شعار سال: تأکید بر «ظرفیت سیاسی» امری متأخر است که هنوز در ایران تمرکز زیادی بر آن نشده است. فرآیند تبدیل رابطه مردم با حاکمیت از رابطه «مردم – حاکم» به «مردم – کارگزار» هنوز کامل نشده است که خود به تبع ناقص ماندن فرآیند دولت – ملتسازی در ایران است.
«ظرفیت سیاسی» اینگونه تعبیر میشود: چشمانداز بازیگران سیاست خصوصاً دولتها به مثابه اثرگذاری یا توانایی آنان در انتخاب عقلانی راهحلها، توانایی تصویربرداری درست از محیط و انتخاب استراتژی درست برای حرکت و هدایت امور، ارزیابی الزامات سیاستهای بدیل و سرانجام، استفاده درست از دانش در تصمیمگیریها؛ با این پیشفرض که ظرفیت سیاسی پیشنیاز موفقیت سیاستها است. ظرفیت سیاسی در زمره ظرفیتهای عمومی قرار میگیرد که اصلیترین وظیفه آن کنترل و هدایت منابع و همچنین فرآیند توسعه در جوامع است.
«ظرفیت عمومی» بر این نکته تأکید دارد که هر عضو جامعه به منظور دستیابی به کارآیی حداقلی یا تأمین خواستههای خویش و دیگران نیاز دارد تا شماری قطعی از ظرفیتهای اساسی را در خود داشته باشد یا فراهم آورد. لذا توسعه پایدار در گرو همین ظرفیتها است.
«ظرفیت سیاسی» در مفهوم مهارتها، استعدادها و قابلیتها را میتوان در سه نوع طبقهبندی کرد: «ظرفیت تحلیلی» (گفتمانی)، «ظرفیت عملیاتی» و «ظرفیت سیاسی». هر یک از این ظرفیتها را نیز میتوان در سه سطح «فردی»، «سازمانی» و «سیستماتیک» مورد ارزیابی قرار داد. اینها با یکدیگر یک ماتریس سه در سه و البته تو در تویی را تشکیل میدهند که مجموعاً 9 نوع پایهای از «ظرفیت سیاسی» را میسازند.
در «سطح فردی» حرفهایهای سیاست مانند تصمیمگیرندگان سیاست، مدیران سیاسی و تحلیلگران، در اینکه چه انواعی از تکالیف و کارکردها در فرآیند سیاسی باید به کار بسته شود، نقش کلیدی دارند.
در «سطح سازمانی» در دسترس و مؤثر بودن زیرساختهای اطلاعاتی، سیستمهای مدیریت منابع سرمایهای از جمله سرمایه انسانی و حمایت سیاسی میتواند باعث افزایش یا کاهش تواناییهای فردی و اجتماعی شود.
در «سطح سیستمی» نیز آنچه مهم است رویهسازی از طریق سیستمها و کاهش سلایق و اختیارات شخصی افراد بهمنظور کاهش امیال افراد در تصمیمگیریها و داوریها است تا از این طریق امور غیرشخصیتر به اجرا گذاشته شوند.
سطح «ظرفیت تحلیلی» به ما کمک میکند تا اطمینان حاصل کنیم عمل سیاسی مسیر تکنیکالی است که اگر درست به اجرا گذاشته شود میتواند ما را به اهدافمان برساند. در سطح «ظرفیت عملیاتی» این امکان فراهم میشود تا منابع در اختیار را در عمل سیاسی به اجرا گذاریم.
در سطح «ظرفیت سیاسی» به ما کمک میشود تا به صورتی پایدار حمایت سیاسی را برای اعمال سیاسی داشته باشیم تا به اهداف تعیین شده دست پیدا کنیم.
برای سنجش ظرفیت سیاسی در جریانهای سیاسی ایران باید بپرسیم در دو دهه گذشته، سه جریان سیاسی اصلی «اصولگرایی»، «اصلاحطلبی» و «اعتدالیون» از چه ظرفیتهایی برخوردار بودهاند؟
اصولگرایان
آگاهی نزد اصولگرایان برخاسته از یک «آگاهی ایدئولوژیک» است. تکیه بر آرمانها و مفاهیم انقلابی وجه ممیزه این گروه محسوب میشود که در عمل «آرمانگرایی» را در برابر «واقعگرایی» قرار داده است. دال مرکزی این جریان «انقلاب» است و البته به ارائه تعریف روشنی از آنچه «انقلابی بودن» و «انقلابیگری» مینامند، موفق نشدهاند.
