شعار سال:ساعت از نیمه گذشت و همچنان مردم در داغ مصیبت عظمای سردار دلها زانوی غم در بغل دارند و هق هق کلمات بر جاری لبهایشان میچکد، ناباورانه رد اخبار را میزنند... و رصد میکنند حماسهها را... همچنان تو سرخط خبرهایی سردار!
از جمعه ای که آفتاب پشت چشمهایمان بسته شد بارها و بارها آمدی و رفتی.. رفتی و آمدی، غزل شدی و نوشته شدی و در همایش آخرین برگهای حضورت لبخند زدی در میان دلهایی که در خون نشستند...
از جمعه ای که سیزده را در دل خود داشت، مبارک شدی؛ مبارک شد نام تو... و من بارها چشم در چشم شدم با قداست عکسهایی که حالا دیگر برای خودش عاشورایی بود!
تو یک تنه یک دل بودی؛ یک تنه دل به دریای عظیم مردم زدی و دلهایی را بردی که در باور زمان نمیگنجد... به هر طرف که مینگرم جز عظمت و شکوه چیزی نمیبینم!
برمیگردم؛ یکبار دیگر جمعه را ورق میزنم؛ ساعت درست به وقت پرگشودنت ایستاد و باران در نگاه بلند شهر متولد شد؛ و بر ما کوچه کوچه حماسه وزید؛ حماسه ای در امتداد نام تو!
در تولد آخرین برگ حماسهات کلماتِ خیس از گوشه چشمت افتاد و لابه لای شعلهها قد کشید؛ تا بلندتر بگویم مردان نمیمیرند؛ مردان ایستاده و مردانه میمیرند؛ مردان شهید میشوند!
و باید بگویم؛ تو در ناگهانترین حادثه قرن اتفاق افتادی و روی دستهای زمستان شروع شدی؛ دی ماه آغاز درخشش نام دوباره تو در صفحات آسمانی قلبهاست!
و حالا در چهارشنبهای که صبح در نزدیکی طلوع نام تو قامت بست و قطرههای شبنم بر ورق روشن مهتاب درخشیدن گرفت؛ و آفتاب هنوز از کوههای اطراف کرمان نتابیده بود؛ زمین و زمان استقبال قدمهایی را به نظاره بود که کاروان مهتاب را در شب قبل از کوچههای باران بدرقه کرد.
هنوز هم چشمها از حرکت نایستاد و به جاده ای زل زد که نور را با قداست همیشگی به جایگاه ابدی مشایعت میکرد؛ مردم در حماسههای دیروز چه اندوه بزرگی را قامت بستند؛ انگار تو تنها نبودی و مقاومت فرزند رشید توست که در هیمنه شکوهی ابدی ایستاده است... و تو میرسی دوباره در بارانیترین لحظات خدا از سمت نگاه خیس شهر، و من غرق میشوم در دریای عظیم آمدنیتر!
و خبر یک بار دیگر به تسلای جنون دلهایی آمد که در فراخوانی همایش قرن سنگ تمام گذاشتند؛ خبر چون آب بر آتشی بود که در ناگهان سوخت و سیمرغوار اوج گرفت.
خبر، خبر آورد؛ ساعت شروع شد؛ ساعت به وقت لحظه شهادت دوباره به راه افتاد؛ یک و بیست دقیقه بامداد را نشان داد؛ و انتقام سخت سپاه بر هیمنه پوشالی شیطان فرود آمد! آه چه دلهایی خنک شد و من خنکای قلب ملت را حس میکردم وقتی تکبیرگویان شهادت را آغوش کشیدند! اما دلم آرام و قرار ندارد؛ دلم آرام نشد سردار؛ دلم را به اندازه اشتیاق رسیدن آرام کن..
انتقام سخت به وقت شهادت بر ملتی مبارک که قدرشناسی و قدردانی از حماسههایت را جریان داد در رگهای وطنم؛ جاری شد در کوی و برزن و از هرآنچه عشق بود دم زد و عاشقانههایش را تقدیم تو کرد؛ این ملت میداند که تو در باران شروع شدی و در لحظه آفتاب درخشیدی بر سرزمینم ایران عزیز!
نامت جاودانه باد سردار!
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری دفاع مقدس، تاریخ انتشار:19 دی 1398، کد خبر: www.defapress.ir،378623