شعارسال:امیر هاشمی مقدم، پژوهشگر فرهنگی در یادداشت دوم دربارهی زبان آذری و یک سخنرانی آیت الله عاملی، نوشت:
یادداشتی که دربارهی سخنرانی آیتالله عاملی، امام جمعه و نماینده ولی فقیه در استان اردبیل نوشته بودم، واکنشهای بسیاری را برانگیخت. برای نگارنده مایه خرسندی است که پس از سالها دریچهای گشوده شد برای ارتباط دوباره با آیتالله عاملی. اما واکنشهای قومگرایانی که بیشترشان کاسه داغتر از آش شده بودند، درخور تأمل است. در این زمینه چند نکته یادآوری میشود:
۱- غربت تنها آن نیست که شما کولهبار سفر بسته و راهی کشورهای دیگر شوید؛ اینکه شما در کشور خودتان از زبان و فرهنگش دفاع کرده و علیه تحریف تاریخ و دستاندازی به آن بنویسید، اما مورد هجمه بیامان قرار بگیری، غربت دوگانه است؛ هم غربت مام میهن و فرهنگ و تمدنش، و هم غربت مدافعان آن. نه تنها نگارنده این سطور، بلکه هر کس دیگری که اسناد و مدارکی درباره زبان، تاریخ، فرهنگ و تمدن گذشته ایران و برخلاف تحریفات قومگرایان به میان آورد، به جای پاسخ مستند و مستدل، سریعاً با برچسبهایی همچون نژادپرست، شوونیست، فاشیست و… یک دو جین دشنام دیگر روبرو و وادار به سکوت میشود. بهعنوان یک نمونهی در دسترس و تازه، نگاهی به دیدگاههای نوشته شده زیر یادداشت پیشین من و بهویژه زیر جوابیه آقای کریمی، نشان میدهد که چه زبانی و گویشورانش در ایران واقعاً مظلومند و چه کسانی سرمست از بیمدافع بودن تاریخ و زبان رسمی کشور، ادبیات آنچنانی را همراه با تحریف منابع تاریخی به کار میگیرند.
۲- همانگونه که در یادداشت پیشین نوشته شد، نقد اصلی به روحانیون در این زمینه اینست که سخنانی بر زبان میآورند که جریان قومگرا پشت آنها پنهان شده و اهداف خود را از آن دریچه پی میگیرند. برای نمونه، پس از انتشار یادداشت پیشین نگارنده در نقد سخنان آیتالله عاملی، یکی از وبسایتهای دولتی باکو که یدی طولا در دینستیزی و حمله به دینداران و روحانیون شیعه دارد، به نام دفاع از روحانیت شیعه، متنی سراسر توهین و فحاشی خطاب به نگارنده منتشر کرد. بسیاری از دیگر منتقدان داخلی یادداشت نگارنده نیز، در همین راستا جای میگیرند؛ وگرنه دغدغه دین و روحانیت و… بهانهای بیش نیست.
۳- یکی از اصلیترین مشکلات مباحث علمی هویتی اینست که به دست نا اهلان سپرده شده. مباحث تاریخی، زبانشناسی، هویتی و مسائل مرتبط با آنها (همچون زمینههای شکلگیری و پیامدهایشان) در چارچوب رشتهها و گرایشهای خاصی از علوم انسانی (همچون تاریخ، زبانشناسی، جامعهشناسی، انسانشناسی و…) جای میگیرد. در این میان، آثار استادان و دانشآموختگان ترک/آذری رشتههای مرتبط، چه نسل پیشکسوت و قدیمی و چه نسل جوان (همچون دکتر ژاله آموزگار، دکتر رحیم رئیسنیا، دکتر محمدعلی موحد، دکتر جواد طباطبایی، دکتر شیرین بیانی، دکتر عباس جوادی، دکتر قدیر گلکاریان، دکتر مازیار اشرفیان بناب، دکتر وحید بهمن و…) نادیده گرفته شده و یا با برچسبزنیهای رایج، تلاش میشود از میدان به در شوند. اما شوربختانه بیشتر کسانی که اکنون در منطقه آذربایجان در حال نگارش آثار تاریخی و مباحث هویتی هستند، دانشآموخته رشتههای فنی، پایه، پزشکی و به هر حال غیرمرتبطند. آنچنانکه مثلاً یکی دکترای زلزلهشناسی دارد، دیگری جراح قلب است و آن یکی الکترونیک خوانده و البته توسط اطرافیانش «استاد» خطاب میشود، اما هر کدام انبوهی کتاب و مقاله درباره تاریخ و ادبیات آذربایجان نوشتهاند و منابع همینها برای قومگرایان (و شوربختانه بسیاری از جوانان آذربایجان) حجت است. همچنانکه در پاسخ به یادداشت پیشین نگارنده، دکتر محمدباقر کریمی، عضو هیئت علمی گروه «مهندسی نرمافزار» در دانشگاه آزاد تبریز، در انصافنیوز جوابیه نوشتند. سرنوشت فعالیت در زمینهای که هیچ تخصصی در آن نداریم، میشود همکار دیگر ایشان که مدیر گروه «مهندسی مکانیک» همان دانشگاه آزاد تبریز است و در پی برداشتهای نادرست از تاریخ و تحریف آن، آشکارا از نام خلیج ع-ر-ب-ی و تشکیل حکومت عربی در خوزستان دفاع میکند. البته میتوان مدعی شد که با «من قال» (گوینده) کار نداشته باشیم و ببینیم «ما قال» (خودِ سخن) چیست. اما مشکل دقیقاً همینجاست که به خاطر نا آگاهی این گروه از افراد درباره این حوزه تخصصی، در بهترین حالت برداشتهای نادرست از منابع و اسناد داشته و بر همان پایه نتیجهگیری میکنند. آنگونه که جناب محمدباقر کریمی یکبار دیگر هم دو سال پیش، در دفاع از زبان ترکی یادداشت دیگری در انصافنیوز نوشته بودند .
اما همانگونه که همان موقع نیز زیر همان یادداشتشان نوشتم، اصل سخن ایشان (اینکه علامه طباطبایی و علامه جعفری و… آموزش ابتداییشان به زبان ترکی بوده) نیز نادرست بوده و بنابراین نتیجهگیریشان هم نادرست است. اکنون نیز در جوابیه تازهشان، دچار همان ایرادات شدهاند. ضمن سپاسگزاری از ایشان (که در میان دهها جوابیه و پیام تند و توهینآمیز، متینترین جوابیه را نوشتهاند)، در اینجا به نادرستی برخی ادعاهای ایشان که بسیاری دیگر نیز به دلیل نا آشنایی کافی دچار آنها میشوند، میپردازم. همچنان که کلیت سخن ایشان درباره آیتالله عاملی بهعنوان یک ایرانی دغدغهمند را میپذیرم. یادآوری میشود هر کجا در متن به اصطلاح «قومگرا» اشاره شده، لزوماً شخص ایشان نیست و همه نکات نوشتهشده در اینجا نیز، لزوماً پاسخ به نوشته ایشان نخواهد بود.
۱- ایشان مدعی است که ۱۰ برابر اسناد تاریخیای که زبان قدیمی مردم آذربایجان را فارسی و پهلوی و آذری و… نامیدهاند، اسناد و منابعی داریم که قدمت زبان ترکی در ایران را به چند هزار سال میرساند. مشکل اینجاست که ایشان حتی به یک مورد از این منابع هم اشاره نمیکند. تقریباً همه کسانی که ادعا دارند زبان قدیم آذربایجان ترکی بوده، سه دلیل اقامه میکنند: الف) بر پایه فیلولوژی (ریشهشناسی واژهها) عامیانه، برای برخی نامها و واژههای قدیمی در آذربایجان ریشه ترکی مییابند؛ ب) اشاره منابع تاریخی به حضور یک شخص یا قوم ترک (که میتواند مهاجم، مهاجر یا حتی سکنه کوتاهمدت باشد) را دال بر سیطره و رواج زبان ترکی در این منطقه میدانند؛ ج) اشاره برخی متون تاریخی به اینکه زبان مردم این منطقه با فارسی متفاوت بوده (و دیگر منابع تاریخی همان را پهلوی و آذری معرفی کردهاند)، دال بر اینکه چون فارسی نبوده، پس لزوماً ترکی بوده گرفتهاند. این دلیل آخر – که قومگرایان در بسیاری از موارد دیگر نیز بهکار میبرند – دقیقاً یادآور سخن مینورسکی، شرقشناس شوروی است که میگوید: «هر جا که پرسش حلنشدهای در زمینهی فرهنگ قومهای شرق باستان پدید آید، ترکان بیدرنگ دست خود را همانجا دراز میکنند». یعنی درباره هر قوم و زبان قدیمی که اطلاعات اندکی در دست باشد، قومگرایان ترک آنرا به خود منسوب میکنند (ن.ک. مدخل «پانترکیسم» در دائرهالمعارف اسلام). به جز اینها، بیشتر کسانی که مدعیاند منابع تاریخی زبان مردم آذربایجان را ترکی دانسته، دروغ گفته و آن منبع را تحریف کردهاند (آنگونه که زیر دیدگاههای جوابیه جناب کریمی، این نکته را نشان دادهام). این در حالی است که در سوی دیگر، دهها منبع تاریخی از مورخان و جغرافیدانان و سفرنامهنویسان ایرانی و عرب و عثمانی و اروپایی داریم که آشکارا زبان مردم این منطقه را فارسی یا آذری یا پهلوی معرفی کرده و برخیشان حتی به روند دگرگشت زبان این منطقه به ترکی هم اشاراتی دارند (که در یادداشت پیشین به چند مورد آن اشاره شد).
۲- تاریخ مهاجرت آریاییها به ایران را ۲۵۰۰ سال پیش دانستهاند. در حالیکه پیشینه حکومت هخامنشیان نیز ۲۵۷۰ سال است و یک و نیم سده پیش از آنان نیز مادهای آریایی حکومت میکردند (که البته جریان قومگرا، برخلاف دیدگاه مورخان، مادها را نیز ترک میداند). دست کم به اطمینان میدانیم که از هزاره دوم پیش از میلاد، آریاییها در ایران کنونی ساکن بودهاند. هرچند برخی دیدگاههای علمی تازهتر بر آنست که خاستگاه آریاییها خود ایران بوده و از اینجا به جاهای دیگر مهاجرت کردهاند.
۳- درباره فرهنگستان زبان فارسی نوشتهاند: «متولیان آن به جای اینکه تمرکزشان را بر واژه سازی و معادل سازی در جهت آینده بگذارند، به فکر سره سازی و پالایش آن از گذشته بودهاند و اقدام در جهت پاکسازی زبان فارسی از هزاران واژه ترکی و عربی از این زبان کردهاند». اما برخلاف ادعای ایشان، الف) فرهنگستان تمرکزش بر واژهسازی برای واژههای انگلیسی و فرانسوی است و نه واژههای عربی و ترکی جا افتاده در زبان فارسی. نگاهی به واژههای مصوب فرهنگستان که بهطور مرتب در قالب کتاب منتشر میشود (تاکنون ۱۵ دفتر از این مجموعه منتشر شده) و البته در اینترنت هم در دسترس است، گواهی بر این مدعاست. حتی در برخی از واژههای مصوب برای اصطلاحات انگلیسی، از واژههای عربی که در زبان فارسی رایج است استفاده میشود. همچنین در ماده ۴ قانون ممنوعیت بهکارگیری اسامی بیگانه (مصوب ۱۹ اردیبهشت ۱۳۷۸) آشکارا بر غیربیگانه بودن برخی واژههای عربی، ترکی، مغولی و… که در زبان فارسی جا افتاده و کاربرد دارد، تاکید شده است؛ ب) آیا حتی شمار واژههای ترکی و عربی پاکسازیشده در پیش از انقلاب، «هزاران واژه» بوده؟ اگر کسی از ایشان بخواهد این هزاران واژه را نشان بدهد، میتواند؟ (اتفاقاً بیشتر واژههای موفق در فرهنگستان زمان رضاشاه، برابرنهادههایی برای واژههای فرانسوی و انگلیسی بود و بسیاری از برابرنهادهها برای واژههای عربی جا افتاده در زبان فارسی، نتوانست جای خود را باز کند). با این همه، ایران در این زمینه قطعاً بسیار منطقیتر از کشورهای همسایهای همچون ترکیه رفتار کرده که آنچنان به پاکسازی واژههای عربی و فارسی از زبانش پرداخت که اکنون خواندن یک متن صد سال پیش برای جوان امروزینش اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است.
۴- اشاره کردهاند «امروزه در خطه آذربایجان دیده میشود […] که متکلمان آن در فضاهای رسمی و حتی ادبی گاهی فقط قادر هستند که تنها فعل جمله را به ترکی بگویند». یادآوری میشود که در گذشته هم کم از این نبوده و در فضاهای رسمی و ادبی (همچون دیوان اشعار ترکی فضولی یا شاه اسماعیل)، عموماً افعال ترکی است و دیگر واژهها فارسی و عریی است. جریان قومگرا تلاش دارد نشان دهد که در گذشته زبان ادبی و… ترکی در آذربایجان، تقریباً خالص بوده و حاکمیت در دوره معاصر با تولید محتوای زبان ترکی آذری که بخشی از آن واژههای فارسی و عربی است، آگاهانه تلاش میکند واژههای ترکی کمتر استفاده شود.
۵- انتقاد کردهاند که اگر قرار بود آذربایجان با حضور چند ده هزار سلجوقی ترک شود، پس چرا ورود ترکان به اصفهان در دوره صفویان، این شهر را ترکزبان نکرد؟ قیاس معالفارق آذربایجان با اصفهان در این زمینه به چند دلیل نادرست است:
الف) آذربایجان در دورههای گوناگون در هزار سال گذشته، پایتخت خاندانهای ترک همچون اتابکان آذربایجان (یا ایلدگزیان)، خوارزمشاهیان، ایلخانیان (که بخش زیادی از سپاهیانشان ترک بودند)، چوپانیان، جلایریان، قره قویونلوها، آق قویونلوها و صفویان بوده و در زمان قاجار هم ولیعهدنشین بوده است؛ در حالیکه اصفهان تنها در بخشی از دورههای سلجوقی و صفوی پایتخت خاندانهای ترک بوده است.
ب) آذربایجان در همسایگی حکومتهای ترک آناتولی (همچون سلجوقیان روم و عثمانیان) و اقوام ترک شمال قفقاز قرار داشته که اصفهان چنین ویژگیای ندارد.
ج) آذربایجان بر سر راه ترکان مهاجر از آسیای میانه به آناتولی قرار داشت. همچنانکه خزرها و مهاجمان ترک که از قفقاز شمالی به منطقه ارّان یورش میآوردند، گاه پایشان به آذربایجان نیز باز میشد.
د) در طول تاریخ، چندین بار شاهد مهاجرت معکوس ترکان از آناتولی به آذربایجان بودهایم (برای نمونه، پس از حمله مغولان به آناتولی و یا هنگام به تخت نشستن شاه اسماعیل). در حالیکه اصفهان هیچ یک از اینها را تجربه نکرد.
هـ) اصفهان در منطقهای بیابانی جای گرفته که مناسب اقامت مهاجران ترک نبود؛ در حالیکه سرسبزی آذربایجان باعث اسکان درازمدت کوچنشینان و دامپروان ترک به همراه خانوادههایشان میشد. در همان یادداشت پیشین به مقالهای از فاروق سومر، استاد تاریخ و زبان ترکی دانشگاه آنکارا (که خودش اصطلاحاً «تُرکجو» بود) اشاره کرده بودم. این مقاله با نام «آذربایجانین تورکلشمسی تاریحینه عمومی بئر باکیش» (نگاهی عمومی به تاریخ ترک شدن آذربایجان) فرایند ترکی شدن (ترکلشمه) مردم و حتی جاینامها (همچون نام کوهها و رودها و روستاها و…) را در آذربایجان نشان میدهد. اما درباره اصفهان دوره صفوی، تنها شماری صنعتگر تبریزی به این شهر رفته و در محله عباسآباد سکنی گزیدند که چون نه با دیگر گروههای ترکزبان در ارتباط بودند و نه جمعیت قابل توجهی داشتند، در میان اصفهانیان مستحیل شدند. البته همینها هم پس از حمله افاغنه، شهر را رها و فرار کردند. در اصفهان عصر صفوی، تنها زبان دربار و قشون ترکی بوده و در سفرنامههایی همچون رافائل دومان، آدام اولئاریوس، پیترو دلاواله، ژان شاردن، و… نیز اشاره شده است. البته برخی از زبانشناسان به دگرگشت زبان در اصفهان پس از دوره صفوی هم اشاره دارند. آنچنانکه زندهیاد احمد تفضلی (۱۳۵۰، اطلاعاتی درباره لهجه پیشین اصفهان) بر این باور است که احتمالاً زبان مردم اصفهان متفاوت بوده و پس از آنکه به پایتختی صفوی برگزیده شد و به واسطه حضور مردم از سراسر نقاط ایران و کاربرد فارسی بهعنوان زبان واسطه و رسمی، کم کم زبانش تغییر یافت. وی بخشی از بازمانده این گویش قدیمی اصفهان را در گویش کلیمیان امروزی این شهر جستجو کرد.
به هرحال بخشی از اینکه اشاره شد کسانی که تخصصشان این حوزه نباشد، به سادگی دچار اشتباه میشوند، به همین نا آگاهی و نا آشنایی با منابع گوناگون مربوط میشود. طبیعتاً همانگونه که نگارنده این سطور که انسانشناسی (در کارشناسی و دکترا) و ایرانشناسی (در کارشناسی ارشد) خوانده، صلاحیت و توانایی اظهار نظر در بحثهای مهندسی نرمافزار، مهندسی مکانیک و زلزلهشناسی و… را ندارد، این قضیه برای طرف مقابل نیز صادق است. خود ایشان هم به درستی اشاره کرده که «باید این پدیده را به درستی و در محافل تخصصی آسیبشناسی کرد و راه حلهای منطقی برای آن ارائه کرد»؛ اما شوربختانه خودشان به این مهم پایبند نبودهاند.
۶- در جایی دیگر هم اشاره کردهاند که «وقت آن رسیده که از «راه حلهای نادرست آسیمیلاسیونی رضاشاهی» و «الگوهای استالینیستی» دست برداریم». جریان قومگرا (که منظورم مشخصاً جناب کریمی نیست) همیشه پشت دشنام به پهلوی و رضاشاه پنهان میشود، اما به الگوی آتاترکی رضاشاه که همچنان کمابیش در ترکیه ادامه دارد (کشتار ارامنه؛ غیرقانونی اعلام کردن صحبت به کردی و «ترک کوهی» نامیدن آنان در اسناد رسمی در برخی دورهها؛ غارت و کشتار یونانیان استانبول، یعنی ساکنان اصلی این شهر در دهه ۱۹۵۰؛ برخورد با زازاها و لازها و…) و یا دستنشاندگی پیشهوری به حکومت استالین (که هر بار اسناد تازهای در این باره از آرشیوهای روسیه بیرون میآید) اشاره نمیکنند. اندوهناک است که بخشی از همین قومگرایان و طرفداران زبان مادری، سنگ کشورهایی را به سینه میزنند که تاریخی طولانی در سرکوب اقوام داشتهاند. در حالیکه ایران در میان کشورهای منطقه، بهترین وضعیت و شرایط را برای اقوام دارد (که چند سال پیش در یادداشتی جداگانه به مقایسه حقوق اقوام در ایران و ترکیه پرداخته بودم و بنابراین در اینجا دوبارهنویسی نمیکنم) و هر بار هم نشانههای تازهای در این باره به دست میآید. اینکه در کشوری که خیام و فردوسی و حافظ و سعدیاش شهرت جهانی دارند، استاد شهریار دو زبانه را بهعنوان شاعر ملی معرفی میکنند (که حتی در ترکیه هم برخلاف دیگر شاعران ملی ایران، ناشناخته است) یا اینکه به تازگی تصویب شده که واحد پول ملیمان تومان بشود که واژهای مغولی است، به چشم قومگرایان نمیآید.
۷- آقای کریمی در جایی دیگر نوشتهاند: «در هر حال ساکنان امروز این منطقه، زبانشان ترکی است و آن را زبان مادری خود میدانند و نه تنها با آن مشکلی ندارند، بلکه در صدد حفظ و احیای بیشتر آن هستند». در این زمینه کاملاً با ایشان موافقم و مقالاتی که پیش از این در دفاع از آموزش زبانهای اقوام در رسانهها نوشتهام ، گواهی بر این مدعاست. به باور دکتر عباس جوادی، ما میتوانیم از دو گروه زبانهای ایرانی یاد کنیم: گروهی که عضو خانواده زبانهای ایرانی، در معنای زبانشناسی آن هستند (همچون فارسی، کردی، لری، گیلک، بلوچی، تاتی و…) و گروهی که در ایران امروزی کاربرد دارند و لزوماً عضو گروه نخست نیستند (همچون ترکی و عربی). اما به هرحال، همه این زبانها اکنون بخشی از میراث فرهنگی ما به شمار میآید. از سوی دیگر و بهعنوان یک میهندوست، زبانهای اقوام ایرانی را یکی از توانمندیهایمان در ارتباط با همسایگان میدانم. اما این به معنای سکوت در برابر تحریف تاریخ و تضعیف زبان تاریخی، ملی و رسمی کشور، به سود بیگانگان نیست. نشانههای فراوانی در دست است که هویتطلبی قومی در ایران، بیش از آنکه خودجوش و داخلی باشد، ریشه بیرونی دارد. بیش از یک سده است که ترکهای افراطی آشکار و نهان از لزوم جداسازی آذربایجان ایران و پیوستن آن به حکومتهای ترک سخن میگویند. ضیاء گوکآلپ (نظریهپرداز پانترکیسم)، انور پاشا (فرمانده سپاهیان عثمانی برای تصرف آذربایجان و آسیای میانه)، محمدامین رسولزاده (بنیانگذارِ ایرانیِ جمهوری آذربایجان)، احمد آقااوغلو (آذریای که بعدها نماینده مجلس ترکیه شد)، ایلچی بیگ (رئیس جمهور پیشین جمهوری آذربایجان) و بسیاری از مسئولین دو کشور آذربایجان و ترکیه بارها آشکارا در این زمینه سخن راندهاند. در دهههای اخیر، این تبلیغات اگرچه همچون گذشته چندان آشکار نیست، اما هرگز متوقف نشده است. آنگونه که اکنون در کتابهای درسی باکو نیز، آذربایجان ایران بخشی از جمهوری آذربایجان به شمار میآید که ایرانیان به زور آنرا جدا ساختهاند. نقشهای که روی جلد کتابهای درسی در باکو منتشر میشود (و ۱۰ استان ایران را نیز در بر میگیرد)، خود گواهی است از اهداف این کشورها (برای دانستن میزان تزریق تنفر از ایران و ایرانیان در کتابهای درسی جمهوری آذربایجان، [این یادداشت] را بخوانید. این در حالی است که قومگراها مدام حاکمیت ایران را به دلیل آنچه پشتیبانی از ارمنستان در برابر آذربایجان میخوانند، سرزنش میکنند. آن هم در حالیکه همان آیتالله عامی که اکنون سنگش را به سینه میزنند، بارها نادرستی و دروغ بودن چنین ادعاهایی را نشان داده است).
همچنین جذب پانترکهای جداییطلب ایرانی در شبکههای تلویزیونی و خبرگزاریهای این کشورها و ساخت برنامههای پر هزینه فراوان، گواهی است بر اهداف پنهان و آشکار قومگرایانه آنان. از سوی دیگر، حمایت آشکار و نهان از فعالیتهای توسعهطلبانه این کشورها در سوریه، قبرس، عراق، ارمنستان و… از سوی برخی جریانها و نشریات قومگرای داخلی (حتی آنجا که در تعارض با منافع ایران قرار میگیرد)، نشان از اثرگذاری فعالیتهای آنسوی مرز دارد. بازگویی و بازنویسی تاریخی که آنان برای جغرافیا و زبان آذربایجان نوشتهاند، از سوی بسیاری از جوانان آذری/ترکمان نیز، در این راستا جای میگیرد.
۸- دست آخر، آنانکه با یک نقد در دفاع از زبان رسمی و تاریخی کشور، برآشفته میشوند، هرگز درباره رواج فراوان لباس با پرچم کشورهای بیگانه در میان برخی جوانان آذربایجان (یا کاربرد همان پرچمهای بیگانه بهعنوان بَرپوش گوشی تلفن همراه یا عکس پسزمینه در شبکههای اجتماعی)، رفتارهای هنجارشکنانه در ورزشگاهها (همچون شعار دادن علیه زبان فارسی، تحریف نام خلیج فارس، برافراشتن پرچم بیگانگان، نمایش پارچهنوشته علیه تمامیت ارضی کشور، نشان دادن علامت نژادپرستانه بوزقورد و زوزه کشیدن هنگام خواندن قرآن و…) واکنشی ندارند و هنگامی هم که چرایی این سکوت از ایشان پرسیده میشود، توپ را در زمین حریف انداخته و مدعی میشوند که برخورد با زبان ترکی باعث چنین واکنشهایی میشود. از سوی دیگر، جالب است کسانی که آن همه رفتارهای نژادپرستانه از خود نشان میدهند، با فرار به جلو، منتقدان را نژادپرست، شوونیست و فاشیست خطاب میکنند.