یکم: ظرفیت تحلیلی: چهرههای شاخص اصولگرایی بشدت در تحلیل وضعیتهای خود و جامعه پا در سنتی ایدئولوژیک داشتند. از این رو، در سطح تحلیل خود هنوز از تقسیمبندی ایدئولوژیک و البته مبهم و تا حد زیادی غیر شفاف از جهان با تقسیمبندی جهان به دو جبهه «خیر» و «شر» که آن را به داخل کشور هم میکشانند تقریباً امکان گفتوگو و ایجاد رابطه پایدار و اثربخش در توسعه ملی را با بخش وسیعی از کشورها در بیرون و بسیاری از بخشها در داخل از دست دادهاند.
شعارهایی چون مبارزه با غرب و شرق، استکبار ستیزی، توأمان بودن دیانت و سیاست، حمایت از جنبشهای آزادیبخش و شعار صدور انقلاب هیچگاه نتوانست شکل و تعریف روشنی را از آنچه اصولگرایان میگفتند، ارائه دهد. همچنین رابطه این شعارها با توسعه و ممانعت یا همراهی با توسعه در ایدئولوژی اصولگرایی هیچگاه مورد بررسی و آشکارگی قرار نگرفت. این سطح تحلیل باعث تقسیمبندیهایی مشابه در داخل کشور هم شده است. از اینرو، اصولگرایان در سطح تحلیل بیشتر تحتتأثیر «گزارههای ایدئولوژیک» خود هستند تا «واقعیت». به همین دلیل سطح تماس ایشان با واقعیت بسیار کم است.
اصولگرایان در سطح تحلیل دچار خطای ادراکی شدید در نسبت با واقعیتها هستند و با بیتوجهی به دادهها و واقعیتها، بر «گزارههای ایدئولوژیک» خود پافشاری میکنند. غالب اصولگرایان تا حد زیادی نائل به درک درست تاریخ نمیشوند و تغییراتی که در طول تاریخ در بدنههای سیاسی، اجتماعی، آموزشی، اقتصادی و ارتباطاتی پدیدار شده است را بهعنوان دادههای مهم و اثرگذار که باید با آن ها درصدد تغییر در خود برآیند را پذیرا نیستند یا آن اندازه کند و بطئی پیش میروند که دستاوردهای آنان بسیار اندک است.
دوم: ظرفیت عملیاتی؛ اصولگرایان نسبت به دیگر جریانهای سیاسی کشور «عملگراتر» هستند و البته از قدرت بیشتری هم به جهت در اختیار داشتن کانونهای قدرت برخوردارند. اما به جهت سطح تحلیلی که دارند، اقدامات و رفتارهایشان در عملیات سیاسی فاقد ظرفیت لازم در تحقق اهداف و مطالبات بخش وسیعی از مردم یا بخش وسیعی از مطالبات است. اصولگراها به جهت قدرتی که در اختیار دارند از همین بابت هم از دیگر جریانهای سیاسی از ابزار بیشتر و سازمانهای قویتری برای عملیات برخوردارند. این امکانی است که دیگر جریانهای سیاسی فاقد آن هستند.
سوم: ظرفیت سیاسی؛ این سطح پرچالشترین و بزرگترین نقطه ضعف اصولگرایان است. اصولگرایان هم در بعد فردی و هم در بعد سازمانی و هم در بعد سیستمی در این زمینه مشکل دارند؛ که علت اصلی آن هم مربوط به سطح تحلیل است. در بعد فردی با ضعف فراست و تیزهوشی در خصوص فهم مناسبات تغییر یافته در جهان و تغییرات صورت گرفته روبهرو هستند و همچنان با الگوهای کهنه درصدد تعامل و ارتباطند. همین ضعف را نیز در خصوص درک پیچیدگیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در درون جامعه دارند.
در بعد سازمانی، اصولگرایان یک «سازمان یادگیرنده» در تعاملاتشان با جامعه داخلی و منطقهای و بینالمللی نیستند و در سطح ظرفیت سیاسی– سیستماتیک این دشواری بیشتر خود را نشان میدهد. این موضوع بویژه زمانی اهمیت دارد که دولت با نقصهایی در ظرفیتهایش روبهرو است که برای حل آنها نیاز به جلب اعتماد و همکاری عمومی دارد. متأسفانه اصولگرایان با وجود اینکه عملگرایانی پر قدرت هستند اما دچار ضعف شدید در سطح تحلیل و در نتیجه ظرفیت سیاسی هستند که این فرآیند هر روز تشدید میشود.
اصلاح طلبان
یکم: ظرفیت تحلیلی؛ اصلاحطلبان که با شعار محوری «اصلاحات» و دال مرکزی «مردم» قدم به عرصه سیاسی گذاشتند، از آن جهت که متوجه تغییر زمینههای سیاسی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در ابعاد داخلی و بینالمللی شده بودند، از ظرفیت تحلیلی مناسبتری نسبت به اصولگرایان برخوردارند.
فاصله گرفتن از آگاهی صرفاً ایدئولوژیک باعث شد تا اصلاحطلبان سطح تماس بیشتری را با واقعیت برقرار کنند و در نتیجه ظرفیت خود را در سطح تحلیل افزایش دهند. اما نقطه ضعف آنان این بود که نتوانستند متوجه دامنه پر نفوذ و البته قدرتمند اصولگرایان در جامعه شوند. همچنین در سطح تحلیل از این جهت که دامنه پر نفوذ ایشان و زمینه معرفتی پایدار مربوط را در طول تاریخ معاصر ایران نادیده گرفتند در تنظیم مناسباتشان با این بخش از جامعه ناکام ماندند.
دوم: ظرفیت عملیاتی؛ اصلاحطلبان هر چند که از پشتوانه رأی بالایی برخوردار بودند اما نه از جهات فردی و نه از جهات سازمانی ظرفیت اصولگرایان را نداشتند. بههمین جهت نیز از ظرفیت پایینتری در نسبت با اصولگرایان برخوردار بودند. عمده ظرفیت عملیاتی اصلاحطلبان معطوف به حوزههای مدنی و تا اندازه زیادی ترمیم سیاست خارجی شد که آنها نیز با قدرتی که اصولگرایان بهعنوان رقیب داشتند تا اندازه زیادی خنثی میشد.
در ظرفیت عملیاتی در بعد فردی، شخص رئیس دولت اصلاحات و برخی از چهرههای اصلاحطلب از ظرفیت بالایی برخوردار بودند. و در ظرفیت سازمانی بشدت با کاهش نقش روبهرو بودند. اما در ظرفیت عملیاتی– سیستماتیک تلاش اصلاحطلبان برای برقراری نهادهایی که از طریق آن «ظرفیت مشارکت» را افزایش دهند خوب بوده است.
سوم: ظرفیت سیاسی؛ در بعد اول از این سطح یعنی ظرفیت سیاسی – فردی اصلاحطلبان هم در بعد سیاست داخلی و هم خارجی از ظرفیت خوبی برخوردار بودند. البته اگر همانطور که گفتیم بخش مربوط به سنجش قدرت و پایگاه تاریخی و معرفتی اصولگرایان را نادیده بگیریم.
در بعد دوم ظرفیت سیاسی– سازمانی، بزرگترین چالش بسط ارتباط بین «حکومت» و «حوزه عمومی» است. برای موفقیت در این سطح بشدت نیاز است تا ارتباط بین قلمرو این دو تشخیص داده شود. اینکه شهروندان بتوانند فعالیتهای جریانهای سیاسی را مانیتور کنند و با حوزه سیاست گفتوگو داشته باشند به گونهای که در نهایت بر خروجیهای سیاست اثر داشته باشند. از آنجا که اصلاحطلبان تأکید بر گسترش «جامعه مدنی» داشتند و در کاهش قدرت دولت در نسبت با جامعه مدنی از ظرفیت مناسبی برخوردار بودند و در سطح سوم از ظرفیت سیاسی که مهمترین سطح در میان سطوح 9 گانه است اصلاحطلبان دارای این ظرفیت بودند تا بتوانند حصارهای بیاعتمادی بین «دستگاه سیاست» و «جامعه مدنی» را کم کنند که تا حدودی خصوصاً در سالهای نخست موفق هم شدند.
اعتدالیون
بزرگترین مزیت اعتدالیون در سطح تحلیل است. اعتدالیون که دو تجربه اصولگرایان و اصلاحطلبان را پشت سر خود داشتند بهتر میتوانستند در نسبت با تحلیل شرایط و تجارب گذشته عمل کنند. از این رو، مفصلبندی گفتمانی اعتدالیون در نسبت با دو جریان قبلی حکایت از سطح تحلیل مناسبتری دارد.
یکم: ظرفیت تحلیلی – فردی: در این سطح اعتدالیون با تلاش برای دور ماندن از افراط و تفریطهای گذشته، دستیابی به اجماعی بزرگتر از جامعه را حول یک دال مرکزی هدف قرار دادند و همین امر بهعنوان «امید» نزد مردم جامعه قابل رؤیت بود. از این رو، در سطح تحلیلی– سازمانی و تحلیل– سیستماتیک نسبت دقیقتری را با آمار و کاربست آنها در تصمیمهای مدیریتی به وجود آوردند. لذا رو آوردن به فراگیرتر ساختن عرصه سیاست در داخل و همچنین تعامل مناسبتر با نظام بینالملل از دستاوردهای این سطح تحلیل است.
دوم: ظرفیت عملیاتی؛ اعتدالیون از آن جهت که به ائتلاف بخشی از اصولگرایان و اصلاحطلبان روی آورده بودند هم در ظرفیت عملیاتی– فردی و هم در ظرفیت عملیاتی– سازمانی از وضعیت بهتری برخوردار بودند.
نقطه ضعف اعتدالیون به سطح سوم از این ظرفیت برمیگردد. «سطح اجرایی – سیستماتیک» که از آن به «سیاست سلامت» تعبیر میشود؛ که به هماهنگی بین تلاشهای حاکمیتی و غیرحاکمیتی برای حل مسائل مربوط میشود. چنانچه اعتدالیون بتوانند در این عرصه و گسترش فضای مدنی و مشارکت، بهتر عمل کنند میتوانند ظرفیت عملیاتی و اجراییشان را افزایش دهند.
سوم: ظرفیت سیاسی؛ در سطح «ظرفیت سیاسی – فردی» اعتدالیون در آغاز و در میانه کار، از ظرفیت بسیار مناسبی برخوردار بودند و همزمان افراد شاخص و دارای فراست سیاسی را از دو بدنه اصولگرایی و اصلاحطلبی در خود داشتهاند. اما در دو سطح «ظرفیت سیاسی– سازمانی» و «ظرفیت سیاسی – سیستماتیک» که حکایت از رویههای و اقدامات و نظامات اعتمادساز دارد، ظرفیت مناسبی را ایجاد نکردند.
جمهوری اسلامی ایران در دو دهه گذشته بعد از تقریباً دو خرداد 76 بهطور خاص به موضوع «دموکراسی، انتخابات و چرخش قدرت» پرداخته است و در پی آن احزاب هم به دموکراسی بهعنوان یکی از بنیانهای سیاست مدرن تأکید داشتهاند. اما احزاب فینفسه برای عموم مردم مطلوب نبودهاند؛ چرا که مردم بیشتر بهدنبال حل مسائلی چون اشتغال، مسکن و بحثهای درمانی خود هستند و تنها در صورتی که حل این مسائل را در دموکراسی ببینند به آن تن میدهند.
در فضای اصلاحات بحث «اصلاحطلبی» و تمایز آن با «اصلاحگری» یکی از موضوعات مهم است. «اصلاحطلبی» به قشری خاص در قالب احزاب گفته میشود اما «اصلاحگری» معطوف به همه افراد خواهان توسعه و بهبود فضای جامعه است حتی اگر در جناح اصولگرا باشند.
امروزه معضل جامعه ما «احساس عدم حل مسائل» است؛ احساسی که «ناامیدی» را برای جامعه به همراه میآورد. حال احزاب چگونه میتوانند به این قفلشدگی سیاستی سر و سامانی دهند چنانکه سبب تغییر سیاستها شوند؟ برای پاسخ به این پرسش باید درکی از این موضوع داشته باشیم که «تغییر سیاستی در جهان چگونه رخ میدهد؟» در این زمینه چند دیدگاه وجود دارد؛
دیدگاه نخست: جریانهای چندگانه سیاستی
برای اینکه یک سیاست تغییر کند نیاز به سه اتفاق داریم؛ «جریان مسأله»، «جریان راهحل»، «جریان سیاسی»؛ اگر این سه به یکدیگر برسند یعنی «مسأله» به حدی رسید که «راهحل» برای آن وجود داشت و «اصل سیاستی» نیز برای آن به وجود آمد؛ میتوان یک مسأله را حل کرد.
در این نگاه «احزاب» تولید محتوا، تولید ایده، تولید دستور کار و تولید فرآیندهای حل مسأله نیستند بلکه احزاب، فرآیند «تولید رأی» هستند. زمانی که به بیانیههای حزبی نگاه میکنیم در یک بازه زمانی مشخص میبینیم حزب به مدت یک دهه در مورد محیطزیست بیانیه داده است ولی مسألهای از ما را حل نکرده است. و در واقع همه تلاشها معطوف به عرصه قدرت و برای رسیدن به قدرت در آن موضوع است.
دیدگاه دوم: تغییر سیاست با تغییر تصویر سیاستی
کسانی میتوانند «تغییر سیاست» دهند که قادر به تغییر «تصویر سیاستی» باشند. برای مثال، چهار دهه است که سیاست انکار حیات جنسی را در پیش گرفتهایم و نتیجه آن بروز بسیاری از تجاوزها و کودک آزاریها در جامعه بوده است. بنابراین این تصویر سیاستی را که چهار دهه در جامعه حاکم است، باید تغییر دهیم. اما این تغییر چگونه اتفاق میافتد؟ 1. به طریق شوک 2. به طریق مذاکره
دیدگاه سوم: ائتلافسازی برای تغییر سیاستها
همواره سیاستها با ائتلافی از آدمها پیش میرود؛ برای مثال در فرآیند برجام، بین دکتر ظریف، دکتر روحانی و آقای عراقچی یک ائتلاف مشترک فکری وجود داشت که توانستند این پروژه را پیش ببرند. و ائتلافی دیگر، از سوی مردم بود که حامی این تیم بودند و به مدت دو سال و نیم این مسیر را طی کردند.
دیدگاه چهارم: شبکه سیاستی
افرادی که جایگاههای تأثیرگذاری در حوزه سیاستی دارند، شبکه سیاستی را شکل میدهند که این شبکه حتی شوک هم برایش مهم نیست بهعنوان مثال در مسأله تحریمها که در حال جدی شدن است. باید به این نکته اشاره داشت که برخیها بر این باورند اگر تحریمها جدیتر شود برخی سیاستمداران بهدنبال اصلاح میروند.
بنابراین احزاب برای تغییر سیاست باید فرصت به وجود آمدن «ایدههای سیاستی» را در جامعه فراهم آورند؛ احزاب باید «ایدههای سیاستی» را شکل دهند نه «ایدههای سیاسی»؛ یعنی نه فقط برای «رأی به یک شخص» بلکه برای یک «جامعه» ایده داشته باشند.
فرآیند بعدی عادت دادن مردم به یک طرح یا یک پیشنهاد سیاستی است. برای پیشبرد بعضی از ایدههای سیاستی ما باید وارد فرآیند مواجهه با مردم شویم؛ این ایدههای سیاستی یک شبه از بالا به پایین نازل نمیشود و نمیتوان بدون مواجهه با مردم آن را تعیین کرد. این ایدهها را از اروپا و امریکا نمیتوان گرفت بلکه این ایدهها از طریق مردم تعیین میشود.
سایت شعار سال، با تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه ایران، تاریخ انتشار 13 تیر 97، کد مطلب: 472726، www.iran-newspaper.com