بی گمان از دیرباز با این پرسش روبهرو بودهایم که چرا غرب پیشرفت کرد، اما کشورهای جهان سوم از آن مسیر باز ماندند. این پرسش بهرغم این که بسیار تکرار و شنیده شده است، اما همچنان جای خالی تحقیق و بررسی در تمام ابعاد موضوع، برای پاسخ به آن احساس میشود؛ زیرا توسعه و توسعه نیافتگی از مباحث بسیار مهم، چالشبرانگیز و از پر اهمیتترین دغدغههای صاحب نظران علوم اجتماعی، نخبگان سیاسی ودولتهای تاریخ معاصر در کشورهای در حال توسعه محسوب میشود.
شعار سال: بی گمان از دیربازبا این پرسش روبهرو بودهایم که چرا غرب پیشرفت کرد، اما کشورهای جهان سوم از آن مسیر باز ماندند. این پرسش بهرغم این که بسیار تکرار و شنیده شده است، اما همچنان جای خالی تحقیق و بررسی در تمام ابعاد موضوع، برای پاسخ به آن احساس میشود؛ زیرا توسعه و توسعه نیافتگی از مباحث بسیار مهم، چالشبرانگیز و از پر اهمیتترین دغدغههای صاحب نظران علوم اجتماعی، نخبگان سیاسی ودولتهای تاریخ معاصر در کشورهای در حال توسعه محسوب می شود. در چند دهه اخیر کشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته کوشیده اند خود را از قید و بند توسعه نیافتگی رها ساخته و با دستیابی به توسعه اقتصادی شرایط مناسبی را برای زندگی افراد جامعه فراهم نمایند. در این راستا با توجه به اهمیت روزافزون این مسئله مطالعه در خصوص چگونگی موانع رشد و پیشرفت و عوامل تاثیرگذار در جهان سوم کمک بزرگی است برای یافتن راهکارهای مناسب برای برنامه ریزی و سیاستگذاریهای آینده.
لفتن استاروس استاوریانوس مورخ بلند آوازه و استاد تاریخ، دانشگاه کالیفرنیا در سن دیه گو بود. استاوریانوس بنیانگذاران رشته تاریخ جهان ونظریه پرداز تاریخ جدید یونان و حوزه بالکان به شمار میرفت. او بعنوان یک مفسر بزرگ تاریخ جهان، زبانزد بود. استاوریانوس در دانشگاههای گوناگون کانادا و آمریکا تدریس کرد و در دوران تدریس دانشگاهی خود جوایز علمی برجستهای مانند جایزه گوگنهایم، جایزه فورد و جوایز علمی ارزنده دیگری را از دانشگاههای کلارک و ماساچوست دریافت کرد. او در دوران دانشگاهی خود ۱۸ کتاب نوشت که بیشتر آنها به زبانهای گوناگون ترجمه شده است.
کتاب حاضر جنبههای تاریخی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ودگرگونیهای جهان به ویژه جهان سوم را از سده پانزدهم تا کنون وتجاوز اروپاییان به قارههای آفریقا، آسیا، حوزه اقیانوس اطلس ودنیای جدیدرا پیگیری کرده است این کتاب با بهره گیری از شیوه تفسیری، شناخت مستند و موثقی درباره پایداری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان سوم در برابر نظام سرمایهداری و نیز درآمیختن جهان سوم در این نظام را به دست داده است اثر مذکور در چهار بخش با عناوین، «پیدایش جهان سوم»، «جهان سوم، نظامی جهانی» (۱۷۷۰-۱۸۷۰)، «جهان سوم، نظامی جهانی» (۱۸۷۰-۱۹۱۴) و «مبارزه جهان سوم برای استقلال؛ قرن بیستم» به رشته تحریر در آمده است هرکدام از این بخشها شامل فصول متعددی است که نهایتا در ۲۳ فصل گردآوری شده است.
تاثیر انقلاب صنعتی بر جوامع بشری- تجارت برده از آفریقا-پیدایش ناسیونالیسم و جنبشهای استقلال طلبانه – اقتصاد و فرهنگ و پیشرفت اجتماعی دنیای جدید -خاورمیانه منطقه پیرامونی -ورود خاورمیانه به جهان سوم -عصر سرمایه داری انحصاری- انقلاب و استعمار نو- سرفصلهای اصلی این کتاب میباشند. نویسنده تاریخ جهان سوم را به چهار دوره تقسیم میکند؛ این دورهها را به مراحل توسعه نظام سرمایه داری جهانی، وابسته میداند این کتاب به بسیاری از پرسشها درباره پیشرفت غرب و واپس ماندگی پهنه گستردهای از جوامع جهان سوم پاسخ میدهد؛ پرسشهای مهمی که همواره دغدغه ذهنی بسیاری از علاقمندان است مانند چه شد که بارقه آگاهی عقلانیت بر تاریکی دوران سیاه سدههای میانه تابیدن گرفت؟ چه شد که تمدنهای بزرگ خاورمیانه و آسیا و آفریقا فرو ریختند؟ ویژگیهای اصلی امپریالیسم چیست؟ امپریالیست چگونه عمل میکند؟ امپریالیست چگونه آغاز شد؟ و چه چیز به آن چنین قدرت و سماجتی بخشیده است؟ را مطرح کرده و پاسخ میدهد. کتاب «شکاف جهانی، سیر شکلگیری جهان سوم» از آغاز ورود «جهان سوم» به نظام اقتصاد جهانی تا فراز و نشیبهای گوناگون شکلگیری سرمایهداری و جنبشهای انقلابی در «جهان سوم» را گاهشماری میکند.
اگر به کتابهای تاریخی علاقمندید، این کتاب را بخوانید. کتاب شکاف جهانی درک تازهای از سیاست و اقتصاد راارائه میدهدو توضیح روشن و روشمندی از تاریخ سرمایه داری را بیان میکند که به جهان سوم مربوط میشود. اگر کسی میخواهد زمینه سیاست امروز را درک کند واگر میخواهد ریشههای جهانی مدرن گرایی را شناسایی کند ویا اگر مایلید بدانید بنیادگرایی اسلامی از کجا آمده است! واین همه ابراز نفرت از آمریکا و اسرائیل چگونه شکل گرفته است، چگونه ژاپن به یک کشور جهان اول تبدیل شده است؟ وزمینه پیرامون آشوب نسل کشی که آفریقای مرکزی را فرا گرفته است چیست؟ این کتاب پاسخی است به تمام این پرسشها، با وجود حجم سنگین و صفحات زیاد کتاب، خواندن آن آسان و لذت بخش است توصیه می شود آن را مطالعه کنید.
در مقدمه میخوانیم
جهان سوم اصطلاحی است که فقط پس از جنگ جهانی دوم برای توصیف کشورهایی که خارج از بلوکهای سوسیالیست و سرمایه داری قرار دارند، مورد استفاده قرار میگیرد، در اوج کشمکش سیاسی دوران جنگ سرد به نظر میآمد که همه کشورها به یکی از این دو گروه بپیوندند، ولی چند کشور مانند یوگوسلاوی سابق به رهبری تیتو، مصر به رهبری ناصر، هند به رهبری نهرو، غنا به رهبری نکرومه و اندونزی به رهبری سوکارنو به نوعی بی طرفی را برگزیدند این چند کشور را کشورهای جهان سوم خواندند با فروکش کردن جنگ سرد در دهه ۱۹۵۰ عبارت جهان سوم وجهه سیاسی خود را از دست داد و به تدریج معنای تلویحی اقتصادی به خود گرفت و بخش توسعه نیافته جهان در برابر نظام سرمایه داری پیشرفته جهان اول و نظام پیشرفته سوسیالیستی جهان دوم قرار گرفت و جهان سوم را به مقوله جامعتری تبدیل کرد چرا که بیش از صد کشور در آن جای گرفتند.
این کتاب نشان میدهد توسعه نیافتگی جهان سوم و پیشرفت جهان اول پدیدههای غیر قابل تفکیک هستند؛ آنها به یکدیگر وابسته اند. توسعهنیافتگی پدیدهای داخلی و برخاسته از جوامع جهان سوم نیست بلکه محصول نظام سرمایه داری جهانی است و توسعه فقط یک مسئله اقتصادی نیست که با تزریق سرمایه حل شود، سرمایهداری اروپا و دیگر کشورها از طریق اقدامات امپریالیستی موجب پیدایش جهان سوم شدند.
استاوریانوس جهان سوم را چنین تعریف میکند، آن کشورها یا مناطقی که از نظر اقتصادی به جهان اول توسعه یافته وابسته و تابع آن هستند. با این تعریف، او ریشههای جهان سوم را به قرن پانزدهم میرساند. تجارت که از حدود ۱۴۰۰ بین شمال غربی اروپا و اروپای شرقی از طریق بندرهای بالتیک آغاز شد، نشان دهنده یک رابطه کلاسیک جهان اول-جهان سوم است. یعنی ملزوماتی مانند غلات و مواد اولیه و خام به سمت غرب میرفت، در حالی که کالاهای تولید شده به شرق میآمد با این ترتیب، رشد اقتصادی بدون توسعه اقتصادی به وجود آمد در واقع رشد بر پایه میزان سرمایه خارجی و بازارهای خارجی تعیین میشد نه بر مبنای نیازهای داخلی. استاوریانوس میگوید”با توجه به اینکه توسعه عبارت است از دگرگونیهایی که با ابتکار نیروهای داخلی در زندگی اقتصادی یک کشور رخ میدهدو از بیرون بر آن تحمیل نمیشود. باید بگوییم که درجوامع استعماری و نیمه استعماری سرمایه در داخل تولید نمیشد سرمایه گذاران متروپلیتن آن را میآوردند؛ بنابراین اقتصاد این کشورها اقتصاد ضمیمه یا جزو اقتصاد کلان شهرها شد و میتوانست در محدوده تعیین شده و وابسته و تابع عمل کند از اینجا بود که اقتصاد کلان شهر روندی رو به توسعه یا فت و اقتصاد جوامع پیرامونی، پیوسته رو به قهقرارفت درنتیجه موقعیت جهان سوم علاوه برپایین بودن سطح درآمد؛ ویژگی شاخص دیگری نیز پیدا کرد و آن رشد اقتصادی بدون توسعه اقتصادی بود با این ترتیب، اقتصادهای شمال غربی به صورت افقی توسعه مییافتند و انواع مختلفی از کالاها را به همراه همتایان مالی و موسسات تجاری خود تولید میکردند در حالی که شرق به صورت عمودی توسعه مییافت ودارای پیوندهای اقتصاد عمودی و تک محصولی شد. با گسترش اقتصاد سرمایه داری شمال غربی اروپا، آنها بیشتر و بیشتر جذب جهان سوم شدند، همین امر جهان سوم را محکوم به وابستگی کرده است”. (۴۲-۴۳)
استاوریانوس در بخشهای دوم و سوم کتاب، چگونگی ورود کشورها به جهان سوم را بررسی میکند. او توضیح میدهد آمریکای لاتین اولین منطقهای بود که پس از اروپای شرقی در دوره سرمایه داری تجاری و استعمار در قرن ۱۵ تا ۱۸ به جایگاه جهان سوم دست یافت، در حالی که آفریقا و خاورمیانه حاشیهای باقی مانده بودند. (به عنوان مثال، در آفریقا، تجارت برده محدود به مناطق ساحلی بخشی از قاره بود و اقتصاد منطقه را به طور کلی تغییر نمیداد.)، ولی با انقلاب صنعتی (حدود سال ۱۷۷۰)، سرمایه داری تبدیل به یک سیستم جهانی شد و هند و خاورمیانه از طریق استعمار در این سیستم ادغام شدند قدرتهای صنعتی اروپا نه تنها سراسر این سرزمینهای مستعمره گسترده را از آن خود کردند، بلکه بر مناطقی که به لحاظ اقتصادی و نظامی ناتوان بودند و به دلایل گوناگون آنها را به خود ملحق نکرده بودند سایه افکندند برای نمونه چین، امپراتوری عثمانی و ایران همه به طور اسمی مستقل بودند، اما به راستی آنها را پیوسته به شیوههای گوناگون چپاول و کنترل میکردند. امپراتوری بزرگ روسیه نیز زیر چنگ اقتصادی اروپای غربی بود، اما در این باره قدرت نظامی رژیم تزاری آن اندازه زیاد بود که بتواند از رخنه اقتصادی بیگانه به دیگر حوزهها جلوگیری کند این چیر گی غرب در سراسر جهان به معنای تبدیل شدن کامل جهان سوم به یک نظام جهانی بود بنابراین همه آسیا بجزامپراتوری کوچک ژاپن به چنگ قدرتهای بزرگ غرب افتاد اینکه بدانیم مناطق جهان سوم مستعمره یا نیمه مستعمره بودند فرقی نمیکند آنها شرایطی را پشت سر گذاشتند که نظم اجتماعی آنها را از بیخ و بن در همپاشید.
فصل یازدهم در مورد ورود خاورمیانه به جهان سوم را بررسی میکند پیش از فرارسیدن سده نوزدهم خاورمیانه کم و بیش به اقتصاد بازار جهانی پیوند خورده بود همه سرزمینهای خاورمیانه چه آنها یی که مستعمره بودندوچه مناطق ظاهراً مستقل از انقلاب صنعتی اروپا تاثیرپذیرفتند. داشتن کشتیهای بخار، راهآهن و کانال سوئز که مسافت را کاهش داده بود باعث شد سیل کالاهای ارزان قیمت به سراسر خاورمیانه سرازیر شود سرمایههای غربی نیز به صورت سرمایهگذاریهای خصوصی یا وامهای دولتی، خاورمیانه را تسخیر کرد در آستانه سده بیستم منطقه خاورمیانه در چنگ بانکها و کارخانههای غربی بود بخشهایی از امپراتوری عثمانی که از دید بسیاری مستعمره غرب نشده بودند از دید اقتصادی مانندمناطق نیمه مستعمره ضمیمه غرب شدند. (۲۳۸)
نویسنده در این فصل ورود ایران به جهان سوم را نیزمورد بررسی قرار داده است. او معتقد است یکی از علل واپس ماندگی اقتصادی ایران، وضعیت جغرافیایی این امپراتوری بود وجود رشته کوههای بسیار، نبود رودخانه و کمبود آب، وجود قبایل و عشایر گوناگون، جدا بودن آنها از دولت مرکزی مشکلات فراوانی را ایجاد کرده بود. یکی دیگر از عوامل مهم بازماندگی ایران جای داشتن این کشور در کانون منطقه اوراسیا و درمیان میدانگاه بارور وزایای آسیای مرکزی و هند بود این موقعیت جغرافیایی برای ایران یک برتری به شمار میآمد، چون جاده نامدار ابریشم که از چین تا بین النهرین امتدادداشت از خاک ایران میگذشت، اما با تغییر گذر تجارت جهان از خشکی به آبهای دریایی در سده شانزدهم ایران کشوری بن بست شد. عامل دیگر این واپس ماندگی آسیبهای برآمده از رقابت انگلیس و روسیه بر سر ایران بود الگوی حاکم بر جامعه ایران نیز بر اساس ثروت گردآوری شده از سوی طبقه حاکم بود که به بهای تهیدستی و سیه روزی دهقانان به دست آمده بود. نویسنده میگوید:” دهقانان و صنعتگران ایران افزون بر اینکه از چپاول طبقه حاکم این کشور آسیب دیدند سرمایه داری غرب و روسیه نیز نگون بختیهایی برای آنان به همراه داشت گرچه عناصری از طبقه حاکم به مال و اموالی دست یافتند، اما این رفاه در ایران نیز همانند گوش و کنار دیگر جهان سوم تنها در سایه پاسداری از منافع بیگانه فراهم آمد”. (۲۶۷)
فصل سیزدهم با عنوان دوره سرمایه داری انحصاری و استعمار جهانی با متنی کوتاه، اما گویای واقعیت آغاز میشود” با رهایی ۴۰ میلیون شهروند بریتانیا از یک جنگ خونین داخلی ما دولتمردان استعماری باید سرزمینهای تازهای را به دست آوریم تا بتوانیم رضایت جمعیت انبوه مان را فراهم کنیم و برای کالاهایی که آنان در کارخانهها و معادن تولید میکنند، بازارهای تازه فراهم سازیم”. سیسیل رودز (۳۰۱)
حدود ۱۸۷۰ دومین انقلاب صنعتی تولید انبوه و کاربرد منظم دانش در صنعت بودهمزمان کشورهای تازه صنعتی شده پیروزمندانه با چپاول بریتانیا که کارگاه جهان نامیده میشد به چالش برخاستند رقابتهای بی امان در کنار قدرت نظامی و اقتصادی سرمایهداری در مرحله انحصاری اش به توسعه بیسابقه استعمار انجامید امپریالیسم تجارت آزاد اوایل سده نوزدهم جای خود را به امپریالیسم ارضی داد؛ سراسر جهان به مستعمرههای تمام عیار مانند قاره آفریقا و به نیمه مستعمره مانند امپراتوریهای عثمانی و چینی تبدیل شدند دومین انقلاب صنعتی تبدیل به سرمایه داری رقابتی به سرمایه داری انحصاری انجامید.
در بخش چهارم با عنوان «مبارزه جهان سوم برای استقلال»، نویسنده توضیح میدهد ویژگی برجسته جهان سوم در سده نوزدهم بعد جهانی آن بود؛ برعکس ویژگی جهان سوم درسده بیستم برچیده شدن پیشرونده آن بود. جهان سوم توسعه نیافته نشان داد که در کانون نوآوری انقلاب جهانی جایی دارد وآنها سعی کردند به تدریج حاکمیتهای استعماری را از بین ببرند. نویسنده میگوید:” در سه مرحله این روند فرسایش قابل تشخیص است
-مرحله نخست تا سال ۱۹۱۴، مرحله بازداری بود که در آن پایداریهای ناهماهنگ، نه جنبشهای انقلابی، نبرد با دست یازیهای سرمایه غرب را آغاز کردند.
– مرحله دوم از سال ۱۹۱۴تا ۱۹۳۹شاهد نخستین موج انقلاب جهانی بود که با انقلاب ۱۹۱۷روسیه آغازشد و به رغم چشمداشتهای بلشویکها این انقلاب به فراتر از روسیه گسترش نیافت از این روی ویژگی سالهای بین جنگ در جهان سوم جنبشهای ملی گراها هستند تا انقلابی.
-مرحله سوم سال ۱۹۳۹ با انقلاب چین در ۱۹۴۹ آغاز شد مارکسیستهای چینی بر خلاف بلشویکها تعهدی درباره انقلاب جهانی نداشتند، اما در هر حال در جریان دهههای پس از جنگ جهانی دوم بود که امپراتوریهای اروپایی پس از چندین سده فرمانروایی فروپاشیدند. برخی از مستعمرههای پیشین با انقلاب اجتماعی به استقلال کامل دست یافتند و برخی دیگر آزادی سیاسی به دست آوردند، اما هنوز از کنترل اقتصادی بیگانه و از این روی از استعمار نو مانند آنچه آغاز سده نوزدهم بر آمریکای لاتین فرمانرواست رنج میبرند. آینده جهان سوم به سرشت، نیرو و کنش متقابل نیروهای انقلابی و ضد انقلابی جهان بستگی دارد. (۵۰۰)
ودرفصلهای پایانی، او داستان شورشها و انقلابهای قرن بیستم را آغاز میکند.
تهران-اسفند۱۳۹۹
ال. اس. استاوریانوس، (۱۳۹۲)، مترجم، رضا فاضل، تهران نشر ثالث
شعار سال؛ با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از کانون انسانشناسی و فرهنگ، تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۹، کد خبر: www.anthropologyandculture.com