شعار سال: نمایش "صندلیها " اثر اوژن یونسکو، سال ۱۹۵۲ برای نخستین بار روی صحنه رفت.
زوجی سالخورده در جزیرهای دورافتاده سکونت دارند. آنها در انتظار میهمانانی مهم و متشخص هستند. پیرمرد قصد دارد پیامی را که به نظرش راهگشای بشریت خواهد شد، ولی به زبان آوردنش مشکل است، توسط سخنرانی حرفهای به حضار ابلاغ کند. صدای موتور قایقهای حامل میهمانان و صدای زنگ دَر خانه به گوش میرسد، اما خود میهمانان دیده نمیشوند. زوج پیر برای میهمانان خود که تعدادشان هر لحظه بیشتر میشود صندلی میآورند. صندلیهایی واقعی که آدمهایی نامرئی روی آنها نشسته اند، تمام فضای صحنه را اشغال میکند و دو میزبان با میهمانان گرم صحبت میشوند.
چنین فضایی نمایش خیالبافی و تصورات ذهنی زوج پیر نیست، چون در انتهای کار که آنها خودکشی کرده اند صدای همهمه، خنده، و سرفههای حضار شنیده میشود.
پیرمرد و پیرزن مدعی هستند سالها در راه پیشرفت آرمانهای بشری مبارزه کرده اند. با این حال پیرمرد میگوید برایش مشکل است پیام رهایی بخش خود را بر زبان بیاورد. گفتگویهای زوج پیر با میهمانان حاوی تعارفات توخالی و سخنانی کلیشهای است. در طول نمایش به تدریج حضور کلمات و جملات نامفهوم که هیچ ارتباطی با هم ندارند، در دیالوگها بیشتر میشود.
سرانجام وقتی استاد سخنران از راه میرسد، زوج سالخورده از وی به سان یک رهبر سیاسی تجلیل میکنند. صحنه شبیه کارزارهای انتخاباتی میشود که همه با شور و شوق در انتظار نطق کاندیدای مورد نظر خود هستند. دو میزبان از تمام کسانی که با کمکهای مالی و معنوی خویش به برگزاری مراسم یاری رسانده اند، تشکر کرده و برای نشان دادن میزان فداکاری و تعهدشان به رهبر، خود را از پنچره به بیرون پرتاب میکنند. سخنران، اما به جمعیت میفهماند کر و لال است و با صداهای نامفهومی که از دهان خود خارج میکند و کلماتی بی معنا که روی تخته سیاه مینویسد سعی در تفهیم منظور خویش دارد.
بسیاری از مردم در انتظار ظهور رهبرانی هستند که گفتار و کردار شان راهگشا باشد. اما "صندلی های" یونسکو، نمایش معنا باختگی زبان و شکافی است که بین "کلمات" و "واقعیت" وجود دارد. پیرمرد و پیر زن علیرغم تمام شعارهایی که درخصوص سعادت و رستگاری بشر میدهند، صاحب منصبان را دعوت کرده تا از نفوذ آنها استفاده کنند. حتی وقتی طبق ادعای خویش در راه مبارزه جانفشانی میکنند، برای این است که انتظار دارند پس از مرگ خیابانی به نام شان شود. آنچه در قالب کلمات وعده داد شده، در تضاد با نیت اصلی، یعنی خواست قدرت و منافع شخصی است. مثل کسانی که هدف خود را نجات مستضعفان عالم اعلام کردند، ولی حکومتی را تشکیل دادند که جولانگاه رانت خواران و نظرکردگان شد. در چنین وضعیتی سیاست نیز مثل واژگان و مفاهیم از معنا تهی میشود. برای همین در پایان نمایش، رهبر قادر به بیان هیچ پیامی جز مشتی اصوات گنگ و بی معنا نیست. گویی تنها واقعیت موجود همان صندلیهای خالی است.
علی حاتم
پایگاه تحلیلی خبری شعار سال برگرفته از کانال تلگرامی جامعه شناسی