پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۵۴۴۱
تاریخ انتشار : ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۷
پس از انتشار كتاب«صداهايي از چرنوبيل» از برنده نوبل سال ٢٠١٥، کتاب «چهره جنگ زنانه نيست» نیز از وی به ایران می‌رسد.

شعارسال: انتشارات کتاب کوله پشتی کتاب «چهره جنگ زنانه نیست» از سوتلانا الکسیویچ نویسنده برگزیده جایزه ادبی نوبل ۲۰۱۵ را با ترجمه علی پزشکی و مقدمه اختصاصی مولف به منتشر می‌کند.

پیش از این کتاب «صداهایی از چرنوبیل» از این نویسنده نیز توسط همین ناشر به فارسی ترجمه شده بود.

الکسیویچ با انتشار یادداشتی در زمان انتشار این ترجمه، به صورت رسمی حقوق مادی و معنوی ترجمه فارسی کتابش را به این ناشر ایرانی واگذار کرده و کتاب تازه وی نیز با امضاى قرارداد رسمى و اجازه انتشار از نويسنده در ايران منتشر خواهد شد و بخشى از عوايد فروش كتاب با موافقت خانم سوتلانا آلكسويچ بصورت كتاب به مدارس محروم كشور اهدا می شود.

سوتلانا آلكسويچ نویسنده اهل بلاروس و ساکن کشور آلمان است که در هنگام دريافت جايزه نوبل درباره كتاب «چهره جنگ زنانه نیست» گفت:

من پشت این تریبون تنها نیستم ... اطراف من صداهای بسیار زیادی وجود دارند، صدها صدا، این صداها همیشه با من هستند. از دوران کودکی با من هستند. من در روستا زندگی می کردم. ما بچه ها دوست داشتیم بیرون از خانه بازی کنیم، هنگامی که غروب می شد، جذب نیمکت های کنار خانه ها و کلبه هایی می شدیم که زنها و مادر بزرگ های خسته جمع می شدند. هیچکدام از آنها شوهر، پدر و برادری نداشتند، من بعد از جنگ، در روستایمان هیچ مردی را به یاد نمی آورم. در دوران جنگ جهانی دوم، در بلاروس، در جبهه ها و در جنگ های پارتیزانی، بیش از یک چهارم مردم کشته شده بودند.

دنیای کودکانه ما بعداز جنگ، دنیایی زنانه بود. خوب به یاد دارم که زنها در باره مرگ گفتگو نمی کردند، بلکه از عشق و دوست داشتن می گفتند.

آنها از آخرین روزها و آخرین وداع با عزیزانشان تعریف می کردند. از اینکه چگونه به انتظار نشسته بودند و تا کنون به انتظارنشسته اند. سالها گذشته بود ولی آنها منتظر بازگشت عزیزانشان بودند. می گفتند: بگذار بی دست و بی پا برگردد، من او را روی دستهایم خواهم کشید ...

بدون دست... بدون پا... فکر میکنم، من از دوران کودکی فهمیدم که عشق چیست...

این بخشی از ملودی اندوهگین یک آواز دسته جمعی بزرگیست که من می شنوم...

با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از خبرگزاری مهر ، تاریخ انتشار خبر 5 اردیبهشت 1395، کدمطلب: 3606243 ،www.mehrnews.com

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین