شعار سال: در ادامه متن او که در صفحه شخصیاش در اینستاگرام منتشر کرده را میخوانید:
برای توصیف تنها می توانم بگویم عجیبترین جایی بود که برای تهیه گزارش رفتم، بعد از حضور در بخشهای مختلف نظامی و امنیتی و دفاعی! حضور که پیدا کردم نامه معرفی را ارائه دادم و درباره موضوع گزارش صحبت کردم، نکتهای عجیب را در مورد تقریبا تمامی کارمندان هتل دیدم؛ «همه گویا دقیقا (!) بعد از زمان خودکشی محمدعلی نجفی شهردار پیشین تهران در هتل لاله مشغول به کار شده بودند!»
«محمدعلی نجفی تقریبا ده ماه پیش به هتل لاله میآید و آنطور که خود او گفته ۲۰ قرص به قصد خودکشی مصرف میکند و بعد از یک و روز نیم از مصرف این قرصها، به سراغش میآیند و او را به بیمارستان منتقل و از مرگ حتمی نجات میدهند.»
با مدیر داخلی هتل صحبت کردم درباره آقای اسدی خواهرزاده محمدعلی نجفی که در هتل مشغول به کار است پرسیدم گفت: اسدی؟ نمیشناسم! برای اطمینان شمارهای را گفت «بگیر تا مطمئن شوی که اشتباه میکنی!» شماره را گرفتم برنامهریزیهای آقای مدیر درست از کار درنیومد؛ با آقای اسدی صحبت کردم، قرار شد برای گپ و گفت در لابی هتل حضور پیدا کند!
در همین لحظه فردی که بعدا گفت از حراست هتل است بدون هیچ سلام علیکی دستش را به سمت من گرفت! مدیر اجرایی گفت نامه را به او بده! نامه را گرفت و رفت و از او خبری نشد!
در این لحظه تمامی پرسنل از اطراف من ناپدید شدند! اسدی خواهرزاده محمدعلی نجفی آمد؛ از او پرسیدم علت اینکه نجفی این هتل را برای خودکشی انتخاب کرد حضور شما بود؟ گفت: «علت را نمیدانم حتی زمانی هم که در اینجا حضور پیدا کرد به من اطلاع نداد.»
در مورد خودکشی داییاش پرسیدم گفت «لحظه خودکشی در هتل حضور نداشته» و بعد از لحظه ورود نجفی به هتل را اینگونه روایت کرد: «نیمه شب به هتل لاله آمد ساعت دقیق حضورش ثبت شده و قابل ارائه است اما من حضور ذهن ندارم، همکاران او را نمیشناسند و اتاق معمولی به او میدهند میخواست که با آسانسور به اتاق برود مدیر داخلی او را میشناسد و میگوید آقای دکتر بیایید اتاقتان را تعویض کنیم! دایی مانع میشود و میگوید همین خوب است.»
در همین حین و دقیقا در زمانی که میخواست لحظه خودکشی داییاش را روایت کند، تلفن زنگ زد و او را صدا کردند و مانع شدند تا از بیشتر از این روایت را به پیش ببرد، پشت خط یکی از مسوولین حراست بود، بعدا متوجه شدم، همان فردی است که نامه مرا توقیف کرده بود، خواهرزاده نجفی به سمت من آمد و یه کلمه کوتاه گفت و رفت: «معذورم!» و اینگونه بود که روایت ناتمام ماند!
بعد از این، دو نفر دیگر که به نظر میرسید از مسوولین حراست باشند آمدند و از من درخواست کردند که به بخشی از لابی برویم و در آنجا صحبت کنیم! از من خواستند تا وسائل {دستگاه ضبط، موبایل و…} در داخل کیف بگذارم! تا صحبت کنند! به آنها گفتم که به علت اینکه بهتر است تا سخنانمان ثبت شود اجازه دهید تا روی میز باشد! قبول کردند اما سخنی نگفتند.
احتمالا میخواستند در مورد پرونده نجفی اظهار نظر کنند چرا که اگر غیر این بود مرا به بخش خلوت لابی نمیبردند و درخواست نمیکردند تا وسائل ضبط را در کیف قرار دهم! اما بنا بر اصول حرفهای خبرنگاری نمیتوانستم درخواست آنها را قبول کنم و یا پنهانی به ضبط صدای آنها بپردازم!
تلفن یکی از آنها زنگ خورد! گفت اجازه دهید تا دقایقی دیگر خدمت میرسم! با دومین نفر مشغول صحبت بودم که در اتفاقی عجیب، تلفن او هم زنگ خورد و دقیقا همان جمله فرد قبلی را گفت! مدتی در لابی منتظر ماندم خبری نشد! با داخلی شان تماس گرفتم پاسخی ندادند!
درخواست کردم که با مدیر هتل صحبتی داشته باشم به طرز عجیبی مانع از این کار شدند! در پاسخ به هر درخواست من سخنی متفاوت را مطرح میکردند! هر فردی که با من هم صحبت میشد با زبان بیزبانی سعی داشت که به من بفهماند که «پیگیر موضوع نباش» اما من ادامه دادم تا در آخر، فردی آمد و گفت «مزاحم کار ما نشوید! امکان صحبت با مدیر هتل هم نیست!»
سوالی ذهن مرا درگیرد کرد که آیا مدیر هتل اینگونه پرسنل را از کنار من دور میکرد یا شخص دیگری پشت ماجرا بود! اگر این شخص مدیر هتل نبوده قطعا مسوول با نفوذی بوده که تمامی پرسنل با تماس او از صحبت منصرف میشدند، اینقدر با نفوذ که حتی مانع صحبت ما با مدیر شد بدون اینکه با او هماهنگ کند! فردی با نفوذ خارج از چارت سازمانی هتل! البته این در حالیست که واقعا آن فرد مدیر هتل نبوده باشد!
به دفتر آمدم و شماره داخلی اسدی، خواهرزادهی محمد علی نجفی شهردار پیشین تهران را گرفتم! تلفن را برنداشت، یکی از همکارانش گفت فعلا امکان پاسخگویی ندارد! ساعتی بعد دوباره با همان شماره تماس گرفتم گفتند «اسدی مرخصی است و تا مدتی به هتل نمیآید.»
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری و تحلیلی انصاف، تاریخ 11 خرداد 98، کد مطلب: 172855: www.ensafnews.com