پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۸۸۰۳۷
تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۶
چرا پولدارها اینقدر خودشان را می‌گیرند؟ چه چیزی آن‌ها را از بقیه متمایز می‌کند؟ کوین کوان، نویسندۀ سنگاپوری، که خودش هم از خانواده‌ای ثروتمند برخاسته، در پاسخ به این دغدغه‌ها، «آسیایی‌های خرپول» را نوشت. رمانی که برخلاف انتظارش، جنجالی جهانی به‌پا کرد.

شعار سال: کِوین کوان کارش را به‌عنوانِ ناظرِ طبقات اجتماعی، امتیازات و ثروت، زمانی آغاز کرد که کلاس اول بود. او در یک مدرسۀ خصوصی انگلیسی‌چینی درس می‌خواند که مخصوص طبقۀ حاکم سنگاپور بود. پدرِ پدربزرگ کوان از بنیانگذارانِ نخستین بانک سنگاپور بود و چندین نسل از خانواده‌اش در همین مدرسه درس خوانده بودند. در روزگار پدر پزرگش، این جزیرهْ بندری در امپراطوری روبه‌رشد بریتانیا بود. اواخر دهۀ ۱۹۷۰ یعنی زمانی که کوان کلاس اول بود، سنگاپور به استقلال رسید و بانک‌هایش لبریز از سرمایه شد. پول‌های کلان داشت از همه‌جا سر برمی‌آورد.

هم‌شاگردی‌های کوان را با بنز و بنتلی به مدرسه می‌رساندند و ساعت‌های گران‌قیمت روی مچ‌های لاغر این بچه‌ها خودنمایی می‌کرد. این‌ها برای کوان تازگی داشت. نه خودِ ثروت، بلکه نمایش و پُزِ دادن با آن. منزل خانوادگیِ خانوادۀ او قدیمی و بزرگ و پر از عتیقه‌جات خاک‌گرفته بود، درحالی‌که دوستانش در برج‌های پرزرق‌وبرق زندگی می‌کردند. هیچ‌گاه به ذهنش خطور نمی‌کرد این ثروتی که در مدرسه می‌بیند به چه معناست، تا اینکه همین ثروت موجب یک رسوایی بزرگ در آن اجتماع شد.

کوان هنوز که هنوز است آن مقاله را به یاد دارد؛ عنوانش چنین بود: «فجایع کوچک مدرسۀ انگلیسی‌چینی». «مدرسۀ پرافاده‌ها» به صفحۀ یک روزنامۀ ملی راه یافته بود. پس از درزکردن این ماجرا، مدرسه یک جلسۀ فوری گذاشت. کوان می‌گوید: «خاطرم هست مدیر مدرسه روی سِن فریاد می‌زد و می‌گفت این لکۀ ننگی بر تاریخ و میراث مدرسۀ ماست». مدرسه از آن به بعد دانش‌آموزان را از پوشیدن لباس‌های برند منع کرد و چنین مقرر کرد که رانندگان شخصی‌ای که دانش‌آموزان را به مدرسه می‌رسانند، باید آن‌ها را جایی دور از انظار عمومی پیاده کنند. البته که این محدودیت‌ها فقط حرصِ نمایش‌دادن سمبول‌های ثروت را بیشتر کرد. کوان می‌گوید این کار مثل این بود که یک کلید را خاموش روشن کنی: «من هیچ‌یک از این چیزها را نمی‌دانستم، تا اینکه یک‌دفعه فهمیدم».

آن اتفاق سرآغاز شیفتگی مادام‌العمر کوان به مسئلۀ افاده‌گری بود، این رقص عجیب، غم‌بار و بعضاً مضحک که مردم انجام می‌دهند تا ثابت کنند نسبت به دیگران ثروتمندتر یا باهوش‌ترند و یا جایگاه اجتماعی بالاتری دارند. سی سال بعد، همین فضا بود که صحنۀ اولین رمان کوان، یعنی آسیایی‌های خرپول، را رقم زد. این رمان ۵ میلیون نسخه فروخت و به ۳۶ زبان زندۀ دنیا ترجمه شد. فیلمی که در سال ۲۰۱۸ از این رمان اقتباس کردند نیز با استقبال زیادی روبه‌رو شد و در دنیا بیش از ۲۳۹ میلیون دلار فروخت. از زمان «باشگاه جوی لاک» در سال ۱۹۹۳، «آسیایی‌های خرپول» جزء اولین فیلم‌های مطرح هالیوودی است که همۀ هنرپیشگان اصلی‌اش آسیایی هستند.

رمان آسیایی‌های خرپول و دو دنباله‌اش (دوست‌دختر ثروتمند چینی و مشکلات ثروتمندان) در مورد یانگ‌ها، خاندان بسیار ثروتمند سنگاپوری، است. ابتدا نیک یانگ عاشق ریچل چو، استاد دانشگاه نیویورک، می‌شود؛ سپس این‌دو ازدواج می‌کنند و بعد، مادرسالارِ خاندان بیمار می‌شود و عمارت بزرگ و کهنِ خانوادگی را برای فروش می‌گذارند.

رمان جدید کوان به‌نامِ سکس و خودپرستی، که قرار است ۳۰ ژوئن منتشر شود، حال‌وهوایی متفاوت دارد، چون به سنگاپور و یانگ‌ها مرتبط نیست. این بار، کوان از تجربه‌های متفاوتی بهره گرفته است: تجربۀ کاریِ شانزده‌ساله‌اش در رسانه‌های نیویورک، «هجوم به دنیای واسپ‌ها» در آنجا و نیز رمان‌های قدیمی بریتانیایی و آمریکایی که با آن‌ها بزرگ شده و هنوز هم عاشقشان است. داستان ساده و گیرا، لذت‌بخش و سرشار از انواع بدرفتاری‌هایی است که از آدم‌های باکلاس سر می‌زند. اما رمان‌های کوان هرچه هم بامزه و خواندنی باشند، مشخصاً به قلم کسی نوشته شده‌اند که در مناسبات اجتماعی‌اش بسیار دقت و موشکافی می‌کند. کوان می‌گوید: «من آدم خلاقی نیستم، فقط نظاره می‌کنم. چیزها را می‌بینم و شاخ‌وبرگ می‌دهم».

کوان در ۱۱ سالگی سنگاپور را ترک کرد و با خانواده‌اش به حومۀ هیوستن رفت، چون پدرش در آنجا کسب‌وکاری راه انداخته بود. کوان از آن موقع هیچ‌گاه به جزیرۀ کودکی‌اش برنگشته و علاقه‌ای هم به برگشتن ندارد. دوست دارد آنجا را طوری تصور کند که زمانی بوده. اما سه‌گانۀ آسیایی‌های خرپول به‌شکل بی‌امانی مدرن است. پس کوان چطور -و کجا- مشاهدات و شاخ‌وبرگ‌‌دهی‌اش را انجام می‌دهد؟

کوان می‌گوید: «حالا که به گذشته فکر می‌کنم، از همان سن کم مثل آفتاب‌پرست بودم». در مدرسه شبیه بچه‌پولدارهای مدرسۀ انگلیسی‌چینی بود، اما پس از پایان وقت مدرسه، یک «بچه‌وحشی جزیره‌نشین» می‌شد. در آن زمان هنوز «کمپونگ»هایی در سنگاپور وجود داشت، مجتمع‌های سادۀ روستایی که کوان و دارودستۀ هم‌محله‌ای‌هایش برای کارهای خلاف به آنجا می‌رفتند، جوجه می‌دزدیدند و از درخت‌ها بالا می‌رفتند تا میوه بچینند. بعد با شنیدن زنگ شام به خانه می‌رفت تا خودش را تر و تمیز کند و جلوی انواع مهمان‌های احتمالی ظاهری موجه به خود بگیرد: کسانی مثلِ دوست‌های هنریِ خاله‌اش، مقامات یا وزیر امور مالی.

