پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۹۹۷۳۴
تاریخ انتشار : ۳۰ آذر ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۷
هنگامی که جلال‌الدین تاج اصفهانی، خواننده بلندآوازه اصفهانی تصنیف «به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی/ به زنده‌رودش سلامی ز چشم ما رسانی» را می‌خواند، نه او و نه هیچ شهروند اصفهانی دیگری تصور نمی‌کرد که روزگاری زاینده‌رود به یکی از رودخانه‌های خشک کشور تبدیل شود.

شعار سال: هنگامی که جلال‌الدین تاج اصفهانی، خواننده بلندآوازه اصفهانی تصنیف «به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی/ به زنده‌رودش سلامی ز چشم ما رسانی» را می‌خواند، نه او و نه هیچ شهروند اصفهانی دیگری تصور نمی‌کرد که روزگاری زاینده‌رود به یکی از رودخانه‌های خشک کشور تبدیل شود اما حالا ۱۴سال است که زاینده‌رود روزهای ناخوشی را تجربه می‌کند. طی همه این ۱۴سال مسئولان محلی و ملی بار‌ها وعده داده‌اند که زاینده‌رود احیا می‌شود اما به‌رغم همه مصوبات جورواجور و وعده‌ و وعید‌ها، ۱۴بهار و تابستان و پاییز و زمستان است که از آب خبری نیست و تنها گاه‌گاهی آبی در زاینده‌رود جاری می‌شود تا کشاورزان اصفهانی بتوانند کشت ‌و زرع کنند. حمید‌ظهرابی، سرپرست معاونت محیط طبیعی و تنوع زیستی سازمان حفاظت محیط‌ زیست که پیش از این مدیرکل حفاظت محیط‌ زیست اصفهان بود در این باره گفته است که «بر اساس مصوبات قانونی دولت، حقابه گاوخونی و زاینده‌رود، بر بخش کشاورزی اولویت دارد اما مسئولان مجموعه مدیریت یکپارچه زاینده‌رود، این مسئله را نقض کرده‌اند». در این میان کار‌شناسان می‌گویند که احداث کارخانه‌های فولاد مبارکه و ذوب‌آهن در کنار زاینده‌رود و نیز کشت برنج و صیفی‌جات و ساخت سد در بالادست این رودخانه، رمق زاینده‌رود را گرفته است و این همه، ریشه در مدیریت غلط منابع آبی کشور دارد که نه‌تن‌ها زاینده‌رود که کارون و ارومیه و بسیاری از تالاب‌های کشور را تا آستانه بحران پیش برده و البته انتقال آب و تغییر اقلیم هم به این وضعیت دامن زده است. حالا اصفهانی‌ها خسته و دلمرده از وعده‌ووعیدهای مسئولان، چشم به آسمان دوخته‌اند.

آفتاب کم‌فروغ پاییزی گله به گله، از لابه‌لای درختان خزان‌زده خیابان چهارباغ اصفهان، بر کف پیاده‌راه می‌تابید. میانه خیابان چهارباغ را در مسافتی طولانی، با ورقه‌های فلزی محصور کرده بودند تا مسیر مترو ساخته شود و تنها در دوطرف خیابان، راه باریکی برای عبور عابران باقی گذاشته بودند. حصار فلزی را با چنان مهارتی ایجاد کرده بودند که هیچ روزنه‌ای برای دیدن کارگاه مترو وجود نداشت و تنها جرثقیل‌های بلندی را می‌دیدی که از کف محوطه محصورشده سر بر‌آ‌ورده، مشغول کار بودند؛ صحنه‌ای ناهمگون با یکی از زیبا‌ترین خیابان‌های جهان. از پیاده‌راه به سمت زاینده‌رود می‌رفتم. نرسیده به زاینده‌رود، از کنار بنایی بس باشکوه عبور کردم؛ مدرسه‌ای به‌جامانده از روزگاری که اصفهان پایتخت صفویه بود با کاشی‌های زیبا و این نوشته بر بلندای در ورودی: «انا مدینه‌العلم و علی باب‌ها». اگر لحظه‌ای چشم می‌بستی، صدای مباحثه طالبان علم را از پس سال‌های دور می‌شنیدی. و حالا نگهبانی بر درگاه ورودی این بنا ایستاده بود. کمی جلو‌تر، وسط پیاده‌رو مجسمه برنزی شیخ بهایی دیده می‌شد؛ رو به خیابانی مزین به نام این عالم بزرگ. هر جا که چشم می‌گرداندی نشانی از عظمت و شکوه ایران کهن می‌دیدی؛ همه‌چیز زیبا و در ‌‌نهایت تناسب و انسجام. حالا سی‌و‌سه‌پل درست در مقابلم قرار داشت. تاکسی‌های خطی کنار پل به صف ایستاده بودند و در انتظار مسافر، لحظه‌شماری می‌کردند. زاینده‌رود خشک بود اما شماری از مردم همچنان در کناره این رودخانه خشک‌شده نشسته و به بستر خشک و تشنه آن خیره بودند و تو می‌ماندی که آن‌ها در این هوای سرد پاییزی در کناره رودخانه‌ای که نشاط و زایندگی از آن رخت بربسته کدام ‌رؤیا را جست‌وجو می‌کنند. کنار دکه‌ای که مردم برای شارژ کارت‌های اتوبوس به آن مراجعه می‌کردند، ایستادم تا علیرضا کوچک‌زاد ـ متصدی دکه و کارمند شرکت اصفهان‌کارت (اتوبوسرانی شهری) ـ فراغتی حاصل کند برای گپ‌وگفتی درباره زاینده‌رود. وقتی از او درباره زاینده‌رود پرسیدم نگاهی به رودخانه خشک‌شده انداخت و گفت: «اینجا احساس افسردگی می‌کنم؛ احساس دلمردگی». زمانی که اینجا آب داشت روحیه آدم تازه می‌شد. مردم شور و حال خاصی داشتند و سرزنده و سرحال بودند. او ادامه داد: «من مسئولان را مقصر می‌دانم. آن‌ها باید به فکر زاینده‌رود باشند که نیستند. زمانی مسئولان قول‌هایی دادند که نمی‌گذاریم رودخانه بدون آب باشد اما متأسفانه کاری نکردند. کارشان که درست شد، رفتند که رفتند و قول‌هایشان را هم از یاد بردند. ما از مسئولان می‌خواهیم که آب را به زاینده‌رود برگردانند.». هادی نمازی ـ راننده جوان تاکسی ـ منتظر بود تا ظرفیت تاکسی‌اش کامل شود. او که پنج سال است کنار زاینده‌رود کار می‌کند، گفت: «در این پنج سال، سالی یک ماه آب را باز کرده‌اند و بقیه سال زاینده‌رود بدون آب بوده است. وقتی زاینده‌رود خشک می‌شود آدم احساس ناراحتی می‌کند. خشک‌شدن رودخانه روی اقتصاد شهر هم تأثیر گذاشته. شمار گردشگران کم شده. وقتی گردشگر نباشد، کار و کاسبی هم نمی‌چرخد؛ بازار کساد می‌شود». محمدرضا حیدریان ـ راننده تاکسی دیگری که کنار نمازی ایستاده بود ـ هنوز حرف همکارش تمام‌نشده وارد بحث شد و گفت: «مشکل زاینده‌رود این است که آب را به یزد و جاهای دیگر بردند. کم‌آبی و خشک‌شدن رودخانه ضربه بزرگی به اقتصاد شهر زده. شما یک روز که رودخانه آب دارد بیایید ببینید چه خبر است؛ اینجا از مردم و مسافر پر می‌شود طوری که جای سوزن‌انداختن نیست. مردم تا ساعت دو و سه شب اینجا می‌مانند. روحیه همه خوب می‌شود. اما وقتی آب نیست مردم افسوس می‌خورند». او مکثی کرد و ادامه داد: «چند سال است که می‌گویند آب توی سد نیست؛ وقتی هم آب را باز می‌کنند نهایتا یک ماه آب جاری‌است و بعد آن را قطع می‌کنند. مردم پایین‌دست رودخانه که زراعت دارند خیلی ضرر می‌کنند. آن‌ها آب ندارند؛ چاه‌هایشان هم آب ندارد. ناراحتند چون نمی‌توانند کشت و زرع کنند. باغ‌هایشان خشک شده. ناامیدند. نمی‌دانم چه باید بگویم. استاندار و مسئولان باید فکری بکنند. این وضعیت به ضرر اصفهان است. می‌گویند آب کم است اما آب اصفهان را می‌برند شهرهای دیگر. به‌نظر من، آب هست؛ مشکل، مدیریت است. کم‌آبی زندگی را مختل می‌کند؛ کمااینکه همین الان هم زندگی خیلی‌ها مختل شده. بد‌تر از این، کم‌آبی، پل‌ها را نابود می‌کند. پل‌ها همین حالا هم نشست کرده‌اند. این پل‌ها تاریخی هستند؛ باید این‌ها را نجات داد. باید به داد اصفهان برسند». احمد زارعی ـ متولد۱۳۱۶ و بازنشسته سازمان آب منطقه‌ای ـ در حال پیاده‌روی کنار رودخانه زاینده‌رود بود که سراغش رفتم. او گفت: «۱۵سال است زاینده‌رود خشک شده. قبل از خشک‌شدن، آب بی‌حساب‌وکتاب می‌آمد. بارندگی می‌شد، سیل عظیم می‌آمد و دهانه‌های پل پر از آب می‌شد. بعد برای کنترل آب، سد شاه‌عباس را زدند. الان ۲۰سال است که هم آب سد کم شده، هم بارندگی. خشکسالی گریبان مردم را گرفته و به‌خصوص شرق اصفهان، خیلی وضع بدی دارد. دشت رودشت که برای کشاورزی بسیار وسیع است، آب ندارد. باتلاق گاوخونی هم خشک شده. آب نیست، کاری هم نمی‌توانند بکنند. این مشکلات به خاطر این است که جمعیت ایران ۵۰سال پیش ۳۵میلیون بود اما الان ۸۰میلیون است؛ به همین خاطر هر جا که شد، در روستا‌ها چاه زدند و شیره زمین را مکیدند. آب‌های زیرزمینی را کشیدند و الان هم چاره‌ای ندارند». مهدی احمدی ـ دانشجوی سال آخر کارشناسی‌ارشد زبان عربی ـ بر سکویی در کناره رودخانه نشسته بود. از او خواستم که از زاینده‌رود بگوید. گفت: «بچه شوش‌دانیال خوزستانم و دو سالی هست که دانشجوی دانشگاه اصفهان شده‌ام. اینجا نزدیک دانشگاه است و اغلب دانشجویان برای گذران اوقات فراغت می‌آیند کنار رودخانه. قبلا که رودخانه آب داشت خوش می‌گذشت اما الان وضعیت، خیلی خنده‌دار است. رودخانه آب ندارد. اگر کسی برای نخستین بار بیاید کنار رودخانه و با رودخانه خشک مواجه شود از خودش می‌پرسد چرا اینجا پل ساخته‌اند؟! زاینده‌رود خشک شده و روی مردم اصفهان خیلی تأثیر گذاشته است. البته آب در همه‌جای ایران کم شده. من شنیده‌ام که آب زاینده‌رود را برده‌اند جاهای دیگر. مشکل اصلی، نبود مدیریت است. فقط زاینده‌رود خشک نشده! وضعیت کارون هم بحرانی‌است. ارومیه هم خشک‌ شده؛ چون مدیریت نیست». در حاشیه رودخانه عکاس جوانی را دیدم که جلوی بساط عکاسی‌اش منتظر مشتری ایستاده بود. او خود را رحمان لشکری و متولد سال۵۷ معرفی کرد و گفت: «۱۵سال است کنار زاینده‌رود عکاسی می‌کنم»؛ بعد سرش را به طرف رودخانه خشک‌شده چرخاند و ادامه داد: «رودخانه آب ندارد و چاره‌ای هم نیست؛ باید بسوزیم و با این بی‌آبی بسازیم. مسئولان و نمایندگان مردم در مجلس باید به فکر باشند که یا دستشان نمی‌رسد یا تلاش نمی‌کنند. زاینده‌رود را می‌شود احیا کرد؛ کافی‌است آب را به شهرهای دیگر نبرند و در رودخانه‌‌ رها کنند. الان نه مسافر اینجا می‌آید، نه مردم خود اصفهان. وقتی آب بود، قهوه‌خانه‌ها رونق داشت و کنار رودخانه از فال‌فروش و تخمه‌فروش پر بود؛ سینما هم پر از جمعیت می‌شد؛ کار و بار تاکسی‌ها هم سکه بود؛ همه‌چیز رونق داشت، کاسبی هم داغ بود اما الان به هر کس بگویی بیا عکس یادگاری بگیر، می‌گوید از بیابان عکس بگیرم!؟ راست هم می‌گوید. با خشک‌شدن رودخانه ۷۵درصد کاسبی من افت کرده؛ روزی حداکثر ۱۰تا عکس می‌گیرم! ولی وقتی رودخانه آب داشت، بالای ۴۰تا مشتری داشتم. مردم روحیه ندارند که بخواهند عکس بگیرند». حرف‌های عکاس تمام نشده بود که مردی می‌انسال پرسید: «این مصاحبه را برای کجا می‌گیری؟». گفتم: «برای همشهری». با تردید نگاهی کرد. بلافاصله کارتم را نشانش دادم. گفت: «حالا درست شد». خودش را مسعود غفوری، بازنشسته ارتش معرفی کرد و گفت که ۸سال در جبهه حضور داشته است. بعد به زاینده‌رود اشاره کرد و گفت: «این دیگر زاینده‌رود نیست؛ بهتر است بگوییم مرده‌رود.

تمام مردم اصفهان دلشان به این آب خوش است؛ وقتی آب نباشد برای چه باید از خانه بیرون بیاییم؟ الان وقتی می‌آیی کنار رودخانه قلب و روحت می‌گیرد اما وقتی آب باشد ۴تا مسافر می‌آیند، اقتصاد هم رونق می‌گیرد. مردم افسرده‌اند! به چهره آن‌ها نگاه کن؛ پر از غم است! یک نفر لبخند به لب ندارد! آب، مایه حیات است؛ آب که باشد کشاورزی و باغات هم آباد است. الان ۱۰ماه است که آب قطع است. یکی بگوید این آب کجا می‌رود؟ من می‌خواهم بدانم ۵۰سال آب توی رودخانه جاری بود و یک بار هم قطع نشد؛ الان چه اتفاقی افتاده که آب را باز نمی‌کنند؟».

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه همشهری، تاریخ انتشار 28 آذر 96، کد مطلب: 1496، www.newspaper.hamshahri.org


اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین