با مقایسه اسلام و مسیحیت، درمی یابیم که اسلام با جاذبه متقابل دو نیروی دین و تمدن شکل گرفت و در منظر اسلام معنویت یا آرمان و واقعیّت دو نیروی متضاد و رویاروی نیستند، بلکه حیات معنویت در سازگاری با واقعیّت و جهان ماده است و در صورت برهم خوردن این سازگاری، بنیادهای اساسی زندگی که مبتنی بر واقعیّت هاست، نابود میشود
شعار سال: مطابق آنچه در پی میآید بدون مدیریت انقلابی، سخن از رسیدن به آرمانها در سطح سیاسی و ساختاری ناممکن است.
کسانی که انقلابی نیستند و یا مدیریت بلد نیستند هیچکدام نمیتوانند تقرب به آرمانها را رقم بزنند. قرار نیست ما به آرمانها به طور تام و تمام برسیم، اما میتوان و باید به آنها همواره و همواره نزدیک شد.
مدیریت انقلابی ذیل و ظلّ آرمان گرایی واقع بینانه قرار میگیرد. آرمان گرایی واقع بینانه به منزله جهان بینی، مبنای مدیریت انقلابی به مثابه ایدئولوژی است. مدیریت انقلابی بیش از آرمان گرایی واقع بینانه ناظر به عمل است و آرمانگرایی واقع بینانه جنبه نظری قویتر و عمیق تری دارد.
بر این اساس، لازم است ابتدا آرمان گرایی واقع بینانه مورد تبیین قرار گیرد.
آرمان گرایی واقع بینانه
آرمانی که فرد برای خود برمی گزیند، او را میسازد و فداکاری برای یک آرمان از سرچشمههای مهم معناسازی برای زندگی افراد است. از این رو زندگی افراد در عرصه عمل و «واقعیّت»، بدون «آرمان» تبدیل به یک زندگی تهی از معنا و امید میشود و تمامی استعدادهای آنها را تحت تأثیر منفی قرار میدهد (یالوم، ۱۳۹۰: ۶۰۱).
آرمان، مفتاح نیست، بلکه میزان و مصباح است. مفتاح بودن چیزی به آن معناست که آن چیز فقط از «بیرون» کارایی دارد، و از «درون» ضرورتی برای آن وجود ندارد (جوادی، ۱۳۸۰: ۸۴). اما مصباح بودن این معنی را میدهد که چیزی از اول تا پایان امر کاربرد داشته باشد. مصباح در معنایی سادهتر به این معناست که آرمان گرایی واقع بینانه به مثابه یک چراغ باید در تمام مسیر حضور داشته باشد؛ و نیز میزان بودن نظریه آرمان گرایی واقع بینانه، به منزله سنگ محک بودن و میزانی برای حق و باطل و یا صدق و کذب گزارهها در عمل اجتماعی است. مدیریت انقلابی، اما نقش مفتاح یا کلید را دارد. یعنی با آن میتوان واقعیت را تغییر داد، کنترل و پیش بینی کرد.
آرمان گرایی در اسلام با مشخصههای تلفیق حقیقت یا آرمان و واقعیّت، رد و طرد دوگانه انگاری دکارتی و سکولاریسم دوگانه انگار مشخص میشود. بدین معنا در اسلام دین و دنیا یا دنیا و آخرت، روح و جسم، عقل و دین، علم و دین و همچنین آرمان و واقعیّت یا ارزش و واقعیّت نه تنها در برابر هم، که با هم انطباق و همراهی و هماهنگی دارند.
اسلام، دوگانگی میان عشق و عقل و دنیا و آخرت و... را نمیپذیرد و به جنگ غرب میرود که میان عقل و عشق تقابل نهاده و با حاکمیت عقل ابزاریِ قدرت محور، عشق را به ورطه فراموشی کشانده است (قیصر: ۷۶). در اسلام برای شناخت حقیقت، هر دو راه عقل و عشق معتبر است (صابر: ۲۴۵).
در غرب کسانی مانند نیچه - که به شدت ضد عقل دکارتی است - نافی دوآلیسم (ثنویت) بوده ا ند، امّا باید توجه داشت آن جا که کسی مانند نیچه دوگانگی میان فیزیک و متافیزیک و یا آخرت و دنیا را نفی میکند، متافیزیک و آخرت را هم نفی میکند و برآن است که نباید در برابر این جهان، جهانی را آفرید که مانع از توجه به زندگی این جهانی شود (شاهنده: ۴۲؛ سوفرن: ۳۸ - ۳۷)؛ بنابراین در غرب اگر کسی دوگانگی میان عقل و دین، جسم و روح و دنیا و آخرت را نفی میکند، معمولاً این به سبب نفی وجه معنوی جهان و هستی که شامل دین و روح و آخرت میشود، بوده است و نه به دلیل آشتی دادن میان آن ابعاد از هستی. به طور کلی اندیشه روحانی و آرمان گرایانه در غرب جایگاه قابل توجهی ندارد.
از آن سو آرمان گرایی در اروپا و به طور کلی غرب، خالی از وجوه عینی و شناخت دقیق انسان و علی الخصوص فطرت وی بوده است. آرمان گرایی اروپایی هرگز منشاء تحوّل و عامل زنده در اروپا نشد، بلکه نتیجه آن، «من»های سرگردانی شد که در میان دموکراسیهای مغایر با هم در جستجوی هویت خویش اند و وظیفهای جز استثمار دیگران ندارند. اروپا بزرگترین مانع در راه پیشرفت اخلاق است، در حالی که اندیشه آرمان گرایانه یا ایدئالیسم اسلام دارای اندیشه غایی مبتنی بر وحی است که به عیانترین ظواهر زندگی عمق میبخشد. هر مسلمان راستینی زندگی خویش را به آسانی فدای اعتقاد و آرمان خویش میکند (لاهوری، ۱۳۷۹: ۲۸۱-۲۸۰).
با مقایسه اسلام و مسیحیت، درمی یابیم که اسلام با جاذبه متقابل دو نیروی دین و تمدن شکل گرفت و در منظر اسلام معنویت یا آرمان و واقعیّت دو نیروی متضاد و رویاروی نیستند، بلکه حیات معنویت در سازگاری با واقعیّت و جهان ماده است و در صورت برهم خوردن این سازگاری، بنیادهای اساسی زندگی که مبتنی بر واقعیّت هاست، نابود میشود (همان: ۴۳).
نکته دیگر این که میتوان الگوی آرمان گرایی واقع بینانه را ملازم واقع گرایی هم خواند، اما نه واقع گرایی به معنای متعارف آن که اغلب تحت عنوان رئالیسم خام از آن یاد میشود بلکه واقع گرایی انقلاب اسلامی، واقع گرایی یا رئالیسم دوسویه-تعاملی بوده که در پی مطابقت با واقع است، اما از واقعیت ظاهری و جاری فرارفته و ظرفیتها یا بالقوه گیها واقعیت را هم میبیند. بر همین اساس میکوشد واقعیت را به ذات خود ارتقاء دهد یا به آن نزدیک کند. نگاه انقلاب اسلامی همچنین واقعیت را ذومراتب میبیند؛ بنابراین از ساده انگاری و سطحی دیدن آن یا تنها سطح را دیدن دوری میگزیند. به بیان دیگر این نگاه از تقطیع واقع و تجزیه گرایی پرهیز کرده و میکوشد کل واقعیت را ببیند و از انحصارگرایی یا این که جز را به عنوان کل معرفی کند فاصله دارد. نگاه ظاهرگرایانه به واقعیت، جفا به واقعیت است و اساساً واقع گرایی خام را نمیتوان واقع بینی خواند. یعنی هرچند گرایش و میل به واقعیت دارد، اما آن را نمیبیند یا تنها بخش کوچکتر از آن را میبیند. اگرچه ممکن است به سبب بزرگ نمایی ظاهر یا زیر ذره بین گذاشتن آن بتواند به فهم جدیتر و عمیقتر ظاهر کمک کند، اما از دیدن کل و سایر بطون واقعیت محروم میماند.
محسن سلگی
شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از جامعه خبری تحلیلی الف، تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۴۰۰، کد خبر: www.alef.ir/۴۰۰۱۱۱۶۰۳۰