کوان معتقد است یک وجه از این نوعِ زندگی برای دیگران (به‌خصوص غربی‌ها) دشوارفهم است: اینکه خانوادۀ سنگاپوری‌اش چقدر بریتانیایی‌اند و حتی در میهن خود هم اجنبی به شمار می‌روند. والدین او به زبانی جز انگلیسی حرف نمی‌زدند و چند کلمه ماندارین هم که او و برادرش بلد بودند، ریشه در درس‌های مدرسه داشت. آثار ادبی موردعلاقۀ کوان در دوران کودکی نوشته‌های جین آستین و اسکات فیتزجرالد بودند. این امر عمدتاً به‌خاطر پیگیری خاله‌اش بود که به ژورنالیسم علاقه داشت و بعدها در ساختنِ دانشگاه ملی سنگاپور هم کمک کرد. کوان می‌گوید: «وقتی فهمیدم که به کتاب علاقه دارم، خاله‌ام کتاب‌هایی به من می‌داد تا بخوانم و این‌طور بود که از همان سن کم، در دریای آثار کلاسیک غرق شدم».

بعدها که به همراه خانواده‌اش به آمریکا نقل مکان کرد، با آثار تام وولف و دامینیک دان آشنا شد. این دو طنزنویس اجتماعی سرانجام الهام‌بخش او شدند تا، از دل فرهنگ جدید بتواند کمدی آداب۷ خلق کند. کوان در نوجوانی هم دست به قلم می‌برد و عمدتاً شعر می‌سرود، اما کشش او بیشتر به رسانه‌های بصری و به‌خصوص عکاسی بود.

سال ۱۹۹۵، کوان به نیویورک نقل‌مکان کرد تا به مدرسۀ طراحی پارسونز برود. بسیاری از دوستانی که در آنجا پیدا کرد از خانواده‌های نسل‌اندرنسل ثروتمندِ ساحل شرقی بودند و او را یاد خانوادۀ خودش می‌انداختند. هرگاه کوان به آپارتمان‌های این واسپ‌ها در آپر ایست ساید و ویلاهایشان در همپتونز می‌رفت، حس می‌کرد آن اثاث حصیری، دکور انگلیسی‌مآبانه و کفش‌های چرمی فرسوده (که نشانه‌های ریزِ ثروت بودند) همگی برایش آشنا هستند. اقتباس سینماییِ رمان کلاسیک فورستر به نام اتاقی با چشم‌انداز۸ را دید و با تعجب دریافت که شارلوت بارتلت (با بازی مگی اسمیت) خیلی شبیه به خاله‌اش حرف می‌زند، همان خاله‌اش که قبلاً ژورنالیست بود. کوان می‌گوید: «همان لحن، همان زیروبم. این آداب دوران شاه ادوارد که فورستر در موردشان می‌نوشت به سنگاپور رسیده بود و هیچ‌گاه هم از بین نرفت».

سرآغاز آخرین رمان کوان یادبودی از اتاقی با چشم‌انداز است و مابقی آن اکثراً از تجربۀ زیستۀ کوان برگرفته شده است. برایم تعریف می‌کرد که روزی با یک پیراهنِ بدون یقۀ برند به باشگاهی در همپتونز رفته است و به او اجازۀ ورود نداده‌اند تا برود یک پیراهن یقه‌دار ارزان بخرد و آن‌گاه وارد شود. وقتی این خاطره را می‌گفت، متوجه شدم که همین خاطره عین یکی از اتفاقاتی است که در رمان سکس و خودپرستی می‌افتد. همین قوانین نوشته و نانوشته و عمدتاً مضحک هستند که کوان آن‌ها را جذاب می‌داند. می‌گوید خیلی عاشق این است که ببیند این قواعد چطور در عمل به اجرا درمی‌آیند. «واقعاً این قوانین برای دورکردنِ آدم‌های مزاحم و غیرخودی است». در این لحظه، گویی تازه چیزی را متوجه شد و به خنده افتاد. سپس فکرش را به زبان آورد: «ولی خب من هم غیرخودی هستم».

پس از پارسونز، کوان برای تیبور کالمن، طراح مشهور گرافیک، کار کرد. او پیش از سال ۲۰۰۰، استودیوی نوآوریِ خودش را دایر کرد (مشتریان او از موزۀ هنر مدرن، تِد و نیویورک تایمز بودند). در تمام این مدت، خاطراتی از کودکی‌اش در سنگاپور را برای دوستانش تعریف می‌کرد. دوستانش او را تشویق می‌کردند داستان‌هایش را بنویسد، اما تا چندین سال از این کار طفره رفت تا اینکه در سال ۲۰۰۹ پدرش سرطان گرفت. کوان به هیوستن رفت تا در کنار بقیه از او مراقبت کند و در این دوران، اعضای خانواده، که یک پایشان مدام در بیمارستان و کلینیک بود، از دوران زندگی در سنگاپور یاد می‌کردند.

پدرش مُرد و پس از این اتفاق،که کوان آن را یکی از رویدادهای مهم زندگی‌اش می‌داند، با خود فکر کرد «باید دل را به دریا بزنم و رمان بنویسم». یکی از شعرهای قدیمی‌اش را که در مورد گروه انجیل‌خوانی مادرش نوشته بود نبش قبر کرد و پاره‌نوشته‌های دیگر را نیز کنار هم چید. این نوشته‌ها درواقع قصه‌هایی بودند نسبتاً واقعی، اما تا حدی هم اغراق‌شده، که در شام‌های خانوادگی و هنگام رانندگی با پدرش بازگو می‌شدند. کوان می‌گوید «بیشتر برای سرگرمی دوستانم می‌نوشتم». بیشترِ این دوستان کسانی بودند که هیچ‌چیز از سنگاپورِ دوران نوجوانی او نمی‌دانستند. او، در قلم رواییِ خود، لحنی بامزه اختیار کرد که هیچ شباهتی به لحن نوشتاریِ (به قول خودش) «واقعیِ» او نداشت. او این لحن واقعی را محتاطانه‌تر و مینیمالیستی می‌دانست. دیری نگذشت که رمان آسیایی‌های خرپول منتشر شد.

کوان بیش از هر کسِ دیگر از موفقیت این رمان شگفت‌زده شد. او قصدی برای نوشتن و انتشار دنبالۀ آن نداشت و هنگام نوشتنِ دوست‌دختر ثروتمند چینی، حس می‌کرد لحنی که قبلاً ساخته و پرداخته حالا برایش دست‌وپاگیر شده است. او می‌گوید: «مثل بازیگری بودم که بیش از حد داخل یک سریال آبکی تلویزیونی گیر کرده است». او مجدداً سراغ آثار کلاسیک رفت و دریافت که می‌تواند در پی‌رنگ‌بندی از آن‌ها الهام بگیرد. همچنین حس کرد که با این مجموعه‌رمان، می‌تواند کاوشی عمیق‌تر انجام دهد و سراغ مضامین جهان‌شمول‌تر برود.

وقتی تان خِنگ هوا، بازیگر سنگاپوری، برای اولین بار رمان آسیایی‌های خرپول را خواند، به قول خودش احساس کرد «بیدار» شده است. «این حس را به شما القا می‌کند که جزء جمع هستید و دیده می‌شوید». این بازیگر در فیلمِ برگرفته از این رمان نقش مادر ریچل را بازی کرد و بعدها در فرایندِ تبلیغات فیلم، رفاقتی صمیمی با کوان به هم زد.

از تان پرسیدم منظورش چیست که می‌گوید این اثر القا می‌کند که «جزء جمع هستید»؟ آیا منظورش همان چیزی است که این مجموعه‌کتاب و فیلم در پی آگاهی‌بخشی در مورد آن بوده‌اند، یعنی کم‌رنگ‌بودن آسیا در هالیوود؟ او گفت: «این فیلم شروع یک جنبش بود که فوق‌العاده است. اما به نظرم نهایتاً مهم‌ترین انگیزۀ کوین عشق و باورش به خانواده و روابط خانوادگی است، یعنی این نظام‌های ارزشی و شورای قبیله‌ای که اسمش را خانواده می‌گذاریم». تان سپس عامل موفقیت کتاب‌ها و فیلم را به همین امر نسبت داد. بله، شما را به جهانی می‌برند که قبلاً ندیده‌اید و این ثروت‌ها مثل یک ویترین زیبا هستند، اما زیربنایشان ورود به نوع خاصی از نظام ارزشی در یک واحد خانوادگیِ خاص است. و البته، همه می‌توانند این را بفهمند، چون همه خانواده دارند و خانوادۀ هرکس غرابت‌های خاص خودش را دارد.

 

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت ترجمان، به تاریخ: ۲۴ تیر ۱۳۹۹، کد خبر: ۹۸۰۷، tarjomaan.com

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین