛ نياز به يک واحد سياستگذاري اجتماعي که ديگر سازمانها و واحدهاي شهرداري را در حوزه اجتماعي همراستا کند.
- شهرداري بخشي از مشکل است و نه بخشي از راهحل؛ مشکلات شهرداري افراد نيستند و منشأ آن مشکلات سيستم است.
- مشارکت مؤثر سازمانهاي مردمنهاد؛ ناديدهگرفتن سازمانهاي مردمنهاد با وجود دغدغهمندي و تجربه درباره
مسائل شهر.
- تقسيم کار بين سازمانهاي مردمنهاد و شهرداري بر اساس توان و سطح وظايف هرکدام؛ دولت نميتواند بخشي از وظايف خود را بدون توجه به توان سازمانهاي مردمنهاد به آنها واگذار کند
- تعيين حوزه اهداف و مأموريتهاي شهرداري در مسائل اجتماعي؛ وضعيت بلاتکليفي سازماني در شهرداري؛ چراکه در بحث آسيبهاي اجتماعي سازمان خدمات شهري، بهزيستي و ساير نهادها مداخله دارند و انتقادي که به شهرداري وارد است، دخالت بيمورد در همه مسائل اجتماعي است.
- هويت شهري و احساس تعلق؛ تأکيد بر دفاع از هويت شهري، تلاش براي ايجاد نوعي دلبستگي به محيط شهري، آميختن وجوه فني و غيرفني با يکديگر.
- استفاده از اسناد بالادستي و تحقيقات پيشين؛ ناديدهانگاشتن اسناد بالادستي و تجربيات قبلي در تدوين برنامههاي پيشين ما را در موضع ابداع چرخ قرار خواهد داد.
همانطور که از موارد طرحشده در جلسه اول کارگروه اجتماعي پيداست، حتي در جمعهاي کوچک چندان توافق نظري روي اولويت يا نوع مسائل اجتماعي و نحوه و ميزان مداخله شهرداري تهران به عنوان يکي از دستگاههاي مديريت شهري وجود ندارد که طبيعي هم هست. ادامه اين راه که مسيري مستقيم و ساده هم نيست، «بازخواني مطالعات انجامشده»، «مشارکتدادن ذينفعان ديگر ازجمله شهروندان» و «بازگشت چندباره به نظرات خبرگان» است. تهران شهري ساده و سرراست نيست، شناختن اين پيچيدگيها نيازمند راهحلهاي دقيق، مشارکتي و طولانيمدت است.
سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار: 28بهمن1396، کدخبر: 11830: www.sharghdaily.ir
ا.ح75
ن.ف83