پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۳۹۳۳۲
تاریخ انتشار : ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۶:۱۸
رحمتی ضمن پاسخ به انتقادات مطرح‌شده در جلسه نقد و بررسی کتاب «تفسیر معاصرانه قرآن»، اظهار کرد: طبیعی است این طور مدعیات ذاتا از یک نوع مغالطه کلی‌گویی رنج می‌برند. اینکه ما درباره اثری یک حکم کلی صادر بکنیم مستلزم این است تمامی اجزای آن بررسی شود، نمونه‌های کافی از اثر ذکر شود تا بعد بتوانیم حکم خود را بر اساس آن نمونه‌ها تعمیم بدهیم.
شعار سال: جلسه نقد و بررسی کتاب «تفسیر معاصرانه قرآن» اثر سیدحسین نصر با ترجمه ان‌شاالله رحمتی هفته گذشته با حضور سیدحسین نصر، ان‌شاالله رحمتی، غلامرضا ذکیانی و حجج اسلام ایازی و میرزایی مطرح شد و انتقادات بسیاری از سوی اساتید حاضر در جلسه نسبت به کتاب وارد شد. با توجه به فقدان زمان کافی برای پاسخگویی رحمتی به انتقادات و ایرادات وارده، وی در گفت‌وگویی جداگانه، به طور تفصیلی به بسیاری از انتقادات پاسخ داد. متن سخنان رحمتی از نظر می‌گذرد.

ابتدا به بحث‌هایی می‌پردازم که به طور جزئی مطرح شد. در این بحث‌ها کار پاسخگویی راحت‌تر است و امکان درستی‌آزمایی نقد‌ها بهتر وجود دارد. برخی از این اشکالات، نقد‌هایی بود که به ترجمه وارد بود. مهم‌ترینش نقدی بود که به عنوان کتاب داشتند. من در قسمت نخست عرایضم گفتم که چرا عنوان تفسیر معاصرانه قرآن برای این کار انتخاب شده؛ چون هنوز هم فکر می‌کنم «قرآن شناخت» برای بیان محتوای این کتاب تعبیر رسایی نیست. ضمن اینکه رعایت امانت هم شده چراکه در عنوان فرعی کتاب عنوان «ترجمه و تفسیر» آمده است. پس انتخاب کردن عنوان تفسیر برای این کتاب خلاف شرط رعایت امانت نیست. در عین حال عنوان «تفسیر معاصرانه» هم در مقدمه دکتر نصر به کار رفته است و ایشان می‌گوید این کتاب به زبانی معاصرانه و بر مبنای عالی‌ترین سطح پژوهشی به تحریر درآمده است. منظور ایشان این نیست که زبانش معاصر است بلکه منظورش این است که قالب و نگرش آن معاصرانه است. پس در اینجا هم به این نکته توجه شده است و خود نویسندگان اثر هم می‌خواستند کارشان معاصرانه باشد.

بدون اینکه بخواهم مسئولیت کارم در انتخاب این عنوان را به گردن کسی بیندازم، ولی من در این مدت با اساتید بزرگی که جزء بهترین‌های این رشته هستند مشورت کردم و آن‌ها هم این عنوان را پسندیدند. ضمن اینکه خود استاد نصر هم وقتی کار را خدمتشان فرستادم روی بعضی موارد ملاحظاتی داشتند که تذکر دادند و بنده نظر ایشان را تأمین کردم، ولی در همه این رفت و برگشت‌ها ایشان مخالفتی با عنوان کتاب نداشتند؛ بنابراین رعایت امانت شده است.

نکته دیگر اینکه آقای میرزایی فرمودند در ترجمه مواردی هست که شما ترجمه مولفان را کنار گذاشتید و آن را در پاورقی آوردید و ترجمه خودتان را در متن اصلی قرار دادید. در پاسخ باید بگویم این‌ها مواردی بوده است که فکر کردم ترجمه مولفان ترجمه دقیقی نیست و در همه مواردی که چنین نکردم اعتقادم بر این بوده ترجمه مولفان ترجمه درستی است. در مورد اینکه فرمودند چگونه از تفسیر‌هایی مثل تسنیم و نمونه استفاده کردید و آن‌ها می‌توانند شکل کار شما را دچار تغییر کنند باید عرض کنم این تفاسیر با کاری که مولفان خواستند انجام دهند همسو هستند و جایی هم که به آن‌ها ارجاع می‌دهم جایی است که فکر می‌کنم کار مولفان را تکمیل می‌کند و در عین حال آن را از مسیری که دارد خارج نمی‌کند؛ یعنی با کار مولفان همسو است و در عین حال می‌تواند یک نکته تکمیلی داشته باشند.

در مورد نکته‌ای که آقای ذکیانی گفتند مبنی بر اینکه اسم فخر رازی در نمایه آمده است، ولی «رازی» نیامده باید عرض کنم من فکر می‌کنم این به دلیل این است که «رازی» داخل پرانتز می‌آید و وقتی داخل پرانتز می‌آید منظور از آن تفسیر فخررازی است و حکم ارجاع را دارد که این ارجاعات را در نمایه ذکر نمی‌کنیم، ولی جایی که فخررازی در نمایه آمده است جایی است که نظریه‌ای از فخررازی بیان شده است و با عنوان فخررازی ذکر شده است. در مورد ترجمه هم دکتر ذکیانی گفتند مواردی دارند که در آن صفحات ابهاماتی دیدند، ولی نگفتند ابهامات چیست که بتوانم آن‌ها را بررسی کنم.

در مورد اشکالاتی که به تالیف وارد کردند قبل از اینکه وارد بررسی آن اشکالات شوم لازم است چند ملاحظه داشته باشم. اول اینکه برای پاسخگویی به اشکالات تالیف، سرویراستار و ویراستاران صلاحیتشان بیشتر از من است، چون این کار، کار آنهاست لذا پیشنهاد می‌کنم دوستان خبرگزاری قرآن با دکتر نصر و ویراستاران ارتباط بگیرند تا آن‌ها بتوانند از کار خودشان دفاع کنند و اینگونه نباشد ناقدان یک طرفه به قاضی رفته باشند. ضمن اینکه برای نقد این کتاب باید همه کتاب را یکجا ببینیم. شاید بسیاری از مواردی که ذکر شد اشکالاتی باشد که در این جلد وجود داشته باشد، ولی در سایر جلد‌ها نباشد. مثلا ممکن است بحثی اینجا مبهم باشد، ولی معنایش این نیست مولفان به آن توجه نداشتند بلکه شاید در جایی که مناسبت بیشتری داشته است مطرح شده باشد که غالبا هم در این موارد ارجاع می‌دهند؛ بنابراین به این نکته توجه داشته باشید که برای داوری، کل کار را در نظر بگیریم.

من باید از آقای ذکیانی تشکر کنم به خاطر اینکه برخی نقد‌های کلی داشتند، ولی برخی نقد‌های دیگرشان را به طور جزئی بیان کردند و مواردی که به صورت جزئی بیان شده است را راحت‌تر می‌توان پاسخ داد. بنده مواردی را یادداشت کردم و به متن هم مراجعه کردم که ببینم آیا آن اشکال درست است یا نه. این اشکالات را به ترتیب عرض می‌کنم.

در صفحه ۴۴ ایشان سخنی از مقدمه دکتر نصر آوردند. ایشان می‌گوید «قرآن کریم همچنین به امکان آفرینش تازه‌ای از سوی خداوند پس از نابودی این عالم اشاره می‌کند. این موضوعی است فراتر از دغدغه‌های بشریت کنونی که مخاطب قرآن کریم است». آقای ذکیانی اظهار تعجب کردند که چطور دکتر نصر در اینجا چنین حرف بی‌مبنایی زده است و دلیلی برایش ارائه نشده است در صورتی که اگر دقت می‌کردند در پایان جمله ارجاع دادند این حرف را از کجا می‌زنند. آنجا به سه آیه از آیات قرآن کریم ارجاع می‌دهند. پس اولا این حرف عجیبی نیست و ترجمه متن قرآن است و مستندش هم در آیات ذکر شده است.

آقای ذکیانی در مورد صفحه ۱۰۵ گفتند قرآن صراحت دارد شیطان از جنیان است، ولی اینجا حرف دیگری زدند. اولا اگر در خود این تفسیر نگاه کنیم در ذیل آیه ۱۱۲ سوره انعام بحث شیاطین را مطرح می‌کند و می‌گوید دو گروه شیاطین وجود دارند که شیاطین جنی و شیاطین انسی هستند. شیاطین جنی که خود شیطان و پیروان او هستند، شیاطین انسی هم انسان‌هایی هستند که خلق و خوی شیطانی دارند. این بحث درباره تبیین مفهوم عالمین است. می‌گوید یک نظر این است که می‌گویند منظور از عالمیان، جنیان، انس، فرشتگان و شیاطین هستند. پس اینجا بحث درباره ماهیت جن نیست.

در صفحه ۲۱۴ بحثی مطرح کردند و آن را به عنوان یک نقصان جدی در این کار تشخیص داده بودند و آن اینکه درباره قلب در حد یک جمله بحث شده و توضیح دیگری درباره قلب نیامده است. باید توجه کنیم که اینجا بحث درباره قلب موضوعیت ندارد. آیه ۸۱ بقره می‌فرماید: «بَلَى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ». اینجا بحث احاطه کردن است و می‌خواهد مفهوم احاطه را نشان دهد یکی از شواهدش قلب است؛ بنابراین اگر مؤلفان به بحث قلب نپرداختند نقصانی در کار آن‌ها نیست و اتفاقا اگر می‌پرداختند نقصان بود چراکه موضوعیتی ندارد که به بحث قلب پرداخته شود. اینجا قلب در حد یک مثل مطرح شده است. در ادامه بحث هر جا قلب مطرح می‌شود توضیحات لازم داده شده است.

در صفحه ۴۴ باز ایشان نقدی را مطرح کردند. آیه می‌فرماید «اگر چنین نکردید و هرگز نخواهید کرد». در کتاب توضیح داده می‌شود بیان شرط «اگر» برای بیان تردید از جانب خدا نیست همانطور که «لعل» در آیات بیانگر تشویش از جانب او نیست. آقای ذکیانی می‌گوید چرا فقط به همین اکتفا کردند که لعل بیانگر تشویش نیست و بحث، مبهم رها شده است. خب مولف در داخل پرانتز به آیه ۲۱ همین سوره ارجاع می‌دهد؛ یعنی ما در آنجا این مطلب را توضیح دادیم؛ لذا میگوید فعل شرط که اینجا آمده است مثل همان تردید لعل است که آنجا بحثش گذشت.

دکتر ذکیانی در مورد صفحه ۲۹۳ گفتند که مولف بحث علم الهی را مطرح می‌کند و خیلی راحت از کنارش می‌گذرد. بنده به عنوان کسی که در رشته کلام و فلسفه دین تدریس کردم و با بحث علم الهی انس دارم احساسم این نیست توضیحی که اینجا داده شده توضیح نارسایی است؛ البته اینکه توانستند در دو صفحه بحث را جمع‌بندی کنند نشانه تسلط نویسندگان است و در نهایت هم پاسخ درخوری به این موضوع داده می‌شود. حالا اگر ما انظار داریم بحث مبسوط فلسفی مطرح می‌شد باید به فضای بحثی که در اختیار نویسنده است توجه کنیم که می‌خواهد کل قرآن را در این فضا تفسیر کند. با توجه به این تصور نمی‌کنم بحثشان بحث ضعیفی باشد.

در صفحه ۳۸۵ دوباره ایشان با استدلالی که بیان شده سطحی برخورد کردند و دقت نکردند. در آنجا یک شبهه جدی مطرح می‌شود. شبهه این است اگر می‌گوییم وجود پیامبران ضروری است امروز جوامع سکولاری داریم که بدون عمل به تعالیم پیامبران خودشان زندگی‌شان را اداره می‌کنند. به این شبهه دو پاسخ داده شده است: یکی اینکه اگر آن‌ها کشور خود را اداره می‌کنند با تعالیم انبیا هم آشنا هستند و حتی امروز هم به کتاب‌های مقدس مراجعه می‌کنند و اساسا هیچ متنی مثل کتاب مقدس در تمدن غرب اثرگذار نبوده است. ثانیا انسان‌ها نیازشان به انبیا برای زندگی دنیوی نیست، باید زندگی اخروی‌شان را در همین دنیا بسازند و شناخت زندگی اخروی شناخت غیب است و از طریق انبیا میسر است. جوامع سکولار هم اگر بخواهند کمال خود را حاصل کنند نیاز به تعالیم انبیا دارند. حالا ممکن است با این استدلال مخالف باشیم، ولی اینکه به راحتی از کنارش بگذریم و بگوییم استدلال ضعیفی است درست نیست.

در صفحه ۶۱۷ ایشان با برخورد سطحی و بدون اینکه بحث را دقیق بخوانند از کنار مطلب رد شدند و سطحی بودن را به خود کتاب نسبت می‌دهند. آنجا بحث این است در جنگ بدر پیامبر را فرشتگان یاری کردند. بعد بحث می‌شود یاری خدا از طریق فرشتگان به چه صورت است. یک وجهش این است که یاری فرشتگان یاری معنوی است، یعنی مایه قوت قلب آن‌ها هستند. این وجه رد می‌شود. پس باید بگوییم این‌ها در میان پیروان پیامبر بودند و در کنار آن‌ها جنگیدند. یک بحث این است که اگر بخواهند در جنگ حاضر شوند باید تجسد پیدا کنند و تجسد پذیرفتی نیست. یک احتمال سوم این است که فرشتگان تجسد پیدا نکردند و تمثل پیدا کردند. گرچه فرشته از مقام خویش تنزل پیدا نمی‌کند، ولی تجلی فرشته معقول است. همانطور که فرشته برای مریم تمثل پیدا کرد ممکن است در میان یاران پیامبر چنین حضوری داشته باشند. این توضیح با اینکه مختصر است، ولی توضیح محکمی است. گویی ایشان این مطلب را نخواندند و میگویند توضیح داده نشده است.

نکته‌ای که به نظرم حق با ایشان بود این است که در صفحه ۵۲۱ روایتی نقل شده که بنی اسرائیل ۴۳ پیامبر را در یک ساعت کشتند. این روایت نقل شده است و من هم به نظرم می‌آید غفلت کردم درباره آن توضیح دهم. معمولا نویسندگان روایات ضعیف را متذکر می‌شوند، اما در مورد این روایت خوب بود تذکر داده می‌شد که این کار انجام نشده است.

به نظرم می‌اید کاری که دکتر ذکیانی کردند و موارد را به طور جزئی و خاص متذکر شدند کار خوبی است، من هم توانستم مراجعه کنم. مخاطبان این بحث هم می‌توانند وقتی نظر من و ایشان را می‌شنوند به کتاب مراجعه کنند و صحت و سقم هر دو را بسنجند. در ادامه بحثم به مطالبی که به طوری کلی درباره این اثر مطرح شده می‌پردازم، ولی این خواهش را از خبرگزاری ایکنا دارم برای اینکه کارتان را کامل انجام داده باشید این نقد‌ها را در اختیار ویراستاران قرار دهید چراکه مهم است آن‌ها از اثرشان دفاع کنند.

یک نکته اینجا عرض کنم. در فرمایش برخی دوستان بود که این کتاب در حد تحقیقات دانشجویی است. یکی از دلایل چنین تعبیری، بیان دکتر نصر است که می‌گوید این افرادی که با من همکاری کردند دانشجویان سابق من بودند. همین امر باعث شده ناقدان گمان کنند مقام این نویسندگان مقام دانشجو بوده است و یک طور شخصیت آن‌ها و کارشان را دست کم بگیرند و این دور از آیین تقوا است. ما باید روی اصطلاحات دقت کنیم و کار افراد را آنگونه که هست بشناسیم.

این‌ها دانشمندان بزرگی هستند. بله، زمانی دانشجوی دکتر نصر بودند، ولی الآن اساتید بزرگی در زمینه اسلام و تفسیر هستند و کارشان نشان می‌دهد در حوزه خودشان متخصص هستند. در مراجعات‌شان به منابع عربی و فارسی کاملا نمایان است در این موضوع مسلط هستند. جالب اینکه اسلام انتخابشان بوده است و بر اساس شانس مسلمان نیستند بلکه اسلام را بر اساس معرفت انتخاب کردند. پس لازم است شخصیت ویراستاران اثر به جامعه ما معرفی شود چراکه این‌ها کسانی هستند که در جهان امروز برای معرفی اسلام می‌کوشند. پس خوب است به این نکته توجه داشته باشید.

درباره آنچه دوستان درباره کل اثر گفتند باید عرض کنم طبیعی است این طور مدعیات ذاتا از یک نوع مغالطه کلی‌گویی رنج می‌برند. اینکه ما درباره اثری یک حکم کلی صادر بکنیم مستلزم این است تمامی اجزای آن بررسی شود، نمونه‌های کافی از اثر ذکر شود تا بعد بتوانیم حکم خود را بر اساس آن نمونه‌ها تعمیم بدهیم. مثلا اگر آقای ایازی می‌گوید در این کتاب انسجام در بحث وجود ندارد باید ببینیم چند آیه را می‌تواند نشان دهد که در آن‌ها انسجام وجود ندارد. آیا می‌توانیم از وجود یک آیه، دو آیه، ده آیه که به آن برخوردیم و انسجام لازم را در بحث ندیدیم نتیجه بگیریم چند هزار آیه‌ای که موضوع تفسیر قرار گرفتند چنین مشکلی دارند. به هر حال من داوری‌های دوستان و نکاتی که گفتند را ارج می‌نهم و به آن‌ها توجه دارم و خودم را موظف می‌دانم فهم خودم را در خصوص ملاحظات‌شان بیان کنم.

قبل از اینکه به آن مدعیات کلی بپردازم فکر می‌کنم بخش عمده اشکالات این بود که این تفسیر، انتظاری که از مکتب سنت‌گرایی داریم را برآورده نمی‌کند. خیلی خوب بود که دوستان عزیزی که این نقد را مطرح کردند تصور خودشان را از سنت‌گرایی بیان می‌کردند و بعد می‌سنجیدند آیا آن انتظار برآورده شده است یا نشده است. اینجا باید چند چیز تحلیل شود؛ اول اینکه منظور ما از سنت‌گرایی چیست. دوم اینکه آیا نویسندگان دنبال تأمین آن تصور بودند یا نه. سوم اینکه مطابق تصوری که ما و نویسندگان از سنت‌گرایی داریم، آیا کتاب مطابق آن پیش رفته است یا نه. من فکر می‌کنم دوستان لااقل تصورشان از سنت‌گرایی با آن چیزی که اینجا مورد نظر است هماهنگ نیست. این موضوعی است که قبل از این هم به آن فکر کرده بودم و می‌خواستم ببینیم می‌شود این تفسیررا سنت‌گرایانه دانست و اگر سنت‌گرایانه است به چه معنا.

شاید این عبارتی که در صفحه ۲۲ پیشگفتار آمده تا حدی بیانگر همان دغدغه‌ای است که از ابتدای کار داشتم. آنجا نوشتم «از همین روی گرایش دیگر در اسلام سنتی به شیوه‌ای مبتنی بر عقل به دنیای مدرن واکنش نشان می‌دهد». به نظر من دو گرایش در سن‌گرایی وجود دارد: یکی به دنیای مدرن واکنشی نشان نمی‌دهد و منفعل است، ولی گرایش دیگر واکنش نشان می‌دهد و بر همین مبنا به دفاع از سنت می‌پردازد. می‌توان از این گرایش به اسلام سنت‌گرا تعبیر کرد.

این جریان در مقابل تحولات دنیای مدرن منفعل نیست و رویکرد انتقادی دارد. پس سنت‌گرایی که اینجا مبنا قرار گرفته این نوع از سنت‌گرایی است؛ بنابراین من فکر می‌کنم باید در فرمایشات دوستان سه تصور از سنت‌گرایی تفکیک می‌شدند و اساسا برخی چیز‌هایی که دوستان گفتند ربطی به سنت‌گرایی نداشت؛ بلکه خلطی بین اندیشه‌های هانری کربن، گنون، شوان و دکتر نصر واقع بود و بر اساس همه این‌ها یک ذهنیت برای خودشان ساخته بودند.

اولا باید توجه داشته باشیم اساسا کسی مثل هانری کربن سنت‌گرا نیست، ولی کسانی مثل شوان و گنون گرچه سنت‌گرا هستند، ولی سنت‌گرایی به معنای مورد نظر آن‌ها اینجا مبنا قرار نگرفته است و حتی سنت‌گرایی به معنایی که مورد نظر دکتر نصر است در اثر دخالت داده نشده است. فکر می‌کنم آن نوع سنت‌گرایی که اینجا مبنا قرار گرفته و از آن استفاده شده است فهم سنتی‌گرایی از اسلام است، نه سنت‌گرایی به آن معنایی که به کل ادیان و سنت‌های دینی و معنوی بشر می‌پردازد.

اگر برخی آثار دکتر نصر را با دقت مطالعه کنیم می‌بینیم نگاهی که ایشان به اسلام دارند و نویسندگان کتاب هم همین نگاه را دارند بر چند بحث استوار است. یک بحثشان این است که اسلام دین خاتم است. این اسلامی که دین خاتم است اجزایی دارد که این‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت. یک وجه آن خود قرآن است، یکی سنت به معنی قول و فعل پیامبر است. وجه دیگر این اسلام که قابل نادیده گرفتن نیست شریعت است. شریعت به معنی احکام ظاهری دین است. وجه دیگر، طریقت است که خود طریقت را می‌توان مجموع معارف عقلی اسلام به لحاظ نظری و سلوک عملی منطبق با آن دانست. دکتر نصر وقتی به شریعت می‌رسد بسیار بر جمع شریعت و طریقت و ظاهر و باطن تاکید می‌کند. این اسلام با این ویژگی‌ها دو وجه تشیع و تسنن دارد که هیچ کدام را نمی‌توان از اسلام حذف کرد.

آنچه در تقدیر اسلام بوده، این است دو جریان بزرگ در اسلام ظهور کرده است. البته به این معنا نیست شیعه و سنی گفتگو نکنند، ولی این گفتگو باید مبتنی بر احترام و کشف حقیقت باشد. مؤلفان در این تفسیر به این تصور از اسلام سنت‌گرا ملتزم بودند. قطعا تصور‌های دیگر از سنت‌گرایی برای این‌ها مطرح نبوده است تا تفسیرشان را با آن نگاه سامان دهند؛ بنابراین اینکه بگوییم این تفسیر می‌خواسته سنت‌گرایانه باشد، ولی از پروژه سنت‌گرایی سقوط کرده است بر اساس ذهنیاتی است که خودمان ساختیم و انتظاری است که خودمان ایجاد کردیم. خیلی از اشکالاتی که دوستان مطرح کردند اگر به این نکته توجه کنیم برطرف می‌شود.

یکی از نقد‌های آقای میرزایی این بود که چه ربطی بین قشیری و ابن کثیر وجود دارد. اگر به دنبال جمع ظاهر و باطن باشیم، ظاهر سنت اسلامی را نمی‌توان نادیده گرفت. امثال ابن کثیر و قرطبی بخشی از این سنت هستند، اما کجا به سلفی‌گری می‌افتادیم؟ آنجایی که صرفا مواجهه ما با قرآن بر اساس تاریخ ظاهری باشد. درست است قرآن در زمان خاص نازل شده است و تا اسباب نزول را ندانیم نمی‌فهمیم پیام قرآن چیست، ولی پیام قرآن یک پیام جهان‌شمول است و پیامی برای بشریت الی الابد می‌فرستد. پس باید از مفسرانی که نگاه تاریخی صرف دارند فراتر برویم. مخاطب ظاهری قرآن همه انسان‌ها بودند و پیام قرآن زمان و مکان نمی‌شناسد؛ بنابراین اگر مبنای ما جمع ظاهر و باطن است می‌توانیم این تفاسیر را کنار هم داشته باشیم. عرض کردم بنا نیست ظاهر به نفع باطن یا باطن به نفع ظاهر کنار گذاشته شود. پس اولا در عین حالی که در این اثر به تاریخ دنیوی توجه شده است و این تفسیر از تاریخ بریده نیست، ولی تاریخ قدسی را هم مورد توجه قرار می‎دهد و این نقطه قوت کار است، نه نقطه ضعف کار.

یک نکته دیگری که آقای میرزایی فرمودند این بود که این کتاب گرهی از کار بشر امروز باز نمی‌کند گرچه در فرمایشاتشان این نکته را هم گفتند که این تفسیر برای غیر فارسی زیان‌ها اثر مفیدی است. خب اگر برای غیر فارسی‌زبان‌ها مفید است طبعا گرهی باز می‌کند؛ بنابراین این هم ادعایی کلی است. قابل استفاده بودن یا نبودن امری نیست که بتوانیم بر اساس قضاوت پیشینی آن را تعیین کنیم بلکه این مسئله یک امر تجربی است و در واقعیت باید آن را ببینیم. اگر به صورت تجربی نگاه کنیم باید بررسی کنیم در همین دو ماه که این اثر منتشر شده است فارسی‌زبانان در این دو ماه به کتاب اقبال کردند یا نه. این اثر رویشان تاثیر گذاشته است یا نه.

در عین حال اگر در یک تفسیر چیزی فراتر از چیزی که در سایر تفاسیر بیان شده است وجود نداشته باشد باز هم ممکن است آن تفسیر نوع ارائه، نوع زبان، نوع جمع‌بندی، اختصار، قوت در بیان و بسیاری ویژگی‌های دیگر داشته باشد. همیشه اینطور نیست وقتی اثری نوشته می‌شود بخواهد نکته‌ای بگوید که تاکنون گفته نشده است و تماما نوآورانه باشد. در کشور ما چقدر از کار‌ها نوآورانه است؟ ممکن است اثری در عین حال که مطالبش نو نیست بتواند همان مطالبی که قبلی‌ها گفتند را به بیانی تاثیرگذارتر معرفی کند.

در عین حال من معتقدم مباحث این کتاب نوآورانه است، ولی حتی اگر اینطوری نباشد کسی نمی‌تواند انکار کند این اثر در زبان فارسی بسیار تاثیرگذاری داشته است. خود توجهی که به این کتاب شده است نشان می‌دهد این اثر تاثیرگذار بوده است. در عین حال توجه داشته باشید قرار نیست مخاطب این آثار خود ما باشیم؛ بنا است کاری تولید کنیم که عموم جامعه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و برایشان جذاب باشد. کار خوب، کاری است که خواص بپذیرند و عوام بپسندند. آقای ایازی فرمودند چرا این قدر نقل قول در کتاب آمده است. شاید می‌توانست نقل قول‌ها کمتر باشد، ولی به نظرم مولفآن با این هدف که کار خیلی مستند باشد و سنت اصلی اسلامی و سنت تفسیری را معرفی کنند این کار را انجام دادند.

نکته دیگر اینکه گفته شده است منابع حدیث ذکر نشده یا درباره احادیث داوری نشده است. این اشکال به دلیل این است که دوستان به پیوستی که در پایان کتاب آمده عنایت نکردند. در آنجا مؤلفان موضعشان را درباره احادیث توضیح دادند و ارجاعات تمام احادیثی که نقل شده است را در منابع شیعه و سنی معرفی کردند و احیانا داوری هم کردند و برخی احادیث را ضعیف دانستند، ولی ممکن است از برخی موارد هم غفلت کرده باشند.

یک نکته دیگری که آقای ایازی فرموده بودند عدم موضع‌گیری مؤلفان در اقوال مختلف است و اینکه این مسئله مخاطب را در حال تحیر رها می‌کند. من فکر می‌کنم در یک اثر علمی این کار می‌تواند دو معنا داشته باشد: یکی اینکه وجه منفی داشته باشد، دوم اینکه در یک کار دانشگاهی خود موضع‌گیری نداشتن و پرهیز اینکه نظر خودمان را به هر قیمتی بیان کنیم که نشانه نوعی جزمیت است، نکته مثبت به شمار می‌آید؛ بنابراین اگر اثری دیدگاه‌های مختلف را می‌آورد و فقط دیدگاه مورد نظر خودش را نقل نمی‌کند نشانه انصاف و پرهیز از جزمیت است. در عین حال مؤلفان ترجیح خودشان را به شکل معقول و معتدلی بیان می‌کنند.

نکته دیگر اینکه ایشان فرمودند کتاب، نگاه شخصی و فردگرایانه دارد و کمتر به مباحث جمعی اسلام پرداخته شده است. اگر منظور این است که کتاب به مباحث اندیشه اجتماعی و سیاسی ورود نمی‌کند تکلیف کتاب روشن است و خود دکتر نصر می‌گوید با این مواجهه‌ها با اسلام موافق نیستیم، ولی اگر منظور، توجه به ابعاد اجتماعی اسلام باشد این اشکال درست نیست و در این کتاب ابعاد اجتماعی فروگذار نشده است.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری ایکنا، تاریخ انتشار: ۴ اردیبهشت ۱۴۰۰، کد خبر: ۴۹۵۹۵۶۳، www.iqna.ir
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین