در روز میلاد امام مهربانیها، فرزندان سراسر کشور به دیدار پدران خود میروند و با اهدای شاخه گل و هدیه از زحمات و تلاشهای آنان برای تربیت و موفقیتشان قدردانی می کنند.
امروزه برگزاری مراسم روز پدر به یک فرهنگ و سنت زیبا و دلنشین در میان مردم ایران تبدیل شده است که اثرات مثبتی در ایجاد انس و الفت میان خانوادههای ایرانی ایفا می کند.
سالروز میلاد حضرت علی(ع) بهترین فرصت برای تجلیل از زحمات پدران است اما در این میان پدرانی هستند که از سوی فرزندان به فراموشی سپرده شده و سالها در حسرت دیدار فرزندانشان هستند.
اگر چه بسیاری از فرزندان و خانواده های ایرانی در شب و روز میلاد با سعادت امام علی(ع) در خانه بزرگترهای فامیل جمع میشوند اما در این میان پدرانی نیز وجود دارند که در اثر بی مهری و بی تفاوتی فرزندانشان در کنج آسایشگاه به امید دیدار دوباره ثمره زندگی شان هستند.
از آنجا که روز پدر بهانه خوبی برای عیادت از پدران چشم انتظار سرای سالمندان است، تیم خبری شاخص نیوز، در جمع پدران یکی از مراکز نگهداری سالمندان شهر قزوین قرار گرفت.
* وقتی شادی را مهمان نگاههای خسته میکنی، حتی اگر ناخوانده باشی…
در لحظه ورود با تعدادی از سالمندان روبه رو شدیم که گویا از دلتنگی و بیحوصلگی به حیاط موسسه پناه آورده بودند، نگاهشان که به مهمانان ناخوانده افتاد لبخند بر چهرههای خستهشان نقش بست.
لحظاتی در جمع میزبانان قرار گرفتیم که اگر چه دیگر رمقی در پاهایشان نمانده بود اما با نگاههای سرشار از محبت به استقبال ما آمدند آنها هم که چرخ روزگار نور چشمانشان را گرفته بود با دستهای پرمهرشان پذیرای شاخه گلی از ما شدند.
ابتدا پای صحبتهای پدری جانباز نشستیم که یک سال و نیم به خاطر ۲۵ درصد جانبازی و ترکشی که پشت سرش جا خوش کرده بود در این مرکز نگهداری میشد.
او در ۲۲ بهمن سال ۶۳ در یکی از عملیاتهای جنگ تحمیلی به درجه جانبازی نائل شده و سالهاست با درد، دست و پنجه نرم میکند و از ناحیه دست و پا توان حرکت نداشت.
این جانباز حفظ حرمت و احترام پدر و مادر را مهمترین وظیفه فرزندان دانست و گفت: همسر و ۲ فرزند پسرم به دیدارم میآیند و گاهی مرا به منزل میبرند.
از او خواستیم خاطرهای از آن روزها برایمان بگوید اما انگار ترکش آهنین همه خاطراتش را ذوب کرده بود، چشمهایش را روی هم گذاشت و گفت: چیزی به خاطر نمیآورم.
* روزگار که سخت بگیرد، دیگر فرقی ندارد کجا نفس میکشی…
به سراغ پدری دیگر رفتیم که از چرخ روزگار دل پری داشت و با داشتن یک دختر و ۳ پسر و همسر سرای سالمندان مونس تنهاییش شده بود.
او در جواب این سوال که از ماندن در این مرکز راضی است یا نه گفت: بودن یا نبودن ما در اینجا برای دیگران چه فرقی دارد که حالا راضی باشیم یا نه؟! روزگار که سخت بگیرد دیگر فرقی ندارد کجا نفس میکشی…
گاهی عروسهایم برای ملاقات میآیند و دخترم با تماس تلفنی جویای حالم است اما پسرانم به دلیل مشغله کاری فرصتی برای سر زدن به من ندارند و یادم نیست چه وقت آنها را دیدهام.
این پدر که پاهایش توان حرکت کردن را از دست داده بودند گفت: چرخ روزگار همیشه به کام انسان نیست و من دوران سختی را پشت سر گذاشتهام در جوانی تن دادن به ازدواجی فامیلی که ناخواسته بود و حالا هم که…
انگار دیگر رغبتی برای ادامه حرفهایش نداشت و اسرار زندگیاش را با جملهای ناتمام در سینه حفظ کرد.
کنار سالمند دیگری نشستیم و اسمش را پرسیدیم، وقتی اسم و فامیلی که در جواب ما گفت با اسم و فامیلی که بالای تختش نصب شده بود فرق داشت متوجه شدیم که دیگر حافظهاش او را یاری نمیکند.
تازه سر صحبت را باز کرده بودیم و او با مهربانی از خانوادهاش ابراز رضایت میکرد که در این میان دختر و همسرش به دیدار او آمدند و دنیایی از شوق بر چهرهاش نقش بست.
* برق نگاه پدران برای بازگشت به خانه…
با پدر دیگری هم صحبت شدیم که با وجود اینکه آنقدرها هم سنی از او نگذشته بود اما به خواسته خود در سرای سالمندان زندگی میکرد.
او با بیان اینکه اهل تهران است و همه فرزندان و اقوامش هم در تهران هستند گفت: سالهاست از همسرم جدا شدهام و فرزندانم هم به خاطر مشغلهای که دارند گاه گاهی حالی از من میپرسند.
دستی بر روی زانوهایش کشید و گفت: به دلیل مشکلات حرکتی که داشتم به پزشک مراجعه و تعویض مفصل انجام دادهام و در حال حاضر تحت نظرپزشک هستم.
* دستهایم هنوز قوت دارند…
پای صحبتهای پدری سرزنده نشستیم که از دیدن ما هیجان زده شده بود. او که در حق جوانان حتی فرزندانش که تنهایش گذاشته بودند بسیار دعا میکرد گفت: در گذشته دوران خوشی داشتم و با شغل نقاشی امرار معاش میکردم حالا توانایی پاهایم کم شده اما دستانم هنوز قوت دارند.
با دستهای زحمت کشیدهاش که به لرزه افتاده بودند عینکش را جابه جا کرد و گوشش را نزدیکتر آورد تا حرفهای ما را بهتر بشنود، پرسیدیم؛ پدر جان چطور با همسرتان آشنا شدید؟ خندید و گفت: به دهی پایینتر از ده خودمان رفته بودم برای نقاشی دختری را نشانم دادند و پسندیدم که با وساطت بزرگان وصلت جور شد.
دوباره دستهایش را نشانمان داد و بیان کرد: آن وقتها دستمان در جیب خودمان بود و به دیگران هم کمک میکردیم اما حالا … حرفش را خورد و دستهایش رو به آسمان رفت؛ باز هم خدا را شاکرم و از فرزندانم راضی …
* هفته اول که بگذرد عادت میکنند، عادت …
در این میان باید به این نکته توجه داشت که مسئولان و کارکنان آسایشگاه ها از هیچ کوششی برای رفع نیازهای سالمندان دریغ نکرده و محیطی با نشاط را برای آنان فراهم آورده اند.
لحظاتی هم به گفت و گو با کمال عیوبی یکی از پرستاران جوان موسسه که بر حسب علاقهاش خدمت به سالمندان را انتخاب کرده بود پرداختیم.
وی بیان کرد: یک سال و نیم میشود که در خدمت سالمندان این موسسه هستم و اکثر آنها از مشکلات جسمی و ذهنی رنج میبرند.
این پرستار ادامه داد: بعضی از افراد ۱۰تا۱۵ سال اینجا هستند که سرپرستی ندارند و برخی هم با وجود خانواده هیچ کس سراغشان را نمیگیرد و این واقعا دردناک است.
عیوبی با بیان اینکه دلتنگی افراد بسیار ناراحت کنند است، ابراز کرد: معمولا افراد هفته اول بیتابی میکنند و زمان میبرد تا برایشان عادی شود اما بعضی مواقع برخی افراد که کاملا هوشیارند و ناتوانی خاصی ندارند دوست دارند به خانه برگردند و این برای ما بسیارناراحت کنند است.
وی اذعان داشت: برخی از این موسپیدان سال به سال هم خانوادهشان را نمیبینند و ما سعی میکنیم علاوه بر رسیدگی جسمانی به آنها از نظر عاطفی محبت کنیم که بسیار نیازمند آن هستند.
عیوبی در پایان تاکید کرد: اگر فرزندانشان فقط برای چند ساعت در این محیط قرار بگیرند خواهند دید که پدر یا پدربزرگشان از دوری آنها چقدر زجر میکشد و آنگاه حداقل دیدارهای گاه و بی گاه را از آنها دریغ نخواهند کرد.
* جایگاه تکریم پدر و مادر در نزد خداوند
احسان و تکریم به پدر و مادر از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است و خداوند همواره پس از بیان حکم وجوب پرستش خدای یگانه، به احترام و تکریم پدر و مادر اشاره کرده و حکم میکند: و بالوالدین احسانا (بقره آیه ۸۳ و نیز نساء آیه۳۶)
قرآن کریم در آیه ۸۳ سوره بقره احسان به پدر و مادر را به عنوان پیمان خداوند با بنی اسرائیل یاد کرده است و میفرماید: و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لاتعبدون الاالله و بالوالدین احسانا؛ و هنگامی که از بنی اسرائیل پیمان و عهد گرفتیم که جز خدا را نپرستند و به پدر و مادر احترام گذارند و احسان و نیکی کنند.
در این آیه و نیز در چهار مورد دیگر از جمله در سوره اسراء آیه ۲۳ هنگامی که خداوند به مردمان فرمان میدهد که تنها او را بپرستند، بیدرنگ حکم و فرمان احسان و نیکی به پدر و مادر را مطرح میسازد که بیانگر میزان اهمیت و جایگاه احسان به پدر و مادر در پیشگاه خداوند است.
به این معنا که پرستش خدای یگانه و احسان به والدین در کنار هم آمده تا مردمان از جایگاه پدر و مادر آگاه شوند.
اگر خداوند به عنوان آفریدگار و پروردگار میبایست پرستش شود، پدر و مادر نیز به عنوان واسطه فیض وجود و نعمتهای خداوندی بر انسان، باید مورد احترام و احسان قرار گیرند.
به عبارت دیگر اگر عبودیت و پرستش کسی غیر از خدا جایز بود آن شخص همان والدین هستند و از آن جایی که چنین امری کفر و شرک است خداوند فرمان میدهد که به جای پرستش ایشان در حق آنان احسان شود چراکه احسان، برترین حالتی است که پس از پرستش قرار دارد.
* برکت خانواده باید در خانه باشد نه در آسایشگاه سالمندان
* شانه هایت ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را…
دست در دستانم که میگذاری خون گرم آرامش در کوچه رگهایم می دود، در برابر توفان های بی رحم زندگی می ایستی آنچنانکه گویی هر روز از گفت وگوی کوهستان ها باز می آیی.
لبخند پدرانه ات تارهای اندوه را از هم می دراند. تویی که صبوری ات دل های ناامید را سپیده دم امیدواری است.
مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می آید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی پنجره های خانه را باران می پاشند…آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است…
بیراه نگفتهاند تنها زمانی که بزرگ شده و از او دور شوید و خانه پدری را وداع گویید تنها در این زمان است که پی به بزرگی وی خواهید برد و بزرگی اش را کاملاً ارج خواهید گذارد.
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از پایگاه خبری تحلیلی شاخص نیوز، تاریخ انتشار: شنبه 4 اردیبهشت 1395، کدخبر: 100494، www.shakhesnews.com