پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۸۹۸۹۰
تاریخ انتشار : ۰۸ تير ۱۴۰۲ - ۱۳:۴۳
بازيگران موثر و اصلي سياست ايران را مي‌توان به ترتيب دولت، جامعه و قدرت‌هاي خارجي دانست. بالطبع از اين سه، دولت نقش اصلي را ايفا مي‌كند. پس از آن به جامعه مي‌رسيم و مردمي كه در تنگناي شديد هستند و هر از گاهي مطالبات‌شان را به اشكال گوناگون بروز مي‌دهند و ... . اینها بخشی از مصاحبه سعید حجاریان در خصوص جایگاه جریان اصلاحات در انقلاب و وضعیت تحزب است. توضیح ضروری: بخشی از گفت و گوهای رسانه با حجاریان ، حاوی مطالبی است که برای آشنایی با نظرات صاحبان نظر و اندیشه در بحث‌های مهم نظری مطرح می‌شود،‌گفتنی است که نباید آنهارا نظر مستقل رسانه گفتگو کننده ، تلقی کرد.

شعارسال: در شرایطی که بسیاری از دلسوزان کشور نسبت به دورنمای کشور پس از تصویب قانون جدید انتخابات و تضعیف جمهوریت نظام هشدار داده‌اند، درک این موضوع که مهم‌ترین متغیر‌های فعلی جامعه ایران کدامند و نحوه کنشگری آن‌ها در افق آینده چگونه خواهد بود؟ اهمیت ویژه‌ای دارد. یکی از افرادی که می‌تواند این اتمسفر خاص سیاسی را تحلیل کند، نحوه کنشگری بازیگران مختلف را تشریح کند و تصویری از احتمالات آینده ارایه کند، سعید حجاریان است.

سعید حجاریان که پس از رخداد‌های اعتراضی تابستان و پاییز ۱۴۰۱ تلاش کرده بود، تحلیلی تازه از تحولات جامعه ایرانی ارایه کند در جریان گفت‌وگوی اختصاصی با رسانه ضمن تحلیل صحنه فعلی عرصه سیاسی کشور، بازیگران و متغیر‌های مهم آن، وضعیت اصلاح‌طلبان و اصولگرایان را در شرایط فعلی تحلیل می‌کند. به اعتقاد حجاریان مردم، دولت و قدرت‌های خارجی، سه ضلع مثلثی هستند که هر کدام در شمایل متغیر‌های اصلی، شمایل جامعه امروز ایران را شکل می‌دهند. حجاریان با بازتعریف دوباره اصلاح‌طلبان و اصولگرایان، کنشگری هر کدام را در افق آینده کشور تحلیل می‌کند. این فعال سیاسی با ارایه ۶ فرض و یک عمل درخصوص کنشگری احتمالی اصلاح‌طلبان در انتخابات هر کدام از این مفروضات و ممکنات را شرح می‌دهد و نهایتا نتیجه‌گیری می‌کند: «من معتقدم در صورت وقوع همه این فرض‌ها و تمهید شرایط مساله ناتوانی و نخواستن دولت مستقر پیش روی مجلس آینده است.» مفروضاتی که برای درک درست آن‌ها باید منتظر تحولات آینده و رخداد‌های بعدی بمانیم.

سعيد حجاريان از چشم‌انداز پيش روي گروه‌هاي سياسي دموكراسي و شبه‌دموكراسي مي‌گويداصلاحات و شش احتمال


*آقای حجاریان! به عنوان پرسش نخست می‌خواهم تصویری ارایه کنید از صحنه فعلی سیاست ایران. به‌طور مشخص می‌خواهم بدانم شما چه متغیرها، بازیگر‌ها و رویداد‌هایی را در تحلیل شرایط کنونی کشور واجد اهمیت می‌دانید؟

بازیگران موثر و اصلی سیاست ایران را می‌توان به ترتیب دولت، جامعه و قدرت‌های خارجی دانست. بالطبع از این سه، دولت نقش اصلی را ایفا می‌کند. پس از آن به جامعه می‌رسیم و مردمی که در تنگنای شدید هستند و هر از گاهی مطالبات‌شان را به اشکال گوناگون بروز می‌دهند. بعد از این دو به بعضی قدرت‌های خارجی می‌رسیم؛ آن‌ها از یک زاویه به شکل مستقیم و از زاویه دیگر از طریق رسانه‌ها با جامعه ایران تعامل دارند. علاوه بر این‌ها باید به الیت مستقل از دولت هم توجه کرد؛ آن‌ها فعالیت‌هایی دارند، اما برش چندانی در جامعه ندارند و کنش‌ها و ایده‌های‌شان فقط میان سیاسیون بازتاب پیدا می‌کند. در مقابل این الیت، نوعی الیت دولت‌ساخته یا منتسب به دولت هم وجود دارد که آن‌ها خالی از محتوا هستند و مواضع‌شان بازتابی در جامعه ندارد.

