پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۸۳۳۷۳
تاریخ انتشار : ۰۲ تير ۱۳۹۹ - ۲۲:۴۶
فرح نیازکار بیان کرد: در ادبيات فارسی تصويری واقعی از زنان نمایش داده نشده است. آنچه درباره آن صحبت می‌كنيم، نمايشی از موجودی به‌نام زن است كه هيچ‌جا حضور نداشته و چون حضور نداشته و قلم در دست مردان بوده، سيمای او را به هر گونه‌ای كه پسند ايشان بوده، ترسيم كرده‌اند.

شعار سال: ادبیات فارسی، یکی از غنی‌ترین ادبیات جهان است، چه در گستره حماسه که شاهنامه فردوسی نمونه برجسته آن است، چه در عرصه قصه‌های عاشقانه و عامیانه که هزار و یک شب نمونه بارزی از آن است و چه در گستره منظومه‌های عاشقانه که شاعران سخن‌پروری، چون نظامی، جامی و دیگران آن‌ها را به‌نظم درآورده‌اند. از آن‌جایی که امروزه یکی از شاخصه‌هاى توسعه انسانى، میزان حضور زنان و نحوه ایفاى نقش آنان در جامعه است و ورود زنان به عرصه ادبیات ایران در عصر اخیر افزایش یافته است بر آن شدیم تا جایگاه زن در ادبیات کهن و کلاسیک ایران را به بحث بگذاریم، از این رو در این زمینه با فرح نیازکار، استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید:

گفتگو را با یک سوال کلی آغاز می‌کنم و آن این است که به نظر شما سیمای زن در ادبیات کلاسیک ایران چگونه سیمایی است؟

در ادبیات کلاسیک ایران بازنمایی شخصیت زن تابع قوانین و قواعد مشخصی است. گذشته از اجتماعات اولیه که مادرشاهی در آن رواج داشته، در طول تاریخ، مرد بر زن مسلط بوده و رابطه میان این دو با کشاکش همراه بوده است. مردان جز برتری‌هایی که از نظر جسمی، مادی، قدرت اقتصادی و اجتماعی، در جامعه داشته‌اند، از موهبت آموزش و تحصیلات نیز برخودار بوده‌اند و از آنجاکه اکثریت باسوادان جامعه را مردان تشکیل می‌دادند، تاریخ و ادبیات نیز به قلم آنان نوشته شده و بدین ترتیب با باورمندی‌های مردسالارانه، جایگاه زن را در ادبیات مشخص نموده و در جایی نشانده‌اند که بر آن باور دارند. باتوجه به متون کلاسیک و نوع نگاه و پرداختی که نویسندگان و شاعران نسبت به حضور و شخصیت‌پردازی زن در ادبیات داشته‌اند می‌توان به چهار گونه کلی از حضور زن در اجتماع در این تقسیم‌بندی اشاره کرد: زن در رساله‌های اخلاقی، زن در ادبیات عامیانه، زن در ادبیات غنایی، زن در ادبیات عرفانی.

با توجه به این تقسیم‌بندی چهارگانه که اشاره کردید، ویژگی زن در رساله‌های اخلاقی به چه صورت است؟

ویژگی بارز این دسته از زنان خصوصیت‌های اخلاقی و در حاشیه آن، خصوصیات جسمانی آنهاست. زن خوب در این قبیل رساله‌های اخلاقی، شخصیتی است شریف، خانواده‌دار، نیک‌سرشت، زیباروی، مطیع، نرم‌خو و بارور و به‌ویژه وفادار به همسر؛ به این معنا که باید در انقیاد مرد خانواده (همسر، پدر یا برادر...) درآید و همواره در حریم بسته و محدود خانواده به‌سر برد و تا حد ممکن از آن بیرون نرود. تردیدی نیست که زنان این گروه، شایسته مشورت و مصلحت‌جویی تشخیص داده نمی‌شوند و اگر مردی به اشتباه تلاش کند تا با رأی و تدبیر آنان گره از کار خود بگشاید و یا خط سیر زندگی خود و خانواده را تعیین کند، با مشکلات جدی مواجه خواهد شد. نمونه‌های برجسته این قبیل زنان را می‌توان در پاره وسیعی از رساله‌های اخلاقی ادبای گوناگون، چون عنصری و قابوس‌ابن‌وشمگیر مشاهده کرد.

