هر کدام از آکادمیسینها، روشنفکران و عالمان ما صرفاً با جرگه طرفداران خود گفتوگو میکنند و این مشکل عمده نخبگان ما است. این جنس از گفتوگو به دو جهت ویرانگر است؛ نخست اینکه به هر حال، هواداران تو هواداران تو هستند و بنابراین نسبت به تو حالت احساسی مثبت دارند و چه بسا در مواردی شیفته تو باشند و نمیتوانند تو را نقد کنند. بنابراین، من بهعنوان یک فرد چه روشنفکر، چه آکادمیسین و چه روحانی اگر فقط با هواداران خود گفتوگو کنم، هیچگاه عیب و نقص آرا و نظراتم مشخص نخواهد شد.
اما نکته دوم این است که حتی اگر عیب و نقصی هم در گفتار و نوشتار من باشد، علیالقاعده سطح علمی هواداران من از من پایینتر است. بنابراین حتی اگر قصد نقد من را داشته باشند در این قصد موفق نخواهند بود. تنها مادامی که با همگنان و همترازهای خود مقابله میکنیم، نقاط ضعف و قوت سخنانمان آشکار میشود. این امر باعث شده است که نه در حوزههای علمیه قدر علمی عالمان دینی روشن شود (چون هیچگاه عالمان دین با یکدیگر وارد گفتوگو نشدهاند) و نه در میان روشنفکران و آکادمیسینها وزنکشی علمی انجام شود؛ چراکه اساساً در بین آنان گفتوگویی رخ نمیدهد برخلاف روندی که امروزه در غرب شاهد هستیم.
اما معتقدم پرهیز از گفتوگو در جامعه روشنفکری ما وجهی مضاعفتر و برجستهتر یافته است؛ چراکه روشنفکران در جهان سوم، جنبه «پیامبرگونه«به خود گرفتهاند. «پیامبر» به این معنا که به کسی پاسخگو نیست و تنها پیام خود را اعلام میکند و با کسی وارد گفتوگو نمیشود.
دلیل دیگر این امر، این است که روشنفکری در کشور ما، در این صدساله اخیر، با شدت و حدتی مضاعف جنبه سیاسی یافته است. بنابراین، روشنفکر در عین اینکه روشنفکر است، گویی یک فعال سیاسی هم است؛ و چون در فعالیت سیاسی حق و باطل کمتر موضوعیت مییابد و این موفقیت و شکست است که اهمیت بیشتری برای افراد پیدا میکند بنابراین در این فضا، فعال سیاسی همچون کسی است که وارد صفحه شطرنج شده است. در چنین میدانی اینکه منِ روشنفکر چقدر سخنم بر حق است و چقدر بر باطل، چقدر صادق است و چقدر کاذب؛ کمتر محل تأمل قرار میگیرد. این ضایعهای است که جامعه روشنفکری ما را فرا گرفته است. روشنفکری بدون فعالیت سیاسی هنوز در ذهن و ضمیر ملی ما جا نیفتاده است. وقتی اینگونه باشد، شکست و پیروزی برای روشنفکران ما اولویت پیدا میکند و دیگر گفتوگویی در بین آنان شکل نمیگیرد.
نکته دیگر بیشتر در مورد روشنفکران دینی و مذهبی مصداق پیدا میکند. روشنفکران دینی و مذهبی با افکار عمومی هم مواجهههایی دارند که باعث میشود حتی اگر قدرت سیاسی را هم لحاظ نکنند، افکار عمومی را همیشه در نظر داشته باشند و چون جامعه ما دیدگاههای دینی و مذهبی دارد همیشه با محدودیتهایی برای بیان افکار خود مواجه هستند؛ از اینرو اغلب آنان «جویده» و «فروخورده» سخن میگویند و واقعیت این است که سخن جویده اساساً باب گفتوگو را باز نمیکند.
به این اعتبار است که معتقدم هیچ روشنفکر دینی نتوانسته تاکنون حرف دلش را بزند. اگر من نتوانم همه آنچه را در ذهن و ضمیرم هست به زبان آورم، نمیتوانم گفتوگو کنم. چون شرط مهم گفتوگو «آزادی» است و برای شکل گرفتن گفتوگو باید بتوانم با تمام وجود در گفتوگو حاضر شوم.
با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار: 11 اسفند 1395، صفحه: 15 ، شماره: 6447 .
ن.ف83