* هویت جمعی
هویت جمعی به حس تعلق افراد به یک گروه (دستهجمعی) اشاره دارد. هویت جمعی از دیدگاه فرد، بخشی از هویت شخصی خود است. گاهی اوقات، احساس تعلق به یک گروه خاص میتواند بقدری مستحکم و قوی باشد که ابعاد دیگر هویتی فرد را تحت تأثیر قرار دهد؛ تا حدی که فرد حیات خویش را برای بقا و حفظ آن گروه به خطر میاندازد.
هویت جمعی بهطورکلی بهعنوان یک کاتالیزور برای تغییر در طول تاریخ شناختهشده است. این مفهوم اشاره به بخشی از هویت مشترک با یک گروه بزرگتر دارد که آن را بهعنوان یک احساس مشترک "ما" حول اهداف مشترک اجتماعی و یا سیاسی استفاده میکنیم. این اهداف مشترک برآیند بخشی از حس مشترک گروه از هویت خویش است؛ و همچنین به تقویت حس همبستگی و هویت جمعی این گروه کمک میکند. این تقویت متقابل بین هویت و اهداف ممکن است توضیح دهد که قدرت فوقالعادهای موجب دگرگونی هویت جمعی در طول تاریخ تولیدشده است.
هویت جمعی ممکن است در اطراف بسیاری از عوامل مختلف و یا ترکیبی از عوامل، ازجمله طبقه، نژاد، قومیت، اتصال بومی به زمین، موقعیت مشترک افراد تحت ظلم و ستم، جنسیت، گرایش جنسی، غرور ملی، یا مذهب پیوند بخورد.
اجتماع یک واحد طبیعی و محلی است. افراد وابسته به اجتماع، نوعی نظام اجتماعی را پدید میآورند و مناسبات خود را درون آن سامان میدهند. روح حاکم بر جامعه، عاطفی، غیررسمی، وفادارانه و با انسجام طبیعی است. در چنین نظمی، «ما» محور تعیینکننده و هویتبخش است. افراد خود را به این «ما» منسوب میدانند و در برابر آن احساس تعهد و تکلیف میکنند. به سخن دیگر، هویت جمعی در این واحد جمعی، هویتی منسجم و سنتی است. دگر خواهی در محدوده گروه طبیعی مستقر میشود و تمایز افراد با انتساب به این واحد جمعی میسر است. گرچه واحدهای جمعی کوچکتر مانند خانواده، ویژگی هویتبخشی دارند و درواقع واحدهای کوچکتری را شکل میدهند، اما این دلبستگی و تعلقخاطر افراد به مای بزرگتر است که به آنها هویت جمعی میدهد.
هویت جمعی عبارت است از تعلقخاطر تعدادی از افراد به اموری مشترک با عنوانی خاص چنین تعلقی موجب احساس همبستگی و شکلگیری یک واحد جمعی میشود، که با عنوان "ما" از "ما"های دیگر جدا میشود. هویت جمعی مجموعهای از خصایص ذاتی است که یک گروه اجتماعی و یا یک جامعه را در کلیّت بشری از سایر گروهها و جوامع مشخص و متمایز میکند. البته این امر نسبی است و در ذیل این هویت میتوان هویتهای فرعیتری را مشخص کرد. هویت جمعی ساختهشدنی است یعنی هویت جمعی در عمل اجتماعی انسانها با دیگران یا با خودشان ساخته میشود. وقتی یک گروه میخواهد ادعای گروه بودن را مطرح کند مسئله هویت عنوان میشود. با طرح مسئله هویت، او علاوه بر ارائه تعریف از گروهش، خودش را هم از دیگری متمایز میکند. بهعبارتدیگر این مرزبندی به هویتها ساختوساز داده و آنها را از همدیگر تمیز میدهد. سؤال این است که در ساختهشدن این هویت آیا تنها این مرزبندیهاست که به هویت شکل میدهد. به نظر میآید که لازم نیست هویت جمعی را در مقابل دیگری تعریف کنیم. درهرصورت وقتی عوامل ذکرشده با یکدیگر ترکیبی را بوجود میآورند، یک برآیندی در سطح ذهن دارند و یک محصولی را تولید میکنند که از آن بهعنوان هویت جمعی میتوان یادکرد. هویت جمعی یک مفهوم نسبتاً کلیتری را از مجموعه هویتهای دیگر همچون هویتهای دینی، سیاسی، هویت ملی و...ارائه میدهد. درنهایت میتوان گفت هویت جمعی یک پدیده ساختنی و درعینحال تمیز دهنده بین یک گروه از گروه دیگر است ولی این هویت جمعی الزاماً متأثر از مرزبندیهای تعارضآمیز نیست .
* مسئله هویت جمعی در نگاه فارابی
فارابی آغاز سخن را با مدنی بالطبع بودن انسان آغاز میکند. او انسان را جانداری میداند که به انجام کارها و نیازهای خود دست نخواهد یافت، مگر به گردهمایی باهم نوعانش. فارابی اعتقاد دارد انسان بهمنظور بقای خویش و برای کسب فضایل و سعادت است که نیاز به چیزهای بسیاری پیدا میکند که بهتنهایی از عهده به انجام رساندن آن برنمیآید. بلکه نیاز است گروهی از انسان در کنار یکدیگر زیست کنند تا بتوانند هریک با اشتغال به یک نیاز آنها را تأمین کنند. این نیازهاست که انسانها را به یکدیگر پیوند میدهد؛ بنابراین اجتماع وسیله است نه هدف. هدف رسیدن به کمال است که سعادت دنیا و آخرت بدان تأمین میشود.
*نتیجه:
مبتنی بر آنچه تاکنون گفته شد فارابی عوامل پیونددهنده انسانها به یکدیگر را در نیاز مشترک آنها به یکدیگر و طبع اجتماعی انسان تبیین نموده است. این پیوند جدای از نیاز مشترک تابع اراده انسانی نیز هست که بهواسطه عناصری همچون کسب فضایل، سود و منفعت و کسب مطلوبیتها و شادمانیها تقویت میشود. علاوه بر این سرشتها (به تعبیری نژادها) و زبانها عامل دیگری برای نزدیکی درونی گروهی و عاملی برای متمایز نمودن نسبت به دیگری موردتوجه قرار میگیرد. البته این تمایز بهعنوان امر طبیعی تلقی میشود که بهواسطه تأثیر محیط بر انسان بر شکل و شمایل و خلق انسان ظاهر میگردد؛ و نهایتاً عدالت است فارابی آن عامل پیوند افراد مدینه تلقی میکند. این تأکید فارابی بر این مفهوم که خود نیز بخشی از فضایل جامعه است، دقت این فیلسوف را بنیان زندگی اجتماعی که مبتنی بر عدالت است، آشکار میکند. آنچه اولین نیاز مدینه است رعایت عدل و پرهیز از تعدی به دیگران است؛ بنابراین پیوند اجتماعی حاصل یک اراده انسانی در جهت کسب فضایل است که بواسطه عوامل گوناگون ذکرشده تقویت میگردد.
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از وب سايت گیلان آنلاین ، تاریخ انتشار چهارشنبه 25 شهریور 1394 ، کد مطلب : 31765 : www.guilanonline.com