پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۰۱۷۲۳
تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۳۹۹ - ۱۴:۲۲
محمدرضا شجریان، چهره برجسته آواز ایران نیازی به معرفی ندارد؛ خواننده‌ای کم‌نظیر که موسیقی معاصر ایران وامدار اوست. این هنرمند بزرگ که امروز ۸۰ ساله شده نیم قرن است که برای مردم خوانده، در کنار آن‌ها مانده و بخشی از خاطره موسیقیایی چند نسل را به خود اختصاص داده است. وی که در خانواده‌ای مذهبی در مشهد به‌دنیا آمده، پرورش صدا را نزد پدرش و با قرائت قرآن آغاز کرد، اما علاقه به هنر آواز سرانجام او را به پایتخت کشاند.
شعار سال: خودش در‌باره آغاز کارش این‌گونه توضیح داده است: «سرانجام خانواده فهمیدند که آواز می‌خوانم. یعنی موقعی که من به تهران آمدم، پدر فهمید که من برای آواز دارم به تهران می‌آیم؛ ولی هنوز پدر نمی‌دانست که من در رادیو می‌خوانم.
 
آن روز پدر خیلی گریه کرد! من خیلی غصه خوردم موقعی که سوار قطار بودم، پدرم ناراحت بود که دارم به تهران می‌روم. چون ایشان مرا خیلی دوست داشت و بسیار ناراحت بود؛ ولی بالاخره باید می‌آمدم تهران، مشهد برای من جایی نبود که... بعد‌ها که پدر فهمید، از یک نفر شنیده بود که من راهم را درست رفته‌ام. یک سال با آقای عبادی آمدم مشهد، پدر آمدند آقای عبادی را دیدند و گفتند «ها بابا! بالاخره راهت را درست رفتی، شیرت پاک بوده، ...»، ولی خوب خودش موسیقی گوش نمی‌کرد. مادر می‌گفت: «می‌شینه پای تلویزیون، همین‌طور به تو نگاه می‌کنه، موقعی که می‌خونی، گوش می‌ده، ولی تا ساز شروع می‌شه، در گوشاشو می‌گیره!» شجریان در تهران از لحظه به لحظه عمرش برای آموختن هنر استفاده کرد و هرجا استادی برجسته می‌دید از محضرش نهایت استفاده را می‌برد. وی درباره چگونگی هنرآموزی از استاد عبدالله دوامی گفته داده است: «تا آخرین روز‌های زندگی استاد دوامی، اغلب روز‌های هفته را با ایشان بودم و یک روز در میان استاد را سوار اتومبیل کرده برای خرید یا گردش به خیابان‌های شمیران می‌بردم.
 
می‌توانم بگویم که در این مدت به شکل یک خانه شاگرد در خدمت او بودم. ایشان هم لطفی پدرانه به من داشت و همه اسرارش را به من می‌گفت و هر وقت هم کاری پیش می‌آمد، تلفن می‌زد، من که گوشی را برمی‌داشتم و سلام می‌دادم به‌جای جواب سلام می‌گفت: بلند شو بیا کارت دارم، یا مثلا وقتی عصر می‌آیی فلان چیز را بگیر و بیاور! در تمام مدتی که در کنارش بودم از استاد درباره موسیقی سوال می‌کردم و او جواب می‌داد و گاهی خاطراتش را برایم بازگو می‌کرد. در خانه که بودیم دفتری داشتم که آموخته‌هایم را در آن می‌نوشتم، اما هنگامی که در اتومبیل بودیم و من رانندگی می‌کردم، این کار امکان نداشت و او هم در اتومبیل عادت داشت که تصنیفی را زمزمه کند یا گوشه‌ای از ردیف را برایم بخواند.
 
برای اینکه جواب سوال‌هایی که در اتومبیل می‌پرسیدم فراموش نکنم یا تصنیف‌ها و گوشه‌ها از دستم در نرود مجبور شدم یک ضبط صوت مخفی در اتومبیل بگذارم. ضبط صوت با یک کلید شروع به ضبط می‌کرد. استاد از این کار اطلاعی نداشت و من بسیار شرمنده بودم که چرا باید به اجبار دست به کاری بزنم که استادم نمی‌خواهد؛ ولی نگرانی عمیقی داشتم که دیگر این موقعیت‌ها پیش نیاید و پاسخ سوالاتم از بین برود.» شجریان همزمان از محضر استادان زیادی، چون احمد عبادی، اسماعیل مهرتاش، عبدالله دوامی و نورعلی برومند ردیف و شیوه‌های آواز را آموخت و علاوه بر آن به آثار قدما از طریق صفحه‌های به‌جا مانده گوش می‌داد تا سرانجام به شیوه منحصربه‌فردش دست یافت. وی علاوه بر آواز دستی در خوشنویسی و سازسازی دارد. ساز‌های ابداعی او در سال‌های اخیر با استقبال مواجه شده است.
 
استاد شجریان با وجود معروفیت و همنشینی با بزرگان موسیقی با نوازندگان و خوانندگان جوان‌تر از خود با شیوه‌ای دوستانه و به دور از تکبر نشست و برخاست کرده است. شهرام ناظری خاطره نخستین دیدارشان را این‌گونه شرح داده است: «اولین آشنایی ما به رادیو برمی‌گردد، مدیر تولید موسیقی راد یو ایران، هوشنگ ابتهاج، ما را با هم آشنا کردند. من جوان بودم. اما از همان نخستین اتفاق، حس کرد یم چقد ر آشنا هستیم و نزدیکیم به هم و چقدر حرف برای گفتن د اریم. چند ساعتی غرق صحبت با هم شدیم. تا اینکه آمد ند و تذکر دادند که دیروقت شده و باید رادیو را ترک کنید. استاد شجریان پیشنهاد کرد ماشینم را توی حیاط رادیو بگذارم و با ماشین او به خانه‌شان بروم. به خانه‌شان در تهرانپارس رفتیم. برای نخستین بار با خانواده شجریان آنجا آشنا شدم. دو روز تمام در منزل آن‌ها بودم. صحبت‌ها و شوق ما تمام نمی‌شد. روز سوم بود که راهی راد یو شد یم و من ماشینم را که داخل حیاط رادیو پارک کرده بودم، برداشتم. از اینجا به بعد بود که رابطه نزدیکی پیدا کردیم. خیلی اتفاق می‌افتد که صبح زود با هم به درکه می‌رفتیم و در خلوت آن روز‌های درکه، از آواز و شعر و موسیقی سخن می‌گفتیم و آواز می‌خواندیم.»


شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه دنیای اقتصاد، تاریخ انتشار: ۲مهر ۱۳۹۹، کد خبر: ۳۶۹۴۰۲۷ donya-e-eqtesad.com
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین