دستان- از اسامی این محلات پیداست که از قدیم مانده مثل عودلاجان که در از آن با الف و گاف بوده و حالا با عین و جیم می نویسم و سنگلج از کلمه سنگ ساخته شده و سرچینک و در خانگاه که پیداست در آنجا خانگاه یعنی خانقاهی بوده است و پامنار که هنوز منار کهنه در آنجا هست و سرچشمه که چشمه مهمی در آن جا بوده است.پاقاپق اطراف میدان بوده است .( میدان محمدیه فعلی) که در میان آن قاپقی بوده یعنی چوب بلندی که سرهای بریدهی کسانی را که اعدام میکردند روی آن میگذاشتند تا مردم ببینند و عبرت بگیرند.
بهرام- فرمودید شهر تهران را در ۹۷ سال پیش بزرگتر کردند. تمنا دارم بفرمایید تا چه اندازه بزرگ شده است؟
دستان- در کتابها نوشتند که پس از توسعه،مساحت شهر تهران ۱۹ کیلومتر بوده است. حد شمالی آن میدان سپهبد، شرقی آن خیابان ری، حد غربی آن خیابان شاپور بوده و حد جنوبی آن تغییر نکرد.
این میدان سپه آن زمانی که در آخرین قسمت شمالی شهر بوده، شش دروازه داشت. یکی در دهانه خیابان امیرکبیر امروز، یکی در دهانه لالهزار، یکی در دهانه خیابانفردوسی، یکی در دهانه خیابان سپه، یکی در دهانه خیابان باب همایون و یکی در دهانه خیابان ناصرخسرو.
دورنمایی از تهران قدیم
در ضلع شرقی این میدان در همان جایی که حالا بانک "بازرگانی" هست، ساختمان دو طبقه بانک "شاهنشاهی ایران" بود که امتیاز آن را به انگلیسیها داده بودند و حق انحصاری چاپ اسکناس را هم داشت.
در شمال آن پستخانه تهران بود. قسمتهای دیگر میدان عبارت بود از انبارهای بزرگی که در هر یک از آنها یک توپ گذاشته بودند و در طبقه بالا اتاق های کوچکی برای سربازان بود به همین جهت به این میدان،"میدان توپخانه" میگفتند. در قسمت غربی که بعدها اداره "نظمیه" یعنی شهربانی را به آنجا بردند، در کف خیابان یک توپ گذاشته بودند و در ماه رمضان در موقع افطار و سحری آن توپ را در می کردند که مردم تهران وقت را بشناسند. هر سال در عید قربان در این میدان شتر قربانی میکردند، یعنی شتری را زینت می کرده و روی آن طاق شال کشمیری می کشیدند و یکی از شاهزادگان قاجار که به او به شوخی" شاه شتر قربانی" می گفتند به نمایندگی پادشاه قاجار با لباس رسمی سوار بر اسب دنبال آن حرکت میکرد و کدخدای هر صنف فروشندگان هم سوار بر قاطر زینت کرده دنبال او رهسپار می شدند و پیشاپیش این دسته نقاره چیان که سوار بودند، نقاره می زدند و چون به میدان می رسیدند شتر را می خواباندند و "شاه شتر قربانی" پیاده می شد و نیزه ای به گلوی شتر میزد و فوراً سرش را می بریدند و پوست می کندند و گوشت و اعضای بدن او را به تناسب به رییس هر صنفی میدادند مثلا سر آن را به رئیس کله پزان و پای آن را به رئیس نعلبندان و شکم را به رئیس سیرابیپزان و غیره و این یکی از مناظر تماشایی آن روزهای تهران بود.
چند سالی هر روز یک دسته از نظامیان در کنار ساختمان شهرداری آهنگهای مختلف می نواختند و مردم میآمدند و تفریح میکردند. به همین جهت در خیابان باب همایون قهوهخانههای متعدد در دو طرف بود که مخصوصا در فصل گرما بستنی و پالوده آنها خریدار بسیار داشت.در وسط میدان در اطراف باغچهای که هنوز هست طارمی عجیبی ساخته بودند و آن عبارت بود از تفنگهای ته پر که در انبارهای دولتی مانده بود و دیگر مصرفی نداشت، آنها را به جای چوبهای خراطی کرده و بریده در طارمیها جا داده بودند.
ناهید- آقای دستان ممکن است بفرمایید وقتی که تهران بزرگ شد چه حالی پیدا کرد؟
دستان- بله خانم، تا مدتهای مدید قسمتی از زمینهایی که داخل محوطه شهر بود آباد نشده بود مثلا در شمال شهر از چهار راه مخبرالدوله(سعدی فعلی) به بالا تنها جابجا خانههایی ساخته بودند چنانکه در خیابان "شاهآباد"(جمهوری فعلی) مخصوصا شبهای زمستان شغالها به خانههای مردم حمله میبردند و به همین جهت به محله شاه آباد، "شغال آباد"میگفتند.
شیشهگرخانه، زنبورک خانه،جبا خانه، قورخانه، باستیون و همه سرباز خانهها در داخل شهر بود. تمام این قسمتهایی که اکنون بانک سپه و پست مرکزی و شهربانی و وزارت امورخارجه و موزه ایران باستان و ساختمان قدیم شرکت نفت در آنجا واقع شده میدان مشق بود که سپاهیان در آنجا عملیات نظامی را فرا میگرفتند. در ضلع شمالی آن ساختمانهای قزاقخانه بود. در ضلع شرقی این میدان طویله و کالسکه خانه سلطنتی را ساخته بودند.
نخستین مهمانخانههای اروپایی که در تهران دایر شد در ضلع شرقی خیابان فردوسی روبروی همین محوطه بود. از جمله هتل "دوپاری" بود که راننده فرانسوی مظفرالدینشاه آن را اداره میکرد. دیگر هتل "دو فرانس" بود که یک بلژیکی آن را ترتیب داده بود.
بالاتر از آن روبه روی بانک مرکزی نخستین سینمای تهران را یک عکاس روسی به نام "روسی خان" آن دایر کرده بود(گراند سینما در گراند هتل)، قرار داشت.
خیابان فردوسی(علالدوله سابق(
بالاتر در زاویه خیابان استانبول در همان محل کنونی سفارت ترکیه، سفارت کبری عثمانی بود و دربزرگ آن در خیابان همیشه بسته بود و بالای آن روی کاشی اشعار مضحکی بود که" فخری بیک" سفیر عثمانی ساخته بود و تاریخ ساختمان آن را میرساند بدین گونه:
سال هجرت هزار و سیصد بود/ کین بنا را به عون سبحانی/زامر سلطان حمید خان دوم/ ساخت فخری سفیر عثمانی»
این بخشی از کتاب «تهران قدیم» به قلم شادروان سعید نفیسی است که شامل صفحات 38 تا 41 میشود و در سال 1353 بنگاه ترجمه و نشر کتاب آن را منتشر کرده است.
شادروان سعید نفیسی (۱۸ خرداد ۱۲۷۴ تهران - ۲۳ آبان ۱۳۴۵ تهران)، دانشپژوه، ادیب، تاریخنگار، نویسنده، مترجم و شاعر ایرانی و جزو نسل اول استادهای دانشکدهٔ تاریخ دانشگاه تهران بود.
او به این جمله مشهورش اعتقاد راسخ داشت«تو رابرای آن نیافریدهاند که هرروز بهتر بخوری و بهتر بپوشی برای آن آفریدهاند که هر روز بهتر بیاندیشی!!»
سعید نفیسی فرزند میرزا علی اکبر خان ناظم الاطبا و از نوادگان حکیم برهانالدین نفیس، فرزند عوض كرمانى، صاحب «شرح اسباب» بود. در پانزده سالگی برای ادامه تحصیل به اروپا رفت و در سوئیس و فرانسه به تحصیل پرداخت. در ۱۲۹۷هـ.ش به ایران بازگشت، در دبیرستانهای «اقدسیه» و «سنلویى» تهران به تدریس زبان فرانسه پرداخت و در مدارس «علوم سیاسی»، «دارالفنون»، «عالی تجارت» و «صنعتی» مشغول تدریس شد. سپس در وزارت فواید عامه به کار پرداخت. درر ۱۲۹۷هـ.ش به گروه نویسندگان مجله «دانشکده» پیوست و مدت یک سال با آن مجله همکاری کرد. در ۱۳۰۸ هـ.ش به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و مدتى مدیر مجله «فلاحت و تجارت»، سردبیر مجله ادبی «پرتو» و مدیر و نویسنده مجله «شرق» شد. نفیسى سفرهایی به کشورهای افغانستان، مصر و لبنان کرد و در دانشگاههای کابل، قاهره و سنژوزف به تدریس پرداخت. در ۱۳۴۰ هـ.ش در رادیو برنامه «یادداشتهاى یك استاد» را كه راجع به شرح حال چند تن از بزرگان علم و ادب بود، به مدت دو سال اجرا كرد. در سال ۱۳۰۸ش از طرف وزارت فرهنگ به تدریس در دانشکده حقوق و ادبیات منصوب شد و سالها در سمت استادی دانشگاه تهران به تدریس اشتغال داشت و هم به عضویت فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران درآمد.
به ایرانم، به ایران گرامیام، به ایران جاودانیام
کارشناسان و اهل فن نفیسی را معمار نثر جدید معاصر ایران نامیدهاند و این تبحر و چیرگی، ناشی از احاطه کامل وی به زبانهای یونانی، لاتین، فرانسه، روسی، اردو، پشتو، عربی و فارسی است. ترجمههای کم نظیر استاد از زبانهای بیگانه دارای معروفیت خاصی است. بزرگترین خدمت نفیسی به زبان و ادب و فرهنگ فارسی، تصحیح و تنقیح متون قدیمی است که از گوشههای کتابخانههای جهان بیرون کشیده و روی آنها با جدیت تمام کار کرده و به صورت کتاب عرضه داشته است.او در طی سالهای زندگی خویش به نمایندگی ایران در «نمایشگاه هنر و معماری باستان شناسی هفت هزار ساله ایران» در پاریس، عضویت هیئت رئیسه «بیست و پنجمین کنگره خاورشناسان» در مسکو، نمایندگی ایران در مراسم «هزاره فردوسی» در اتحاد جماهیر شوروی، عضویت «شورای فرهنگی سلطنتی»، عضویت «هیئت امنای کتابخانه پهلوی» انتخاب شد و «نشان درجه اول علمی»، «نشان سپاس درجه اول»، «نشان علمی افغانستان» و جایزه بهترین کتاب سال را دریافت کرد.
نفیسی در کارنامه خود احیا و بنیانگذاری شیوه داستان نویسی تاریخ را به گونه ای دارد که در آنها روح وطن پرستی و سلحشوری و قهرمانی را تقویت کرده، جوانان ایران زمین را به حب وطن و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور فرا میخواند.
علی دهباشی می نویسد:«ترجمه نیز یکی از رشته هاییست که نفیسی به آن علاقه دارد. او مهمترین کاری را که بایست در این زمینه انجام می داد و مورد نیاز عموم بود فراهم کردن فرهنگ فرانسه به فارسی بود. این کار انجام شد و فرهنگ فرانسه فارسی او اکنون مهمترین و بزرگترین فرهنگ به شمار می رود.
وی کتابهای نایب چاپارخانه اثر پوشکین (از روسی)، افسانه های گریلف، تاریخ عمومی قرون معاصر، تاریخ ترکیه و رساله سرانجام آلمان را به فارسی نقل کرده است.
از راست: سعید نفیسی، ناشناس، دهخدا و بهار
از آثار گوناگون او کتابهای پیشرفتهای ایران در دوره رضاشاه پهلوی، پیشرفتهای فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی، جلد اول فرهنگنامه پارسی، معالجه تازه برای دندانها، صنعت تخم نوغان ایران، یادبود گریلف، رساله پوشکین، تاگور و مقام شاعری او، افغانستان در عصر حاضر، هفتاد سال زندگانی (شرح حال آقای عبدالعظیم قریب) و مجله شرق در خور ذکر است.»
شادروان ایرج افشار هم درباره کتابخانه او گفته است:«کتابخانه نفیسی خزانه ای بود با ارج و ارزش. از هر دست کتاب و نشریه، به هر زبان و خطی، در آن دیده می شد، که محقق و دانشجو و دوست و بیگانه از آن استفاده می کردند. در این کتابخانه نزدیک پانزده شانزده هزار کتاب و مجله و نسخه خطی بود که چند سال پیش قسمتی کوچک از آن را به کتابخانه های مجلس سنا و دانشگاه کلمبیا فروخت و قسمت بیشتر آن را در اختیار دانشگاه گذاشت که تقویم کنند و برای کتابخانه مرکزی بردارند. به هنگام تقویم نسخ خطی ملکی او، سعه صدرش را بیش از هر موقع دریافتم. در شگفت ماندم که یک بار هم به صورت تقویم دانشگاه نگاه نکرد و ندانست که هر یک از کتب خطی او را بر چه مبنا و بر چه میزان قیمت کردند، گرانبها کدام بود و کم بها کدام. هر چه گفتند و دادند گرفت. راضی بود که حاصل بیش از پنجاه سال از عمرش در مرکز دانش ایران برای شاگردان او به جای می ماند.»
شادروان سعید نفیسی در کتابخانه اش
نفیسی در آبان ۱۳۲۱ به رتبه دهِ استادی دانشگاه تهران دست یافت و در سال ۱۳۲۸، بنا به تقاضای خود بازنشسته شد، سپس چند سالی را در خارج از ایرانن گذراند. در اسفند ۱۳۳۵ تقاضای نفیسی برای تدریس مجدد در دانشگاه تهران توسط رئیس دانشکده ادبیات به ریاست دانشگاه نوشته شد و در بهمن ۱۳۳۷ نفیسی تدریس را دوباره آغاز کرد.
استاد نفیسی، در سالهای آخر عمر خانه کوچکی در پاریس خرید و بیشتر اوقات خود را در آنجا میگذرانید و امیدوار بود که برای همیشه در کشوری که در آن تحصیل کرده و همانند کشور اصلی خود دوست میداشت، مقیم شود. اما این آرزوی او به ثمر ننشست و بار آخر که برای شرکت در نخستین کنگره جهانی ایرانشناسان به تهران آمده بود به بیماری آسم و قولنج مبتلا شد و یکشنبه شب ۲۲ آبانماه ۱۳۴۵ در بیمارستان شوروی تهران، دیده از جهان فرو بست.
مقبره او و پدرش در «سر قبراقا» ضلع جنوبی چهارراه مولوی انتهای خیابان شهید مصطفی خمینی (سیروس سابق) در میان باغی تقریباً بزرگ و قدیمی واقع شده است.
ناظم الاطبا پدر مرجوم سعید نفیسی
بقعه سر قبر آقا
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از سایت خبری اسکان نیوز ، تاریخ انتشار: 18 خرداد 1398 ، کدخبر: 20276،www.eskannews.com