اما درباره رویدادها؛ بعضی مسائل گذرا هستند و چنانکه می‌بینیم اثرشان بعد از مدت کوتاهی محو می‌شود در مقابل بعضی رویداد‌ها واجد اهمیتند و کوتاه‌مدت نیستند. مثل بحرانی شدن وضعیت صندوق‌های بازنشستگی، بحران آب، فرار سرمایه‌ها و همین‌طور مسائلی که به‌طور مستقیم به تبعیض مربوط می‌شود ازجمله موضوع مشخص زنان. مع‌الوصف دولت ایران با چنین بحران‌هایی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند و نیک می‌داند هر یک از این‌ها قادرند به شدت زمین سیاست را بلرزانند و به همین دلیل می‌بینیم سراسیمه، بی‌کیفیت و بدون هیچ پشتوانه‌ای سند و لایحه و طرح منتشر می‌کنند.

*کمی به عقب برگردیم. شما تقریبا از دهه ۱۳۷۰ به نوعی سعی کرده‌اید روندها، وضعیت و همچنین جناح‌بندی‌های پوزیسیون و اپوزیسیون جمهوری اسلامی را تحلیل و ترسیم کنید. نسخه به‌روز شده آن مطالب چیست؟

دهه ۱۳۷۰ یک تفاوت مهم با امروز داشت و آن اینکه متغیر‌های اثرگذار منحصر در دولت نبودند. یعنی دولت در کنار کابینه یک وجه از سیاست را رقم می‌زد. به زبان امروزی‌ها دولت در معنای state در برابر قوه مجریه government قرار داشت و فضا و فرجه‌ای برای تنفس نهاد‌های مدنی، احزاب و روزنامه‌ها باز بود. اکنون، آن فضا و روزن بسته شده است و مجموعه آن نهاد‌ها از کارایی تهی شده یا از بین رفته‌اند. از این گذشته، اصلاحات و اصلاح‌طلبان به بیرون از دایره قدرت پرتاب شده‌اند و بسیار بعید است بتوانند دوباره به آن دایره بازگردند. ما زمانی شبه‌دموکراسی (quasi-democracy) داشتیم و وضعیت را در قالب رژیم‌های هیبریدی تحلیل می‌کردیم، امروز با نادموکراسی (pseudo-democracy) مواجه هستیم. می‌خواهم بگویم تا زمانی دموکراسی خودمانی داشتیم، اما امروز سخن از هر نوع دموکراسی مایه تمسخر است و این حقیقتا مایه تاسف و وهن است. به علاوه ارایه جناح‌بندی در شرایط فعلی ممتنع شده است. یعنی ما قبلا با اغماض قادر بودیم مرز‌هایی را مشخص کنیم، اما الان دیگر مرزی وجود ندارد. من واقعا میان جبهه پایداری، اصولگرایان تندرو و کندرو، نواصولگرایان و سایر عناوین تفاوتی نمی‌بینم. این‌ها همگی دو وجه مشترک دارند: نخست، سرسپردگی و دوم، گرایش به خشونت و برخورد سخت. به لحاظ تئوریک هم دست‌کم حساسیت 
قابل توجهی از آن‌ها جلب نشده است. یعنی نمی‌توان آن‌ها را مبدع، شارح یا حامل یک تئوری خاص دانست.

*از میان رفتن مرز‌ها صرفا مختص اصولگرایان بوده است؟ آیا اصلاح‌طلبان را هنوز می‌شود با شاخص‌های مورد اجماع تفکیک کرد؟

درباره مرز‌های اصلاح‌طلبی می‌توانم بگویم ما از یک طرف با شبه‌اصلاح‌طلبان مواجه هستیم و از یک طرف با معدود افراد آوانگارد. سایرین فعلا در حالت اغما به سر می‌برند و تلاش دارند راهی برای برون‌رفت از وضع کنونی پیدا کنند. با این وجود من هنوز معتقدم میان اصلاح‌طلبی و اصولگرایی مرز‌هایی وجود دارد. اولا، بخش قابل ملاحظه‌ای از اصلاح‌طلبان سرسپرده نیستند. ثانیا، سرکوبگر نیستند و میل به خشونت ندارند. از آن مهم‌تر دست‌کم طرح‌ها و تئوری‌هایی برای اداره بهتر کشور دارند. حالا ممکن است معدودی مواضع شاذ داشته باشند یا اینکه گفته شود اساسا دیگر مرزی میان اصلاح‌طلبی و اصولگرایی نیست؛ این قضاوت را باید به جامعه سپرد. مردم خودشان می‌دانند با کسانی که ضد آن‌ها موضع می‌گیرند، چگونه مواجه شوند و نیز می‌دانند آرمان‌شهر اصلاح‌طلبان و اصولگرایان چه تفاوت‌هایی دارد.

*پیش از اینکه به پرسش بعد بپردازم، می‌خواهم قدری در موضوع اصلاح‌طلبان متوقف شویم. شما به بخشی از اصلاح‌طلبان اشاره کردید که در اغما به سر می‌برند و استنباط من این است که این بخش به لحاظ کمّی بخش کوچکی نیست. از این‌ها چه انتظاری می‌توان داشت؟ آیا صرفا آرزومندند یا اینکه پروژه سیاسی دارند؟

این تیپ از اصلاح‌طلبان بس که آوار به سرشان ریخته است، فرصت نداشته‌اند به تئوری یا تدارک گفتمان تازه بپردازند؛ لذا دایما در حال تامل هستند، زیرا اولا راه‌ها را مسدود می‌بینند، ثانیا در خودشان توان عبور از سد‌ها را نمی‌بینند، ثالثا شرایط جهانی را هم مناسب تشخیص نمی‌دهند و رابعا غم مردم را می‌خورند، اما کاری از دست‌شان برنمی‌آید. در واقع این بخش از اصلاح‌طلبان نه می‌خواهند از نظام عبور کنند و نه موقعیت فعلی را مناسب برای سیاست‌ورزی می‌دانند و به نوعی در برزخ گرفتار شده اند. من معتقدم عنصر زمان به کمک این بخش از اصلاح‌طلبان خواهد آمد و به مرور روزنه‌ای باز خواهد شد تا بتوانند درست‌تر تصمیم بگیرند و تکلیف‌شان را با خودشان روشن کنند. البته بعضی‌ها تصمیم‌شان را گرفته‌اند منتها جرات ابراز آن را ندارند.

*ارزیابی‌تان از اپوزیسیون چیست؟

اپوزیسیون خارج از کشور به خود مشغول است. یعنی به جای آنکه خود را آلترناتیو یک نظام سیاسی بداند، به جان هم افتاده و درگیر مسائل داخلی‌اش است. از این گذشته، آن‌ها به علت دوری از وطن چندان با مصائب مردم آشنا نیستند؛ لذا بعضا طرح‌هایی انتزاعی ارایه می‌کنند بی‌آنکه درباره مقدمات و ملزومات آن تامل کرده باشند.

*در فرادست سیاست، ما با نوعی بن‌بست و در فرودست، با نوعی استیصال مواجه هستیم. از طرفی مدت‌هاست نیروی میانه -که به تعبیر خودتان می‌توانست نقش بالشتک ضربه‌گیر را ایفا کند- از صحنه حذف شده است. اگر با این مفصل‌بندی موافق هستید، تحلیل‌تان از امکان و امتناع سیاست در چنین اتمسفری چیست؟

وقتی قدرت فائقه همه امر سیاسی را دربرگرفت و کاملا جل‌و‌پلاس‌اش را وسط زمین سیاست پهن کرد، دیگر سیاست‌ورزی معنا ندارد. سیاست آنگاه آغاز می‌شود که دولت دخالتش را در امر سیاسی حداقل کند. دولت فعلی ما نه‌تن‌ها چنین نمی‌کند، بلکه در امور اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی سبک زندگی دخالت می‌کند و برای خود رسالت شرعی قائل است. در این وضعیت حتی یک خیاط‌خانه نیز از تیررس دولت خارج نمی‌ماند چه آنکه دیدیم سال‌ها پیش درباره کوتاهی و بلندی انواع مانتو‌ها نظر می‌دادند و اکنون چقدر پیش آمده‌اند. همین روند را اگر به فضای سیاسی تعمیم بدهیم که احزاب باید در آن رقابت کنند، وضعیت بغرنج‌مان واضح‌تر می‌شود. شما ترکیه و افغانستان را مقایسه کنید. انتخابات اخیر ترکیه با درصد ناچیزی به دور دوم کشیده شد. یعنی آنجا هنوز اثری از رای و صندوق و حزب و تحزب وجود دارد، اما در افغانستان به زور اسلحه یک شبه کابل را فتح کردند. ایران چیزی بین ترکیه و افغانستان است! در اینجا خوب است به نکته‌ای اشاره کنم. بعضا گفته می‌شود تعداد و بسامد انتخابات در ایران بسیار بالا بوده است و همین را پاسخی به همه پرسش‌ها و نقد‌ها می‌دانند. این درحالی است که در ممالک دیگر اولا، رهبری و ریاست‌جمهوری تجمیع شده است و مثلا انتخابات مجلس خبرگان که ما چند دوره برگزار کرده‌ایم، موضوعیت ندارد. ثانیا، بعضی دیگر از انتخابات تجمیع شده‌اند. فی‌الواقع بسامد انتخابات دلیل بر دموکراسی نیست. این کار خرج زیاد دارد، اما لزوما عایدی برای دموکراسی ندارد! این را هم اضافه کنم که در غرب انتخابات راحت‌تر صورت می‌گیرد و به دلیل فاکتور‌هایی مثل اعتماد سیاسی، الکترونیکی شدن و... مردم به سادگی رای می‌دهند مثلا در مقوله رفراندوم این موضوع را مشاهده می‌کنیم. زمانی من به سوییس سفر کرده بودم و آنجا رفراندومی برگزار کردند با این موضوع که هر کس زباله بیشتری تولید کند باید مالیات بیشتری بپردازد. نتیجه آنکه سیاست کشور چه در سطح کلان و چه در سطح خرد میل به ممتنع شدن دارد اگر نگوییم اکنون چنین است.

*سوالی که مدت‌هاست اذهان را به خود مشغول کرده، این است که چرا هیچ گفتمان یا پروژه سیاسی‌ای -دست‌کم آن‌طور که ما فضا را تحلیل می‌کنیم- نمی‌تواند در عرصه عمومی قوام پیدا کند. علت چیست؟

بالاخره هر پروژه‌ای نیازمند یک نوع زیرساخت است. شما فرض کنید دولت بخواهد میان مردم بسته حمایتی توزیع کند. برای این کار اولا، به آمار نیاز دارد. ثانیا، به تفکیک نیاز دارد. ثالثا، شبکه توزیع می‌خواهد. رابعا، بودجه احتیاج دارد. به این‌ها اضافه کنید مسائل ثانوی ازجمله تحریم، فساد و... که پروژه‌هایی از این دست را -که بسیار ساده هستند- زمین‌گیر می‌کند. این مثال کمّی بود، اما درباره مسائل کیفی وضع ناگوارتر است. ما می‌توانیم روی یک بسته معیشتی قیمت بگذاریم، اما به سختی می‌توانیم متر و معیاری برای نمایندگی مجلس مشخص کنیم. شما اگر توجه کرده باشید، می‌بینید چهار سال یک‌بار، در پایان هر دوره طرح قانون اصلاح قانون انتخابات به نحوی طرح می‌شود. چرا؟ زیرا نمایندگان می‌خواهند به نحوی مجددا انتخاب بشوند یا رقیب را حذف کنند. همه این‌ها به این دلیل است که زمین سیاست ایران لرزان است.

*پروژه‌های نظری و بیرون از حاکمیت هم کمابیش چنین وضعی دارند. آن‌ها چرا به سرانجام نمی‌رسند؟

این دست پروژه‌ها هم نیازمند زیرساخت هستند. مثلا توجه کنید اگر پروژه حجاب اختیاری به سرانجام رسیده، چون در پس و پشت آن تقاضایی چهل ساله بوده است. اما برای مثال پروژه‌هایی از جنس تحریم کالا‌ها یا برند‌ها یا مواردی از این دست لزوما به سرانجام نمی‌رسند. مثلا تحریم خرید خودروی بی‌کیفیت و گران‌قیمت برای بعضی ناممکن است، زیرا معاش‌شان به این مکانیسم حمل‌و‌نقل گره خورده است. از این گذشته، مردم ایران یکدست نیستند.

