هر کس مزار مهرداد بهار را تغییر داده به او اهانت کرده است. نه به او که به مقام علم و معلم اهانت کرده است. هیچ توجیه و بهانهای هم قابل قبول نیست. تاریخ خواهد نوشت آقایان با آن همه ادعای فرهنگدوستی حرمت ایرانشناس بزرگ را حفظ نکردند و خوابجای ابدیاش را آشفتند. حرمت ملکالشعرا بهار را حفظ نکردند. جبران کنید. مزار مهرداد بهار را به شکل سابق آن برگردانید.
شعار سال: گاهی اتفاقاتی میافتد که باورنکردنی است. چهرزاد بهار دختر ملکالشعرا بهار و خواهر مهرداد بهار در نامۀ سرگشادهای به شورای شهر و شهرداری تهران و آرامگاه بهشت زهرا نوشته که به قطعۀ هنرمندان بهشت زهرا رفته بود تا فاتحهای برای برادرش بخواند. دیده قبر مهرداد بهار را تغییر دادهاند و بی اجازۀ خانواده بهار مرحوم امیرکاووس بالازاده را در قسمت فوقانی مزار مهرداد بهار به خاک سپردهاند. بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست.
مهرداد بهار ایرانشناس و دانشمند برجستهای بود. آثارش از آفتاب مشهورتر است. شاگرد پورداوود و فروزانفر و هنینگ و بیلی و بویس بود. همکار خانلری در بنیاد فرهنگ بود. سالها در دانشگاه تهران درس داد و شاگرد پرورد. در تاریخ و فرهنگ و اساطیر و ادیان و زبانهای ایران پیش از اسلام متخصص بود. کتابها و مقالات نوشت که مورد مراجعۀ محققان است. مهرداد بهار تا دم آخر کار کرد. با درد و بیماری کار کرد و به ایران خدمت کرد. از بس ایران را دوست داشت و شوق داشت مردم ایران را بشناسند، با آن مقام شامخ علمی برای کودکان کتاب نوشت تا آنها را با فرهنگ و اساطیر ایران آشنا کند. حالا مهرداد بهار، فرزند شاعر ملی ایران ملکالشعرا بهار، با آن همه خدمت به فرهنگ ایران، سزاوار گوری در این غریبستان نیست. بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست.
هر کس مزار مهرداد بهار را تغییر داده به او اهانت کرده است. نه به او که به مقام علم و معلم اهانت کرده است. هیچ توجیه و بهانهای هم قابل قبول نیست. اکنون باید منتظر باشیم تا به قبر زریاب و دیگران هم دستدرازی شود. دانشجویان چگونه تشویق به کار و تحقیق شوند وقتی مزار بزرگترین و خوشنامترین دانشمندان و محققان این سرزمین مصون و محفوظ نیست.
سایه میگفت مهرداد بهار یکبار به او گفته بود سایه! من از ایران میروم به فلان کشور همسایه که بسیار فقیر است. به آن کشور ناآباد میروم که نگویند فرزند ملکالشعرا بهار برای تنآسانی از ایران رفت. مهرداد بهار از ایران نرفت. خانلری پیش ساواک ریش گرو گذاشت و او را برای ایران و فرهنگ ایران حفظ کرد. شاید اگر مهرداد بهار به فلان کشور همسایه رفته بود دستکم خواب آرامی میداشت. دستکم یک قبر را حقش میدانستند.
یک جمله هم دوستانه با شورای شهر و شهرداری تهران. نام شما به عنوان کسانی ثبت شد که به قبر مهرداد بهار احترام نگذاشتید. یک سال دیگر شما نیستید، اما این زشتنامی تا همیشه با شما میماند. تاریخ خواهد نوشت آقایان با آن همه ادعای فرهنگدوستی حرمت ایرانشناس بزرگ را حفظ نکردند و خوابجای ابدیاش را آشفتند. حرمت ملکالشعرا بهار را حفظ نکردند. گمان ما به شما نه چنین بود. جبران کنید. مزار مهرداد بهار را به شکل سابق آن برگردانید.
توضیحات تکمیلی برای بهره برداری بیشتر از خبر:
ملک مهرداد بهار که او را «دایی مهرداد» صدا میکردم، ۱۰ مهر ۱۳۰۸ خورشیدی، در تهران در منزل پدریاش، در کوچه «ملکالشعرا بهار» در جنوب ورزشگاه امجدیه به دنیا آمد و روز ۲۲ آبان ۱۳۷۳ در پی ابتلا به نوعی بیماری خونی، در این شهر درگذشت. به این ترتیب، دایی مهرداد درست مانند پدرش محمدتقی بهار (ملکالشعرا) و برادر بزرگترش ملک هوشنگ، بیش از ۶۵ سال زندگی نکرد. او بعد از چند سال وقفه در تحصیل، در ۲۷ سالگی، پس از پشت سر گذاشتن دورانی پرتلاطم که سخت درگیر مبارزات اجتماعی و فعالیتهای سیاسی در حزب توده بود و سپس گروگان گرفتن استادان و اخراج از دانشگاه و تیر خوردن از ناحیه دست از جانب نیروهای پلیس، در میدان بهارستان، هنگام ورود هریمن به تهران و شکستن استخوان بینیاش در زدوخوردی خونین و چند سال حبس در زندانهای قصر و فلکالافلاک و قزلقلعه، به دنبال شکست نهضت ملی و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سرانجام توانست با تقلای زیاد به دانشکده ادبیات فارسی بازگردد. او در این فاصله، در آغاز جوانی، با پری پوریا، خواهر ارسلان پوریا، همرزم حزبیاش، ازدواج کرد که حاصل آن فرزندی است به نام کاوه بهار. دایی مهرداد، در سی سالگی، در سال ۱۳۳۸ به سفری تحصیلی رفت تا در رشته زبانها و تاریخ و تمدن ایران باستان و ادبیات پیش از اسلام در دانشکده سوآس لندن SOAS درس بخواند و پس از شش سال تحصیل، زیر نظر دانشمندان برجستهای همچو والتر برونو هنینگ، با درجه فوق لیسانس به ایران بازگشت. در آن سالها با همسر دومش شیرین برومند آشنا شد و ازدواج کرد. او در سالهای تحصیل در انگلستان دوباره به مبارزات سیاسی و نهضت چپ کشیده شد و از بنیانگذاران سازمان دانشجویی کنفدراسیون بود. در آنجا، علاوه بر تنگدستی و ناتوانی برای گذران زندگی، به دلیل مخالفت سفارت شاهنشاهی ایران با تمدید روادید تحصیلیاش، درجه دکتری را، هر چند پایاننامهاش را در لندن آماده کرده بود، در دانشگاه تهران گرفت. در ایران، درخواست او برای تدریس و استخدام رسمی در دانشگاه را سازمان امنیت (ساواک) پس از بررسی پرونده سیاسیاش و چند نوبت جلسه بازجویی و عدم سازش او با خواستههای ایشان، برای همیشه مردود اعلام کرد و به این ترتیب او هیچگاه نتوانست جز گاهی به صورت حقالتدریسی در بعضی از مراکز آموزش عالی مانند دانشگاه تهران و چند سال پایان عمرش را در دانشکده الهیات (در رشته عرفان و ادیان) درس بدهد. او تا پیش از انقلاب ۵۷ اجازه داشت تا بدون دریافت حقوق از بانک بتواند گاهی در چند موسسه فرهنگی مانند بنیاد فرهنگ ایران و فرهنگستان ادب و هنر و فرهنگستان زبان به ماموریت کاری برود که این خدمت فرهنگی نیز پس از آن برایش ناممکن شد. دایی مهرداد تا هنگام بازنشستگی با سمت کارمند -به گفته خودش «کارمند دون پایه» - در استخدام بانک مرکزی به کار ترجمه متون اقتصادی و اداره و تجهیز کتابخانه و منشیگری مدیرعامل مشغول بود. او مرد بسیار جالبی بود. شخصیت درخشنده تاثیرگذاری داشت. ذهن واقعبین روشمندی داشت و به دور از خیالپردازی به راحتی میتوانست از خودش و جامعه و هر کس و هر چیز فاصلهای مناسب بگیرد و به صراحت و بیجانبگیری سخنانی بیپرده بگوید که گاهی تکاندهنده بود. در عین نرمخویی و پر احساس بودن و لطافت طبع، در کار پژوهش و تحقیق خونسرد بود و راسیونالیست (عقلگرا) و به دور از تعصب قومی.
اهمیت آثار او به ویژه دو کتاب «پژوهشی در اساطیر ایران» و «بُندهش» به کوهی از یخ میماند که بخش بزرگتر و قاعده پهناور آن هنوز در زیر آبها پنهان است. هنوز پس از گذشت سه دهه از مرگ بهار، مطالبی از او نزد دیگران به جا مانده که شایسته است روزی منتشر کنند یا در صورت رضایت به خانوادهاش بسپارند تا در اختیار مردم قرار دهند؛ از آن میان، بیش از یکصد ساعت صحبتهای ضبط شده او درباره اسطورهشناسی و ایران باستان و بسیاری حرفهای دیگر است، در جمع عدهای علاقهمند، در منزل دوست هنرمندش نصرالله کسراییان و نیز پارهای با اهمیت از دیدگاههای او درباره مسلکگرایی و عرفان پیش از اسلام و مکاتب گنوستیک و بسیاری نکات ارزشمند دیگر که در گفتوگویی بلند با کتایون مزداپور و داریوش شایگان و علیمحمد حقشناس و دیگران بیان کرده که نزد علی دهباشی، مدیر فرهنگ دوست مجله «بخارا» مانده است.
شعار سال ، برگرفته از فضای مجازی / سایر منابع.