بعضیها علاقه دارند تا بهعمد حقارت دیگران را به تماشا بنشینند. اینان درواقع از مشاهده نیاز دیگران به خودشان لذت میبرند. کمک به دیگری را به معنای نیاز دیگری به کمک تفسیر میکنند و این موقعیت را بسیار دلچسب میدانند. مانند رهگذری که در حاشیه پیادهرو غذایی به فقراء می دهد ولی نمی رود! میایستد و با شَعفی وصفناپذیر غذا خوردن آنها را تماشا میکند. او از تماشای نیاز و وابستگی دیگران به خودش لذت میبرد. اینان پول می دهند تا خودشان را بزرگ و دیگران را حقیر ببینند. بهراستی در اینگونه موقعیتها کدام طرف نیازمندتر است؟

َشعار سال : در صف پمپبنزین ایستادهام و منتظرم تا نوبتم شود. راننده میانسالی که موهای جوگندمی دارد و کارش در پمپبنزین تمام شده است به سمت مرد گلفروشی که کمی آنطرف تر از پمپها ایستاده است میرود و پنج هزار تومان در دست او میگذارد. مرد گلها را به سمت راننده میگیرد و درباره قیمت گلها توضیح میدهد. راننده اصلاً به توضیح مردِ گلفروش توجه نمیکند و به سمت ماشینش برمی گردد. مرد گلفروش با صدای بلند میگوید "آقا گل؟ برنداشتی که". راننده میگوید" گل نمی خوام". مرد گلفروش با تعجب به اسکناس خیره میشود. در چشمان راننده شعفِ ناشی از لطف در حقِ مرد گلفروش دیده میشود و در چهرۀ مرد گلفروش هم شرمِ ناشی از گدا تلقی شدن.
با مرد گلفروش صحبت میکنم. به او میگویم که ایکاش پول را نمیگرفت. او گلایه میکند از اینکه چرا دیگران تصور میکنند که او گداست! میگوید که خودش شغل گلفروشی را انتخاب کرده است و انتظار ندارد که به او پول بدهند ولی گل برندارند. گلایه میکند از اینکه چرا بعضیها با او همچون گدا برخورد میکنند؟ آیا ظاهرش شبیه به گدایان است یا رفتارش؟ این نوع پول دادنها را نه لطف بلکه نوعی تحقیر میداند.
شاید این تحلیل مرا کمی بیرحمانه بدانید ولی فکر میکنم که انگیزه افراد برای پول دادن به نیازمندان؛ همیشه خیرخواهانه نیست. انگیزههای ظالمانهای در پسِ این رفتار مثبت می تواند وجود داشته باشد.
بعضیها علاقه دارند تا بهعمد حقارت دیگران را به تماشا بنشینند. اینان درواقع از مشاهده نیاز دیگران به خودشان لذت میبرند. کمک به دیگری را به معنای نیاز دیگری به کمک تفسیر میکنند و این موقعیت را بسیار دلچسب میدانند. مانند رهگذری که در حاشیه پیادهرو غذایی به فقراء می دهد ولی نمی رود! میایستد و با شَعفی وصفناپذیر غذا خوردن آنها را تماشا میکند. او از تماشای نیاز و وابستگی دیگران به خودش لذت میبرد. اینان پول می دهند تا خودشان را بزرگ و دیگران را حقیر ببینند. بهراستی در اینگونه موقعیتها کدام طرف نیازمندتر است؟
برخی دیگر با کمک به نیازمندان سعی میکنند تا طبقه اجتماعیِ خود را در ذهنشان ارتقاء دهند. به بیان بهتر خود را در جایگاه و شأن یک « ارباب سخاوتمند» تصور کنند که کیسۀ زری را به سمت « رعیت» پرتاب می کند. من ثروتمند و تو فقیر هستی. دقیقاً مانند برخی از زنان نوکیسهای که به هنگام صحبت با اقوام خود میگویند که خانهشان را «ُکلفَت»، و نه کارگر خدماتی رُفت و روب میکند! ما کلفَت داریم! ما جزو ثروتمندان هستیم! ممکن است برخی از افراد در این گروه از وضع مالی مناسبی هم برخوردار نباشند ولی با کمک به نیازمندان این توهم یا خودفریبی را در خود ایجاد میکنند که وضعشان آنقدرها هم بد نیست و (خدا را شکر) میتوانند به دیگران کمک کنند.
درنهایت آنکه کمک به نیازمندان توسط برخی از افراد را مکانیسم روانی «میکروبزدایی از وجدان» میدانم. این نوع کمکها با هدف کاستن از تلنگرهای گاه و بیگاه وجدان بابت پایمال کردن حقوحقوق سایرین در موقعیتهای مختلف اجتماعی توسط همین افراد میدانم. گویی این افراد به خودشان میگویند « من در همهجا آدم بدی نیستم. بعضی جاها بد و بعضی جاها خوب هستم». کمک به نیازمندان این توهم یا خودفریبی را در آنان دامن می زند که هنوز انسانیت در وجودشان نمرده است! و به این شکل به خودشان امید می دهند.
شعارسال، بااندکی اضافات و تلخیص برگرفته از کانال توسعه و اقتصاد