شعار سال: جرم این متهمان از سوی سخنگوی قوه قضاییه چنین اعلام شده است: «اینها در صحنه اغتشاشات دستگیر نشدند بلکه دو نفر از این افراد در صحنه سرقت مسلحانه از یک خانم که سلاح سرد همراه داشتند، دستگیر شدند. بعد از دستگیری مشخص شد در صحنههایی این افراد اماکن عمومی، بانک، اتوبوس و اقدامات خرابکارانهای انجام داده بودند با جسارت از اقدامات خود فیلمبرداری کردند و برای رسانههای خارجی هم ارسال کردند.» مراد از «اغتشاشات» در این سخنان، حوادث و رویدادهایی است که در آبان ماه سال گذشته در اعتراض به گران شدن بنزین در سراسر کشور رخ داد. صدور حکم اعدام به عنوان یک اقدام قضایی یک بحث است و اینکه چرا سه جوان به آنچه سخنگوی قوه قضاییه «اقدامات خرابکارانه» خوانده، مبادرت ورزیدهاند، صحبتی دیگر. نظامهای حقوقی در سراسر جهان مجازاتهای متفاوتی برای جرائم مختلف تعیین میکنند. حکم اعدام نیز در بسیاری از کشورهای جهان برای جرمهای مختلف مشخص شده است. اما مساله این است که آیا نباید جرم و مجازات با یکدیگر تناسب داشته باشند؟ آیا در جرائمی اینچنین تنها این ۳ جوان بیست و چند ساله متهم هستند؟ اینکه یک جوان دست به اعتراض یا دزدی یا حتی سرقت مسلحانه، چنانکه سخنگوی قوه قضاییه گفته میزند، او را و فقط او را مستحق مجازات اعدام میکند؟ نتیجه و پیامد مجازاتهایی اینچنین برای جرائمی آنچنان چیست؟ آیا در جامعه کنونی ما که به دلایل مختلف شرایط اقتصادی چنین ناگوار است، برخوردهایی اینچنین اولا متناسب و مناسب و ثانیا مثمرثمر هست؟ داغ شدن این خبر در فضای عمومی و رسانهای کنونی چه نتیجه یا نتایجی برای جامعه و دولت در بر خواهد داشت؟ این پرسشها را با دکتر ناصر فکوهی، استاد انسانشناسی دانشگاه تهران در میان گذاشتیم.
بحث تناسب جرم و مجازات در نگاه نخست یک بحث حقوقی است، اما از آنجا که بسیاری از جرائم، جرائم اجتماعی هستند به عنوان یک متخصص علوم اجتماعی بفرمایید، ارزیابی شما در این زمینه چیست؟
دقیقا. جرمشناسی، تعیین قوانین و جرائم و مجازاتها و نحوه اجرای آنها بحثهایی حقوقی و گاه نیز سیاسی و امنیتی هستند. از این رو من هرگاه درباره پروندهای صحبت میکنم، ابتدا بر این نکته تاکید دارم که نه تمایل دارم، دخالتی در پرونده داشته باشم و نه صلاحیت این کار را دارم. اما به این نکته نیز توجه داشته باشیم که از دستکم قرن هفدهم به این سو اگر توصیههای فیلسوفان و اصحاب نظر و مصلحان اجتماعی در بسیاری از تصمیمگیریهای سیاسی و حقوقی و قانونی نبود، ممکن بود فجایع بسیار زیادی در سراسر جهان اتفاق بیفتد. شاهد این امر را شاید در قرن بیستم تا امروز بیشتر از هر دورانی داشته باشیم. زمانی که در دهه ۱۹۵۰ امریکا سیاستهای ضددموکراتیک خود را علیه دموکراسیهای جهان سومی ازجمله دکتر مصدق در ایران شروع کرد یا وارد جنگ کره سپس ویتنام شد، تقریبا همه جامعهشناسان و دانشگاهیان مسوول به سیاسیون و کسانی که مسوولیتهای مهم دولتی داشتند نسبت به عواقب این اقدامات هشدار دادند؛ در سالهای بعد نیز همین اتفاق تا امروز در خاورمیانه، افتاد و میدانیم که مهمترین متفکران امریکایی ولو یهودی (چامسکی، باتلر) همواره جزو مخالفان سرسخت سیاستهای دولت اسراییل بودهاند و هشدار دادهاند. حتی اقتصاددانانی که خود دستاندرکار و مسوول بودهاند، نظیر جورج استیگلیتز و پل کروگمن همواره نسبت به سیاستهای نولیبرالی در اقتصاد هشدار دادهاند، بنابراین من فکر میکنم، مسوولان باید با درایت سخن کسانی که از سر دلسوزی برای کشور انتقاد