زن در ادبیات عامیانه چه خصوصیاتی دارد؟

در ادبیات عامه تصویر زن کژ و کوژ است. زنان غالباً با صفات حیله‌گری، مکاری و اغفال‌کنندگی توصیف می‌شوند. این دسته از زنان، شخصیت‌هایی هستند که قادرند با توجه به قابلیت‌هایی همچون چابکی و چالاکی و تردستی و روشن‌بینی و درایت و هوش سرشار و شجاعت و شهامت و بی‌باکی به اهداف خود دست یابند که خود شامل زن خوب و نیک‌سرشت و زن بدذات و پلید می‌شود. در میان شخصیت‌های خوب می‌توان به عنوان نمونه به شخصیت روح‌افزا در سمک عیّار اشاره کرد. مثال دیگر در زمینه زن باهوش و با درایت، شهرزاد در داستان هزار و یک شب است. آنچه بیش از هر چیز در توصیف زن در این‌گونه داستان‌ها مهم است، وجهه روحی و شخصیتی اوست که در اکثر موارد بر زیبایی و مزایای جسمانی اولویت می‌یابد.

زن در ادبیات غنایی چه؟ او دارای چه ویژگی‌هایی است؟

شعر غنایی جزء قدیمی‌ترین انواع شعر فارسی است و در ادبیات سایر ملت‌ها هم در زمره کهن‌ترین انواع قرار دارد. مهم‌ترین نوع شعر‌های غنایی یعنی شعر عاشقانه با هدف توصیف زیبایی معشوق و آرزوی دست یافتن به او شکل می‌گیرد. در این نوع شعر آنچه مهم است معشوق است و نه عاشق؛ همه چیز در معشوق خلاصه می‌شود، همه‌جا سخن از وی می‌رود و در نتیجه شأن و مقامی درخور دارد. به نظر می‌رسد معشوق زن مطرح در شعر غنایی، در اصل، یک ایزدبانو بوده است. بنابراین، توصیف او در زبان شعر، رمزی و استعاری است. این استعاره‌ها همان صفات آسمانی و اساطیری ایزدبانوان را به عنوان الگوی نخستینه مطرح می‌کنند. بدین ترتیب با نوعی اغراق در توصیف روبه‌رو هستیم که تا حد امکان معشوق را نمادین و خیالی می‌کند.

در مواردی که از مشعوق زن سخن می‌رود، چهره معشوق تا آن اندازه ثابت و کلیشه‌ای است که می‌توان گفت تشخیصی ندارد و در حقیقت عکس‌برداری از روی تصویر جنسی مشکوکی دارد، از جهات دیگر هم ناآشناست. گویی از جنس مردم زمانه نیست. یا آنقدر قهار و درشت‌خوست که عاشق را مرتب از خود می‌راند، یا آن‌قدر الهی و اسطوره‌ای است که به او دست نتوان یافت. در هر صورت نتیجه یکی است. این معشوق دست نایافتنی فقط حضورش را در شعر اعلام می‌کند و در زندگی عادی حضور ندارد. قابلیت اصلی زنان این گروه، زیبایی جسمانی و هم‌چنین جذابیت آنهاست؛ به ترتیبی که در بیشتر موارد، شاعر و یا راوی داستان به‌منظور اشاره به چنین شخصیتی از واژه «معشوقه» استفاده می‌کند. در ادبیات غنایی فارسی در ایران، معشوقه عموماً شخصیتی است بی‌وفا که دلِ نازکِ یار را می‌شکند و یا دین و آیین او را بر باد می‌دهد و در پاره‌ای موارد نیز (چون فرهاد و یا مجنون در داستان‌های نظامی گنجوی) آواره دشت و بیابانش می‌کند. گاه اتفاق می‌افتد که معشوقه بی‌وفا سبب بیماری جسمانی و گاهی نیز مرگ عاشق دل‌خسته شود. طبیعی است که ادبیات فارسی به این مضمون اشاره‌های فراوانی دارد و نمونه‌های زیادی از این قبیل بازنمایی چهره زن را می‌توان در آثار بزرگانی، چون نظامی گنجوی و خاقانی و عنصری و حافظ و... مشاهده کرد؛ و سرانجام می‌رسیم به خصوصیت زن در ادبیات عرفانی، ویژگی زن در ادبیات عرفانی چیست؟
آنچه به نظر ما تصویری از زن در شعر عرفانی است، زن نیست، بلکه مفهومی از زن است که شکلی رمزی از نفس بشری دارد. در ادبیات عارفانه ـ عاشقانه و بسیاری از اشعار عرفانی فارسی و عربی می‌بینیم که از نظر صوفی زن گاهی سیمای جمال و کمال حق را می‌یابد و معشوقی الهی می‌شود و عشق به زن مترادف عشق به حق تلقی می‌شود. در اشعار عطار، مولانا و گاه جامی می‌توان نمونه‌هایی را یافت.

«جانسون» منتقد و نویسنده انگلیسی سده هجدهم میلادی می‌گوید: «چون فن نوشتن، بیشتر هنری مردانه بوده، گناه این‌که چه کسی زندگی را تلخ می‌کند، به گردن زن افتاده است». در نتیجه آنچه که مردان درباره زنان نوشته‌اند، اغلب خالی از غرض نیست.»

از این رو در ادبیات فارسی تصویری واقعی از زنان به‌دست داده نشده است. آنچه درباره آن صحبت می‌کنیم در حقیقت نمایشی از موجودی به‌نام زن است که هیچ‌جا حضور نداشته و، چون حضور نداشته و قلم در دست مردان بوده، سیمای او را به هر گونه‌ای که پسند ایشان بوده، ترسیم کرده‌اند. باید بگوییم این سیمای نمود یافته در ادبیات هم از جنس زن واقعی روزگار و دوره‌های گوناگون تاریخ ایران نیست. به‌ندرت می‌توانیم تصویر زنی واقعی را که در قرون و اعصار گذشته می‌زیسته، در آینه ادبیات ملاحظه کنیم. این زن گاهی زنی آرمانی است که تنها در رؤیا‌ها و واقعه‌های شاعران و صوفیان نمود پیدا می‌کرده، یا زنی تحقیر شده و ناقص است که موجب ضلالت مردان بوده است.

با توجه به همه آنچه مطرح شد، به‌طور کلی جایگاه زن در ادبیات کلاسیک چگونه توصیف می‌شود؟

در ادبیات ایران موقعیت زن در اغلب موارد در حاشیه بوده و تحت سیطره فرهنگ مردسالار. حضور زن در ادبیات نیز از کلیشه‌ای پیروی می‌کند که ساخته ذهن مردان است و تجربه نگاشته شده هم در اصل، تجربه‌ای مردانه و مردخواهانه بوده است. با توجه به ساخت سنتی و پدرسالارانه جامعه ایران، طبیعی است بر ادبیات، دیدگاه مردانه حاکم باشد. در ادبیات کلاسیک ایران، در اکثر موارد، شخصیت‌های زن خوب که ایفاگر نقشی منفی نیستند، از تبار شاهانند و کمتر پیش می‌آید با زنی روبه‌رو شویم که به طبقات متوسط و یا پایین جامعه تعلق داشته باشد؛ و اگر چنین اتفاقی بیافتد، تردیدی نیست که این زن به طریقی به نسل اشراف وابسته بوده و یا به تعبیر دقیق‌تر از نژاد پاکان است. به عبارت دیگر، اصیل بودن، نشانه‌ای است که می‌توان با تکیه بر آن از خوب و مطابق با عرف و هنجار بودن زن اطمینان حاصل کرد.

تیپولوژی زن در ادبیات کلاسیک؛ زنی که از همه ویژگی‌های انسانی با آمال و عملکرد‌های خوب و بد برخوردار است، چگونه است؟

تیپولوژی زن در این جامعه به گونه کلی دربرگیرنده مواردی است همچون:
۱- زن پارسا و عفیف: در نظر مردان معیار‌هایی وجود داشته که اگر زنان مطابق آن عمل می‌کردند، جزو زنان پارسا به شمار می‌آمده‌اند و با صفاتی، چون زن مستور و زن پرهیزکار خوانده می‌شدند.

۲- زن به عنوان معشوق: در این جایگاه از زن با لحنی پر از ستایش و خاشعانه یاد می‌شود و در پاره‌ای موارد شاعر، خود را خاک پای او، بنده حقیر او و گرفتار سلسله موی او می‌داند. چنانکه مثلا در شاهنامه زنان بسیاری با ویژگی‌های برجسته‌ای وصف شده‌اند که «رودابه»، «تهمینه»، «فرنگیس»، «گردآفرید» و «منیژه» از آن جمله‌اند. در مقابل آن‌ها زنانی، چون «سودابه» و «مالکه» نیز خیانت‌کار و ناپارسا قلمداد شده‌اند. این زنان گذشته از زیبایی بیرونی در سیرت و خلق و رفتار هم یگانه‌اند. زنان شاهنامه غالباً خردمند و فرزانه‌اند و از این‌رو بین زن و مرد تفاوتی نیست. زنانی، چون سیندخت و رودابه و تهمینه و فرنگیس و جریره و منیژه و گردآفرید و کتایون و گردیه و شیرین، هم عشق را برمی‌انگیزند و هم احترام را. هم زیبایی بیرونی دارند و هم زیبایی درونی. وفاداری و شرم، خردمندی و کیاست از صفات آنهاست.

۳- زن به عنوان مادر: وظیفه اصلی مادر، زادن فرزند، بزرگ کردن او، خانه‌داری و اطاعت از شوهر است. نازایی از خصوصیات منفی زن شمرده شده و مرد می‌توانست در صورت نازا بودن زن، او را رها کند. در زادن فرزند نیز شرط اصلی، زادن پسر بوده و وجود دختر جز دردسر و بدنامی برای پدر حاصلی نداشت.

۴-زن فتانه: این زنان زیبارویانی هستند بی‌وفا، بی‌رحم، سنگدل، مکار، ستمگر، خانه برانداز، مرموز، قربانی، مظلوم، بی‌سواد و خرافی.

۵- زنان مقدس و صوفی: این زنان در تاریخ ادبیات ما در جایگاهی بالاتر از زنان معمولی قرار داشته‌اند. با وجود کمبود‌ها و مشکلاتی که بر سر راه تحصیل و آموزش زنان وجود داشته، افرادی وجود داشتند که از نظر دانش، فضیلت و تقوا شهره بودند. از جمله این زنان می‌توان به مشهورترین آنان، یعنی «رابعه عدویه»، صوفی سده دوم اشاره کرد که بسیاری از مردان، در مکتب او درس آموختند و شاگرد او بودند. ادبیات فارسی ایران و به‌ویژه بخشی از آن‌که به دوره کلاسیک یا کهن شهرت دارد، انباشته از این گونه شخصیت‌های زن است.

از جایگاه زن در ادبیات کلاسیک عبور کنیم و به موقعیت زن در ادبیات معاصر برسیم، به نظر شما جایگاه زن در ادبیات معاصر چگونه است؟

در دوران معاصر سیمای زنان در ادبیات متفاوت می‌شود؛ برای مثال در قلمرو ادبیات داستانی بخش بزرگی از ادبیات داستانی ما، با انگیزه انتقال روایت و نگاه نویسنده از واقعیات به مخاطب آن نوشته شده است. با ورود زنان به دنیای داستان‌نویسی، یک رشته واقعیات ویژه زندگی زنان با نگاه زنانه به بن‌مایه‌های داستان‌نویسی افزوده شد و از آن‌جا که زنان نویسنده هم به‌طور طبیعی درد آشنای این واقعیات بودند و هم خود را نسبت به آن‌ها متعهد می‌دانستند، داستان‌هایی افشاگرانه و دادخواهانه درباره فقر زنان، درباره موقعیت پایین‌تر زنان در جامعه نسبت به مردان، درباره رهاماندگی و واگذاشتگی زنان پس از طلاق و بی‌پناهی آنان، درباره باور‌های ریشه‌داری که در خصوص دختران و زنان در ذهن جامعه وجود دارد، نوشتند.

زن به‌عنوان انسان، نگاه دیگری به شخصیت زن است، که در برخی از آثار نویسندگان این دوران نمود می‌یابد؛ در این نگاه، زن به علت جنسیت و موقعیت اجتماعى در جایگاهى متفاوت با مرد قرار نمى‌گیرد، به او به عنوان موجودى نگاه مى‌شود که به علتى روان‌شناسانه یا هستى‌شناسانه مورد توجه است و زن یا مرد بودنش در اصل ماجرا بى‌تأثیر است. در این داستان‌ها ممکن است زن در موقعیتى مادرانه، زنانه و حتی مظلومانه قرار بگیرد، ولی درونمایه اصلى داستان موضوعى وراى جنسیت است و ما را با آدم‌ها و ذهنیت آنان مواجه مى‌کند. در حوزه شعر هم وضعیت همینگونه است؛ یعنی خوشبختانه صدای زنانه به عنوان موجودی مستقل و شایسته حیات و زندگی، در زوایای گوناگون شنیده می‌شود.

شعار سال،  با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته  از خبرگزاری کتاب ایران ایبنا، تاریخ انتشار 2    تیر    99، کد خبر:   291248، www.ibna.ir

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین