شعار سال: شهر، مجموعهای از فضاها و نشانههاست که انسانها در آن به دنیا میآیند، کار میکنند، عاشق میشوند و میمیرند. در فرآیند تولد تا مرگ، خاطره شهروندان در این فضاها شکل میگیرد و به کمک نشانهها بقا مییابد و به یاد آورده میشود،همچون قهوه خوش عطر و طعمی که با استشمام عطر و چشیدن طعم آن، خاطره دلپذیری در ما زنده میشود یا نیمکتی چوبی و فرسوده به زیر باد و باران در گذر سالها در گوشهای از پارک که قراری را در سالهای بیقراریمان به یادمان میآورد اما آیا تهران امروز چنین ویژگیای دارد؟
انگلیسیها ضرب المثلی دارند که میگوید «اگر امروز شکسپیر از گور بلند شود، میتواند به راحتی راه خانهاش را پیدا کند».این یعنی حفظ همه اِلِمانهای شهری با وجود همه تغییرات ناگزیر ناشی از رشد و توسعه شهرها که به ما کمک میکنند تا هر لحظه، موقعیت خود را در شهر شناسایی کنیم و با اطمینان از اینکه در یک مکان و موقعیت آشنا هستیم، احساس آرامش وامنیت کنیم. این مثال در مورد ما چقدر مصداق دارد و آیا ما امروز در محله سابقمان به راحتی میتوانیم خانه پدریمان را پیدا کنیم؟
واقعیت این است که تهران امروز، نه تنها با تهران نیم قرن قبل،که با تهران ۱۰ سال پیش نیز تفاوتهای فراوانی دارد. شهری که در سیطره خودروها و خیابانها، در جدالی بی فرجام، جسم و جان شهروندانش را میفرساید. شهری که در رشد شتابان آن، کارگران، لودرها و بولدوزرها، بی وقفه و خستگی ناپذیرمشغول حذف همه نمادها و نشانههایی هستند که خاطرات ما را شکل میدهند و زنده نگاه میدارند.
شهری که هر روز چهره عوض کرده و گذشته را خراب میکند و تصاویر پشت سر آن، روز به روز برای شهروندان تهرانی کمرنگ و کم رنگتر میشود، بدون اینکه تصوری از آینده داشته باشند. از نتایج این تغییرها و تخریبهای پی در پی، علاوه بر احساس ناامنی و گمگشتگی در فضاهای شهری، بی تفاوتی نسبت به حفظ و نگهداری اموال عمومی است.
از این رو، تهران نه تنها ظرف مناسبی برای «انباشت»خاطرهها نیست، بلکه شهر خوبی برای «نگهداشت» خاطرههای فردی و جمعی نیز نیست، چرا که اساساً نسبت «ظرف» و «مظروف» در تهران به هم خورده و ظرف این شهر مدتهاست که لبریز شده است.
گویی تقدیر تاریخی این پایتخت، چنین بوده که هر کسی در آنبر تخت نشسته و وارد «بهشت» شده، به دلیل فقدان یک برنامه بلندمدت و یک چشم انداز روش برای توسعه شهر، به فراخورمیزان قدرت و مدت مسئولیت خود، سعی کرده چهره آن را تغییر دهد و اثری را به نام خود در آن ثبت و ضبط کند. یکی، پیکر قدیمیترین بافتهای شهر را خراشید تا از طریق بزرگراهی کهنوابش نامید، شمال و جنوب تهران را به هم نزدیک کند و از راه رسیده بعدی که خود منتقد پیشینیان بود، بخش دیگری از پیکر شهر را خراش داد تا شمال و جنوب شهر را این بار از طریق بزرگراه امام علی (ع) به هم نزدیک کند. یکی دوربرگردان زد و پایههای مونوریل را عَلَم کرد و دیگری که آمد، نه تنها بسیاری از دوربرگردانها را جمع کرد که این پایهها را نیز از بیخ و بُن بریدو این روال فرساینده کماکان ادامه دارد.
آری، هر که آمد به اسم تسطیح و تصحیح اراضی شهر یا به نام تعریض و تعویض معابر شهری تا توانست شهر را از نشانههای پیشینیان زدود و عمارتی نو ساخت و این روند به قیمت پاک کردن خاطرات ساکنان این شهر درندشت از شهرشان تمام شد. همانطور که هیچگاه پل صدر نتوانست جای پل گیشا را بگیرد که البته امروز دیگر اثری از آن بر جا نماندهاست، هنوز هم وقتی از مردم شهر در مورد نماد تهران میپرسند، با وجود تبلیغات گسترده در مورد برج میلاد و بی مهریهای فراوان به برج آزادی، اکثر آنها قاطعانه برج آزادی رانماد شهرشان میدانند.
کوتاه سخن آن که، شهر و اجزای آن مانند «خانه پدری» و وسایل آن است. اجازه ندهیم خانه پدریمان و اسباب و اثاثیهاش، بیش از این دچار نابودی شود. تهران امروز، از شهرپر خاطره دیروز به شهری کم خاطره تبدیل شده است.
نگذاریم تهران فردا شهری بی خاطره شود...
*کارشناس برنامه ریزی شهری
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری تحلیلی خبرآنلاین ، تاریخ انتشار 15 آبان 98، کد خبر: 1318145، www.khabaronline.ir