و هشدار میدهند را بپذیرند. اینها کسانی هستند که در ایرانند و نسبت به آینده این کشور دلسوزند و در عین حال مسائل بینالمللی و پیچیدگیهایش را نیز میشناسند و براساس همه این موارد نظر خود را میدهند. با این چشمانداز، تناسب جرم و مجازات برای من بحثی نسبی است. من بارها اعلام کرده و باز هم میکنم که با مجازاتهای سنگین مخالفم زیرا امید را در زندانی از بین برده و از لحاظ اجتماعی بنا بر تمام تحقیقات، ایجاد جرم بیشتری میکنند و نه عبرت. امریکا در کشورهای توسعهیافته تنها کشوری است که اعدام را نگه داشته و میبینید که یکی از خشونتبارترین کشورهای جهان است. در آنچه به حکم شرعی مربوط میشود نیز مخالفت با اعدام را در تضاد با آن نمیدانم زیرا بسیاری دیگر از مجازاتهای اسلامی نیز اجرا نمیشوند و دلیلش هم آن است که برای اجرای هر حکمی ابتدا باید حد مسوولیت جامعه و مسوولان و مجرم را سنجید و تا زمانی که ما در یک جامعه آرمانی یا نسبتا آرمانی زندگی نمیکنیم، مسوولیتهای گروه اول سنگین است. سیاستهای مسوولان نیز در ایران همواره این بوده که برای قصاص به دنبال طلب بخشش باشند و این را تبلیغ کنند. اما حال که ما با موضوعی روبهرو هستیم که هنوز در ابتدای کار، همه مخالفان و تندروهای هر
دو طرف آن را به بازیچهای برای خود بدل کردهاند، اصرار در این زمینه را نه منطقی میدانم و نه قابل درک به وسیله مردم و این امر را نوعی خودزنی تلقی میکنم که یا آگاهانه یا ناخودآگاهانه سودش به دشمنان میرسد و زیانش به همه دلسوزان ایران.
عمده جرائمی که سخنگوی قوه قضاییه به آنها اشاره کرده در حیطه بزهکاری اجتماعی قرار میگیرد. به نظر شما در این موارد، متهم اصلی کیست و آیا تنها میتوان آن سه جوان را متهم خواند؟
من نمیتوانم وارد مباحث حقوقی به ویژه حقوق اسلامی شوم، چون نه تخصصی دارم و نه ادعایی. اما قاعدتا همانگونه که خود میگویید اگر جرم صفت «اجتماعی» را به دنبال خود دارد بنابر تعریف، جامعه نیز در آن مقصر است. فرض بگیریم تمام اتهاماتی که زده شده، درست و ثابت شده باشند، پرسش من اصولا در این باره نیست بلکه آن است که ولو این جوانان مرتکب این جرائم شده باشند و حتی تناسب هم بنا بر قوانین کشوری (نه از لحاظ درک اجتماعی یا عرف بینالمللی) وجود داشته باشد، آیا مسوولان ما میتوانند بگویند که خودشان و مردم بهطور کلی در این قضیه بیتقصیرند؟ پرسش من این است که اگر ما میتوانستیم کشوری داشته باشیم که بیکاری و فقر نداشته باشد، در آن کسی به زندگی خصوصی مردم در عین احترام به یکدیگر و حفظ شئونات (کاری که کاملا ممکن است) دخالت نکند و مردم از آزادیها و امکاناتی که حقشان است در یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان برخوردار باشند، آیا باز هم ما شاهد چنین جرائمی که ادعا میشود، میبودیم؟ گفته میشود که ما نتوانستهایم به این اهداف برسیم زیرا کشور دست به گریبان یک جنگ اقتصادی و فشارهای بینالمللی و شرایط بحرانی است. این را کاملا قبول دارم، اما فکر میکنم این استدلال بیشتر از آنکه سختگیری و چنین احکامی را توجیه کند باید ما را به سوی انعطاف و مهربانی و بخشش ببرد مگر خود مسوولان ما در برابر فشار ویروس کرونا سیاست آزاد کردن حداکثری زندانیان را پیش نگرفتند؟ آیا اگر به جای آن کار، سیاست سختگیری هر چه بیشتر قضایی و زندانی کردن حداکثری را پیش میگرفتند، کاری بود که بتوان از آن به صورت عقلانی دفاع کرد؟ اینجا هم ما با چنین تناقضی سروکار داریم. مسوولیت جامعه و مسوولان بسیار سنگین است. مسوولان ما در سالهای گذشته کشور را به شدت به سوی سیاستهای اشرافیگری سوق دادند و به نولیبرالیسم و فساد دامن زدند و روشن است که این امر به تنشها و شورشهای اجتماعی میکشد. ولی باید دانست که اگر این سیاستها ادامه یابد (کاری که اتفاقا ترامپ در امریکا دارد میکند و بهای سختی هم بابتش میپردازد) فکر میکنیم، شورش و تنش و ناآرامی نخواهیم داشت؟ آن هم در شرایطی که تمام پیشبینیهای سازمانهای بینالمللی در آن است که اثرات اقتصادی و فشار آن بر نهادهای اجتماعی بسیار بیشتر از خود بیماری خواهد بود که شاید در کمتر از یک سال دیگر مهار شود؟ این رویکرد که با تندروی میتوان راهحلی یافت کلا نادرست و خلاف تمام تاریخ تمدن و تاریخ دینی ما در ایران است. دولت باید به واکنشهای جامعه توجه کند و وقتی میبیند که حکمی چنین واکنشهای تندی را از طرف جامعه ایجاد میکند به جای آنکه بر آن اصرار بورزد که نشانه ضعف تلقی خواهد شد، انعطاف خود را نشان دهد که نشانه قدرت است. این امر به خصوص از لحاظ بینالمللی صدق میکند، تندروی در عرف بینالمللی همیشه به ضعیف بودن سیستمهای سیاسی تعبیر و بر آن اساس با آن رفتار میشود و بردباری و کار دیپلماتیک به اقتدار قدرتهای سیاسی.
از نظر شما نحوه مناسب برخورد با جرائمی از این دست چیست؟
من همیشه از یک سیاست دو جانبه دفاع کردهام یعنی از یک سو نمیتوان جرائم مدنی یا جنایی را نادیده گرفت. ما در یک جامعه آرمانی نیستیم که بخواهیم، بگوییم زندانها را ببندیم و همه را آزاد کنیم. اما میتوانیم وضعیت رفاه و آزادی جامعه را بهتر کنیم تا جرایم کاهش یابند و بگوییم که مجازاتها را محدود کنیم، به زندانها شرایط انسانیتری بدهیم و مجازاتهای سنگین که هیچ عفو و بخششی در کارشان نیست را کنار بگذاریم زیرا این امر تندروی را در جامعه تشویق میکند و به دیگران بهانه میدهد که علیه ایران تبلیغ کنند. میدانیم که تا چند سال پیش حکم شلاق و حتی اعدام در ملأ عام اجرا میشد و همین امر تا چه اندازه سبب دادن تصویری نامطلوب از ایران به جهان میشد و سرانجام در تصمیمی عاقلانه این شیوه از اجرای مجازات به پایان رسید. همین را درباره خود مجازاتها هم به ویژه در مورد جوانان میتوان گفت که این کار، کمکی از لحاظ اجتماعی به ما نمیکند. از لحاظ اخلاقی اکثر خانوادههای ایرانی را که با خشونت مخالفند (و نه فقط خانوادههای افراد مورد اتهام) را جریحهدار میکند و از لحاظ بینالمللی نیز تصویری زشت و نامناسب به کشور داده و میبینیم که هزاران هزار بار در همه رسانههایی که رسما خود را برانداز اعلام میکنند، تکرار میشوند: این رسانهها طرفدار روشهای تغییر سیاسی خشونتآمیز هستند و مخالف روشهای انعطافآمیز برای حل یک به یک مشکلات کشور یعنی فرآیندی که همواره در تاریخ تنها کلید راهگشای بهتر شدن جوامع انسانی بوده است. همیشه میگویند در هر کاری ببینید چه کسی منتفع میشود. من فکر میکنم در اعدام جوانان تنها کسانی که منتفع میشوند، دشمنانی هستند که میخواهند ثابت کنند چارهای جز اعمال خشونت برای رسیدن به جامعهای بهتر وجود ندارد. مساله به نظر من آنقدر روشن است که نیاز به تعبیر و تفسیر ندارد. جنگطلبان در حقیقت طرفدار هیچیک از طرفین جنگ نیستند بلکه طرفدار نفس جنگند. این را درباره خشونت هم میتوان گفت. تاریخ ۱۰۰ ساله کشور ما از مشروطه تا امروز این امر را بارها و بارها نشان داده است. تغییرات سیاسی همواره ممکن و لازم هستند، مساله شیوه رسیدن به آنهاست یا باید راه قانونی را انتخاب کرد یا خشونت را.
به نظر شما نتیجه و پیامد برخوردهایی تند و خشن با جرائم اجتماعی و به طور خاص صدور حکم اعدام برای این سه جوان در عرصه اجتماعی چه خواهد بود؟
به نظر من دو نتیجه کاملا روشن و تقریبا صددرصد خواهد داشت: در سطح داخلی دامن زدن به کینهها و دمیدن بر آتشی که زیر خاکستر است یعنی انگیزه دادن به التهاباتی که به دلایل اقتصادی، بیماری کرونا و فشارهای تحریم و جنگ اقتصادی علیه ایران در همین موقعیت کنونی نیز وضعیتی بحرانی دارد. نتیجه بینالمللی نیز دادن بهانههایی هر چه بیشتر به محافل بینالمللی به تقویت ادعاهایشان علیه ایران است. ما هنوز فراموش نکردهایم که چطور سیاستهای تندروانه آقای احمدینژاد که امروز خیلی لیبرال شده، سبب شد که ایران برای نخستین بار شاهد تصویب چندین قطعنامه علیه خود شود و صدها میلیارد درآمد نفتی به باد رفت و اشرافیگری کنونی پایههای خود را پیدا کرد و فساد به امری چنین گسترده و خارج از کنترل تبدیل شد و اعتماد به دولت به چنین سطح نازلی سقوط کرد.
در روزهای اخیر شاهد واکنش میلیونی کاربران شبکههای اجتماعی به این موضوع بودیم که کماکان نیز ادامه دارد. ارزیابی شما از این واکنش بزرگ چیست و تحلیل جامعهشناختی آن چه چیزی درباره جامعه امروز ایران به ما میگوید؟
به نظر من کاملا طبیعی است. متاسفانه بهرغم هشدارها و توضیحات گستردهای که ما دایما میدهیم، مسوولان شاید از سر ناچاری هر چند وقت یکبار تصور میکنند که جامعه ایران را میتوان همچون روسیه یا چین اداره کرد، چون با این کشورها روابط دیپلماتیک خوبی دارند. چنین توهمی برای ما بسیار گران تمام خواهد شد. هیچیک از این کشورها از هیچ لحاظ غرابت فرهنگی با کشور ما ندارند و ما حتی یک روز هم نمیتوانیم ایران را مثل چین یا روسیه اداره کنیم. چین کشوری است با پیشینهای تقریبا ۷۰ ساله از کمونیسم که با پیشینه کنفوسیونیستی نظم و ترتیب و اطاعت پیوند خورده است. افزون بر این بخش بزرگ چین داخلی برخلاف چین ساحلی در فقر بزرگی هستند و تازه چین رو به رشدی که از آن صحبت میشود نیز یک سرمایهداری دولتی روی مدل سرمایهداریهای دولتی قرن نوزدهمی است. روسیه هم کشوری بوده که ۷۰ سال زیر یک حکومت کمونیستی- امنیتی سختگیر مدیریت شده به علاوه مردمش بهشدت نژادپرست و ملیگرایی افراطیاند. کشور ما هیچیک از این دو موقعیت را ندارد. یک کشور با تمدن چندهزار ساله با صدها فرهنگ و همزیستی صلحآمیز میان آنهاست که نمیگویم خشونت در آن وجود نداشته است. در ایران نیز ما خشونتهای بیشماری از عهد باستان در تاریخ خود داشتهایم، اما اساس کار جز در دورههای خاصی خشونت نبوده. این کشور مثل هر کشوری نیاز به مدیریت به روش خود دارد. افزون بر این ایران برخلاف چین و روسیه کشوری است که دارای ثروت انسانی بهویژه طبیعی خارقالعادهای نسبت به جمعیت خود است. واکنشهایی که روی شبکه میبینید البته من به شکل آنها نمیپردازم که اغلب ممکن است مورد تایید من نباشند، اما واکنشهایی کاملا قابل درک است. زیرا جوانان ایرانی خود را با جوانان چینی یا روسی که اصولا تصویری از آنان ندارند، مقایسه نمیکنند بلکه با جوانان کشورهای مسلمان اطراف خودمان مقایسه میکنند و حاضر نیستند که ثروتمندترین و قدرتمندترین و تاریخیترین کشور این منطقه کمتر از آنها باشد و حقوقش ضایع شود. عدم توجه به این موضوع در میان و درازمدت میتواند ضربات شدیدی به سیستم اجتماعی ما بزند که یکی از آنها را همین اکنون شاهدیم و آن مهاجرت هر چه بیشتر جوانان تحصیلکرده است آن هم در کشوری که اصولا یک کشور مهاجرفرست نبوده است.
داغ شدن این خبر و واکنش عمومی مردم به آن برای دولت (در معنای عام آن) چه واکنشهایی ازجمله در عرصه بینالمللی به همراه خواهد داشت؟
گفتم جز آنکه به دولت ضربه بزند و بیاعتمادی را افزایش بدهد و دست دشمنان بیرونی را علیه آن بازتر کند هیچ سودی ندارد، مگر اینکه این داغ شدن سبب شود که تصمیمی عاقلانه گرفته شود و آن لغو مجازاتهای سنگین است. در کشوری که میخواهد سرآمد منطقه باشد نباید هیچ جوانی بهویژه هیچ دانشجویی در زندان باشد. جای جوانان در دانشگاهها و کارخانهها و پژوهشگاهها و بنگاههای اقتصادی است که به کشور سود برسانند و نه در زندانها که از آنها افرادی خطرناک به وجود بیاید یا از آن بدتر اینکه اعدام شوند و داغی ابدی بر دل همه بماند. در عرصه بینالمللی هم اگر داغ شدن خبر به واکنشهای منفی بیشتر بینجامد یعنی واقعا به مجازات اعدام منجر شود به موجی از محکومیتها منجر خواهد شد که در شرایطی که باید هر آن آماده مذاکره و کار دیپلماتیک باشیم، بدترین ضربهای است که میتوان به دستگاه دیپلماتیک کشور زد.
از دید شما واکنش متناسب مردم به اخباری اینچنین چگونه باید باشد؟
به نظر من در هر شرایطی باید افراد از سوق یافتن به سمت خشونت جلوگیری کنند. اعتراضها و واکنشهای گوناگون مثبت هستند و دیر یا زود به گوش میرسند، اما خشونت جز خشونت بیشتر و درنهایت باختن همه در یک بازی باخت- باخت حاصلی ندارد. مردم باید متوجه باشند که کشور به دلیل اشتباههای متعدد هر چه بیشتر به سوی موقعیت دوقطبی رفته است و راهحل این موقعیت دوقطبی باید مسالمتآمیز و آرامشبخش و خروج از آن باشد و نه خشونتآمیز. هیچ راهحل معجزهآسایی وجود ندارد. در طول ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال اخیر هیچ کشوری نتوانسته از راه خشونت به آزادی و زندگی بهتر برسد. گفتم منظورم اعتراض نیست، منظورم انتقاد هم نیست. منظور تبلیغ روشهای خشونتآمیز است که همه میدانیم یک کوچه بنبست است.
در پایان پیشنهاد شما در مقام عالم علوم اجتماعی به تصمیمگیران این پرونده چیست و فکر میکنید در اتخاذ تصمیم چه جوانب و مسائلی باید رعایت شود؟
به نظر من در تصمیمگیری صرفا معادلات سیاسی را درنظر نگیرند و به سخن کسانی که کارشان مطالعه بر جامعه است، گوش بسپارند. انتقام گرفتن همیشه ممکن است ولی بدترین کار است. بخشش کار هر کسی نیست و نیاز به بزرگواری و سعهصدر زیادی دارد. اگر این دوستان از تعلیمات دینی تبعیت میکنند نیز میتوان پرسید چرا کتاب مقدس ما در ابتدای تمام سورههای خود با نام «خداوند بخشنده مهربان» آغاز میشود و سایر اسامی خداوند در این آغاز استفاده نشده: دلیل شاید آن باشد که از میان بردن امید در جامعه و نشان حس انتقام و سختگیری به جای حس بخشش و انعطاف چیزی نیست جز یک بازی باخت- باخت و یک خودکشی و به نوعی اعتراف به ناتوانی و ضعف.
ما در یک جامعه آرمانی نیستیم که بخواهیم بگوییم زندانها را ببندیم و همه را آزاد کنیم. اما میتوانیم وضعیت رفاه و آزادی جامعه را بهتر کنیم تا جرایم کاهش یابند و بگوییم که مجازاتها را محدود کنیم به زندانها شرایط انسانیتری بدهیم و مجازاتهای سنگین که هیچ عفو و بخششی در کارشان نیست را کنار بگذاریم زیرا این امر تندروی را در جامعه تشویق میکند و به دیگران بهانه میدهد که علیه ایران تبلیغ کنند. میدانیم که تا چند سال پیش حکم شلاق و حتی اعدام در ملأ عام اجرا میشد و همین امر تا چه اندازه سبب دادن تصویری نامطلوب از ایران به جهان میشد و سرانجام در تصمیمی عاقلانه این شیوه از اجرای مجازات به پایان رسید.
در تصمیمگیری صرفا معادلات سیاسی را درنظر نگیرند و به سخن کسانی که کارشان مطالعه بر جامعه است، گوش بسپارند. انتقام گرفتن همیشه ممکن است ولی بدترین کار است. بخشش کار هر کسی نیست و نیاز به بزرگواری و سعهصدر زیادی دارد. اگر این دوستان از تعلیمات دینی تبعیت میکنند نیز میتوان پرسید چرا کتاب مقدس ما در ابتدای تمام سورههای خود با نام «خداوند بخشنده مهربان» آغاز میشود و سایر اسامی خداوند در این آغاز استفاده نشده: دلیل شاید آن باشد که از میان بردن امید در جامعه و نشان حس انتقام و سختگیری به جای حس بخشش و انعطاف چیزی نیست جز یک بازی باخت- باخت و یک خودکشی و به نوعی اعتراف به ناتوانی و ضعف.
در کشوری که میخواهد سرآمد منطقه باشد نباید هیچ جوانی به ویژه هیچ دانشجویی در زندان باشد. جای جوانان در دانشگاهها و کارخانهها و پژوهشگاهها و بنگاههای اقتصادی است که به کشور سود برسانند و نه در زندانها که از آنها افرادی خطرناک به وجود بیاید یا از آن بدتر اینکه اعدام شوند و داغی ابدی بر دل همه بماند. در عرصه بینالمللی هم اگر داغ شدن خبر به واکنشهای منفی بیشتر بینجامد یعنی واقعا به مجازات اعدام منجر شود به موجی از محکومیتها منجر خواهد شد که در شرایطی که باید هر آن آماده مذاکره و کار دیپلماتیک باشیم، بدترین ضربهای است که میتوان به دستگاه دیپلماتیک کشور زد.
دولت باید به واکنشهای جامعه توجه کند و وقتی میبیند که حکمی چنین واکنشهای تندی را از طرف جامعه ایجاد میکند به جای آنکه بر آن اصرار بورزد که نشانه ضعف تلقی خواهد شد، انعطاف خود را نشان دهد که نشانه قدرت است. این امر بهخصوص از لحاظ بینالمللی صدق میکند، تندروی در عرف بینالمللی همیشه به ضعیف بودن سیستمهای سیاسی تعبیر و بر آن اساس با آن رفتار میشود و بردباری و کار دیپلماتیک به اقتدار قدرتهای سیاسی.
یک کشور با تمدن چند هزار ساله با صدها فرهنگ و همزیستی صلحآمیز میان آنهاست که نمیگویم خشونت در آن وجود نداشته است. در ایران نیز ما خشونتهای بیشماری از عهد باستان در تاریخ خود داشتهایم، اما اساس کار جز در دورههای خاصی خشونت نبوده. این کشور مثل هر کشوری نیاز به مدیریت به روش خود دارد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه اعتماد، به تاریخ: ۲۸ تیر ۱۳۹۹، کد خبر: ۱۵۱۲۰۶، www.etemadnewspaper.ir