*زمانی پروژه‌هایی مثل جمهوری‌خواهی، مشروطه‌خواهی، روشنفکری دینی و... مطرح می‌شد و با هر کیفیت و کمیت عده‌ای حول آن جمع می‌شدند. چرا اکنون چنین مساله‌ای را نمی‌بینیم؟

این پروژه‌ها متعلق به الیت بود و جامعه تماما با آن‌ها احساس قرابت نمی‌کرد. شاید بتوان گفت درکی از آن‌ها نداشت یا دغدغه‌اش نبود. مثلا شما ببینید امام خمینی ابتدای انقلاب پروژه جمهوری اسلامی را طرح کرد. اگر آن زمان از مردم می‌پرسیدید به چه چیزی رای داده یا خواهید داد، می‌گفتند به امام یا این سیدِ خدا. یعنی درکی از محتوا نداشتند. چنانکه بعضا فیلم‌هایی هم منتشر شده که مردم می‌گویند به آقای خمینی رای می‌دهیم. می‌خواهم بگویم مردم تصوری از جمهوریت نداشتند. می‌گویند زمان کودتای ۲۸ مرداد صبح فردی بلند می‌شود و همراه مردم می‌گوید: زنده باد! و شب همراه مردم می‌گوید: مرده باد! زمان برگشت به خانه به پنچرگیری می‌رسد و صحبت از «پمپ باد» می‌کند!

*یعنی ما تاکنون پروژه تعریف شده‌ای که مستقیما بتواند مردم را درگیر کند، نداشتیم؟

گمان نمی‌کنم به معنای دقیق کلمه چنین چیزی رخ داده باشد. من فکر می‌کنم حتی اساسا پروژه‌هایی با دال مرکزی آزادی و عدالت هم تا زمانی‌که ملموس نشوند، انضمامی نمی‌شوند. مثلا شما معلمان را ببینید. آن‌ها بر مساله تبعیض حساس هستند و عدالت برای‌شان انتزاعی است. برای همین رتبه‌بندی به خیابان می‌آیند و هزینه می‌دهند، اما لزوما از درگاه عدالت سخن نمی‌گویند. اما در مقابل می‌بینیم خداناباوری دارد به پروژه‌ای همه‌گیر می‌شود. یعنی الیت و توده هم‌داستان شده‌اند. این مساله به دلیل ایدئولوژیک شدن دین از سوی حاکمیت از یک‌سو و تحولات جامعه از سوی دیگر است. حالا خروجی این وضع ممکن است «ندانم‌انگاری» باشد یا «خداناباوری». یعنی برخلاف روشنفکری دینی که از مجرای یک محفل و الیت به جامعه وارد شد، پروژه خداناباوری از توده مردم برخاسته است. البته من این مساله را بیشتر سیاسی می‌دانم تا الهیاتی.

*حالا که شِمایی از وضعیت سیاست و جامعه ایران به دست آوردیم، می‌خواهم درباره نوعی سیاست آلترناتیو بپرسم. به نظر شما سیاست آلترناتیو در زمین فعلی سیاست ایران می‌تواند حول چه محور‌ها و مسائلی شکل بگیرد؟

احتمالات زیادی مطرح است. یکی از این موارد جمهوری‌خواهی محض است، یعنی جمهوری بدون پسوند و پیشوند. حالا ممکن است بعضی بگویند جمهوری دموکراتیک یا جمهوری سکولار. درون این دو به هر حال نوعی مرزبندی با وضع موجود مستتر است. یکی دیگر از موارد مشروطه‌خواهی است؛ مشروطه پارلمانی یا مشروطه سلطنتی. سوسیال دموکراسی هم طرفدارانی دارد. اما باید در نظر داشت به موازات این‌ها بدیل‌های واپس‌گرا هم وجود دارد مثل امارت اسلامی که بخش‌هایی از نیرو‌های رادیکال دنبال آن هستند. خود من، اما بین جمهوری‌خواهی و مشروطه‌خواهی رفت و برگشت کرده‌ام. این‌ها هر کدام نقاط قوت و ضعفی دارند و درباره آن‌ها مفصل حرف زده‌ام. مهم‌ترین پرسش، اما این است که مردم به چه چیزی متمایلند. وضع موجود یا بدیل‌هایی که از آن‌ها صحبت کردم. یعنی پرسش این است اگر صندوق رای واقعی برپا شود و هر ایده بتواند از خودش دفاع کند چه گرایشی مسلط می‌شود. اگر مردم به وضع موجود رای دادند چه می‌شود؟ جواب این پرسش از یک تحلیل اجتماعی دقیق استخراج می‌شود که اولا، جامعه را به خوبی بشناسد و ثانیا، ائتلاف‌ها و وزن نیرو‌های اجتماعی را تحلیل کند.

*این حرف شما به معنای دنبال‌روی محض از مردم است؟

ببینید هر نوع تغییری باید با سلسله‌ای از اصول بنیادین و همه‌شمول بشری تنظیم شود. شما نگاه کنید در غرب نمی‌گذارند فاشیست‌ها روی کار بیایند. مگر نمی‌گوییم آنجا آزادی است؟ آن‌ها می‌گویند بعضی گفتمان‌ها و احزاب از نردبان دموکراسی بالا می‌روند و زمانی‌که مستقر شدند نردبان را می‌شکنند. اساسا بعضی نظام‌های سیاسی و گفتمان‌ها خودویرانگر هستند و این «خود» ناظر به حامیان آن‌ها نیست همه مردم و سرزمین را نابود می‌کنند. از این زاویه باید مقابل رادیکالیسم ایستاد. من معتقدم نمی‌شود به سلطنت مطلقه و موروثی یا امارت اسلامی رای داد. این‌ها مخالف اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند که در حکم سند بالادستی و از جنس حقوق سخت است.

*جمع‌بندی من از حرف شما این است که اولا قائل به برپایی صندوق رای واقعی هستید. از طرفی با گفتمان‌های مخرب مخالفید تا حدی که رای دادن به آن‌ها را غیرمجاز می‌دانید. دو سوال مطرح است: یکی زاییده شدن دیکتاتوری انتخاباتی آن‌گونه که مثلا در روسیه شاهد آن هستیم و دیگری کم‌و‌کیف حرف ایجابی خودتان.

درباره دیکتاتوری انتخاباتی باید حرف بزنیم. آیا در نتیجه چنین سیستمی قدرت مقید به یک زمان مشخص خواهد شد؟ آیا فرد برآمده از این انتخابات توسعه را تضمین خواهد کرد؟ مساله من رضایت آحاد مردم است، چراکه الیت عموما ناراضی‌اند. اگر مردم حتی با وجود یک انتخابات مأیوس‌کننده آینده بهتری را برای خودشان تصور کنند، هنوز می‌شود به حداقل‌هایی امیدوار بود، اما این درست نیست که به بازی دو سر باخت تن بدهند یا دلالت شوند، چون هم حق قدرت انتخاب را از دست می‌دهند و هم امکان توسعه را. من معتقدم دیکتاتوری مصلح برای ایران سم مهلک است، زیرا مافیا و دیکتاتوری همدست می‌شوند و حرث و نسل را می‌سوزانند.


اما حرف ایجابی من. زمانی که با اکبر گنجی بحثی داشتیم، نوشتم دوز جمهوریت برای ما زیاد است، زیرا جمهوریت از فرانسه‌ای آمده که بی‌دین بوده است. شاید برای توضیح حرفم لازم باشد یک صورت‌بندی نظری انجام بدهم. ارسطو معتقد بود «جمهوریت» در کشور‌هایی مثل ما به «موبوکراسی»، یعنی حکومت اراذل و «سلطنت» به جباریت می‌انجامد. او نهایتا می‌گوید ترکیبی از الیگارشی و جمهوریت کارآمد خواهد بود. یعنی مجلس اعیان، مجلس عوام و شاه با هم جمع بشوند که مآلا آن دو مجلس شاه را کنترل خواهند کرد. اما اکنون معتقدم دیگر جمهوریت برای ما زیاد نیست. اگر توجه کرده باشید الان به محض اینکه برخی می‌خواهند از ایران صحبت کنند سریعا اصلاح‌شان می‌کنند و می‌گویند بگویید رژیم ایران یا آن‌طور که متعارف است، جمهوری اسلامی. حتی دیده‌ام می‌گویند منظور ما از IR، ایران است نه Islamic Republic. آن‌ها از دو جنبه معتقدند که باید گفت رژیم ایران: اولا، چون جمهوری اسلامی اسلام شاذی را نمایندگی می‌کند و ثانیا اینکه شبه‌جمهوری است، چون امر عمومی در ایران مختل شده است. یعنی res publica به res privatas تبدیل و امری عمومی، فردی شده است. این وضعیت فاصله زیادی بین ملت و دولت ایجاد کرده تا حدی که nation-state را ممتنع کرده است. بنابراین ما باید به سمت عمومی کردن امر سیاست برویم. به شما بگویم براساس چنین دغدغه‌هایی الان عده‌ای معتقدند ملکه انگلستان هم باید برود، زیرا به تدریج مالیات دادن برای دخل‌و‌خرج قصر و خانواده سلطنتی محل پرسش شده است.

*شما به عمومی کردن امر سیاست اشاره کردید. این مساله چگونه رخ می‌دهد یا به عبارتی چه عواملی آن مسیر را هموار می‌کنند؟

سیاست ذاتا امری عمومی است یعنی سیاست خصوصی اساسا وجود ندارد و حشو قبیح است؛ لذا باید سیاست را سرجای خود نشاند. دو مشکل در این زمینه وجود دارد. یکی اینکه امور شخصی، عمومی شده‌اند. یعنی دولت برای آبروریزی درون زندگی افراد سرک می‌کشد، چیز‌هایی پیدا می‌کند و آن‌ها را به عرصه عمومی منتقل می‌کند. فی‌الواقع حاکمیت پرده‌دری می‌کند. دیگر اینکه دولت امر عمومی را خصوصی می‌کند. بدین ترتیب امری را که لازم است مردم بدانند از آن‌ها پنهان می‌کند. مثلا لازم است مردم بدانند مالیات‌شان خرج چه اموری می‌شود، اما دولت آمار را پنهان می‌کند. از این گذشته خیلی از پرونده‌های حساس را بایگانی می‌کند و مانع شفافیت می‌شود. می‌خواهم نتیجه بگیرم دولت در زمینه امر خصوصی پرده‌دری می‌کند و در زمینه امر عمومی پرده‌پوشی. این وضعیت باید وارونه بشود. اما چگونه، آن هم در شرایطی که دولت حاضر به تغییر این معادله نیست. در چنین شرایطی افرادی مثل جولین آسانژ و ادوارد اسنودن پیدا می‌شوند و تلاش می‌کنند معادله را به‌هم بزنند. ما در داخل هم نیاز به چنین عامل‌هایی داریم. این کار البته با خطراتی همراه است چه آنکه در غرب هم این خطرات را شاهد بودیم. باید اضافه کنم عواملی که قصد می‌کنند این معادله را بر هم بزنند باید ظرایفی را رعایت کنند که مهم‌ترین آن این است که در دام نباشند و راه‌حل این است احزاب چنین اموری را انجام دهند. مثلا آقای دکتر خاتمی آمد و درباره انتخابات ۸۸ حرف‌هایی مطرح کرد؛ پای حرفش ایستاد و دادگاه هم رفت و دادگاه به محض اینکه فهمید اوضاع از چه قرار است، سعی کرد قضیه را جمع کند. آقای خاتمی با پشتوانه حزبی و البته حریت شخصی زمین سیاست را جارو کرد و حرفش مسموع بود. اما بعضی افراد بدون چنین پشتوانه‌ای حرف‌هایی مطرح می‌کنند که دست‌کم برای من مسموع نیست و با تردید به آن نگاه می‌کنم. از آن طرف، باید وجه دوم را هم درنظر گرفت و مقابل پرده‌دری دولت ایستاد. فردی که مورد هتک قرار می‌گیرد باید پیگیر شود و دیگرانی از وی حمایت کنند. اگر بنا باشد هتک و توهین و پرده‌دری محور سیاست‌ورزی باشد همه می‌توانند به چنین بازی‌ای ورود کند که خب عاقبت خوشی ندارد!

شعارسال با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از سایت روزنو، تاریخ انتشار: 3تیر1402، کدخبر: 573022، roozno.com

اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین