شعار سال: این روزها، بخش زیادی از مردم ایران با ساخت و انتشار چند جوک و طنز سیاسی از کنار جدیترین و تلخترین واقعیتهای سیاسی و اجتماعی موجود جامعه عبور میکنند تا به قول خودشان تحمل مشکلات را ممکنتر سازند، اما اینکه عدهای در قدرت «گاف» بدهند و عدهای بیرون از قدرت «جوک» بسازند، چه عواقبی دارد و اساسا تا کجا قابل استمرار است؟
طنازی البته جزئی از روحیه و فرهنگ پسندیده مردم ایران و بخشی از مهارتهای کلامی و ارتباطی آنان است، اما آنچه اکنون تحت عنوان لطیفه سازی و لطیفه گویی سیاسی در میان عموم مردم جاری است، چیزی فراتر از اینها و در حقیقت نوعی اعتراض نرم و سرپوشیده به سیاستها و اقدامات حکومت و یا رفتار برخی از اعضای طبقه حاکمه است.
مخالفت و یا سوء تفاهم میان مردم و حکومت، پدیده جدیدی نیست و ریشه در خصلت اپوزیسیون سازی در درون فرهنگ سیاسی ایران دارد که از پیش زمینههای تاریخی و مذهبی برخوردار است. در این نوشته، اما تلاش شده است تا این نگرش و رفتار جاری در میان نخبگان، کنشگران سیاسی و طیف گسترده مردم، از منظر روانشناسی سیاسی و بویژه تئوری «شخصیت اقتدار طلب» «تئودور آدورنو» توضیح داده شود.
شخصیت اقتدارطلب مورد نظر آدرنو که در نقطه مقابل «شخصیت دموکراتیک» مورد نظر «هارولد لاسول» قرار میگیرد، شخصیتی است که در کودکی سرکوب شده و وقتی بزرگ میشود همیشه در صدد انتقام گیری از دیگران است. این تیپ شخصیتی در مقابل افراد دارای زور و قدرت، بسیار مطیع و مهربان ظاهر میشوند، اما در برابر افراد ضعیف و زیر دست خود، معمولا به خشونت و زور گویی بی حد و حصر روی میآورند.
«آدرنو» وجود چنین ویژگیهایی در شخصیت «آدولف هیتلر» را یکی از مهمترین عوامل ظهور و گسترش فاشیسم در آلمان دانسته است. از نظر روانشناسی سیاسی «شخصیت اقتدار طلب» ریشه در دوران کودکی افرادی دارد که زیر سلطه پدری قدرتمند پرورش یافته اند. سلطه پدر در حوزههای گوناگون زندگی فرد، هرگونه فرصت ابراز وجود را از او گرفته و او را تحقیر و منزوی کرده است.
افراد سرکوب شده در کودکی، وقتی به بزرگسالی میرسند دولت و حکومت را استمرار سلطه پدر میدانند. از نظر این افراد حکومت به مثابه پدری قدرتمند همچنان حلال همه مشکلات است. اما به محض اینکه به ضعفها و محدودیتهای حکومت در حل مشکلات، وقوف مییابند، به واکنشهای عصبی و نا امیدانه علیه قدرت دست میزنند و در صدد انتقام گیری از دولت و زندگی اجتماعی و سیاسی برمی آیند.
شخصیت اقتدارگرا همچنین با دو ویژگی پارادوکسیکال یعنی «سلطه جویی» و «تسلیم طلبی» نیرویی مستعد، برای هرنوع شورش و بحران درهنگامه ضعف حکومت است. این افراد معمولا حاضر به تبعیت از هیچ هنجار و قاعده و نهادی نیستند، بنابر این با تخریب نهادهای قانونی و یا رسمی مثل انجمنها و احزاب زمینه را برای رویارویی مستقیم مردم با حکومت و در نتیجه گسترش خشونت و منازعه در سطح جامعه فراهم میسازند.
شخصت اقتدارگرا، اگر با توسل به درگیری و خشونت به قدرت برسد، از استعداد زیادی برای ساخت جامعه توده گرا و غیر دموکراتیک برخوردار است. حتی آنهایی که با پشتوانه احزاب و الیت سیاسی به قدرت رسیده اند، بعد از تصرف قدرت، اقدام به تخریب احزاب و تحقیر نخبگان کرده و دوست دارند بی واسطه با تودههای سازمان نیافته مردم در ارتباط باشند.
حالا با انطباق این نظریه با جامعه ایران، میتوان ادعا کرد که ویژگیهای درونی برخی کنشگران عرصه سیاست این با خصوصیات شخصیت اقتدارطلب آدرنو اشتراکات زیادی دارد. خانواده ایرانی عموما ساختی پدر سالارانه دارد بنابراین سلطه و شیخوخیت توام با احترام پدر، همیشه ودرهمه ابعاد زندگی سیاسی ایرانیان حضور داشته است.
جلوه اصلی شخصیت اقتدارگرا در نوع نگاه آنان به حکومت و انتظاراتشان از آن نهفته است. ایرانیان در مقابل حکومتها قرنها رفتار مشابه و مبتنی بر ترس، سکوت وگاه تمسخر داشته اند. آنجا که به آنان فرصت حرف زدن و انتخاب داده میشود عموما سکوت و یا بی تفاوتی پیشه میکنند و یا به جدالها و کشمکشهای بیهوده با یکدیگر مشغول میشوند، اما در خلوت خودشان تا میتوانند در قالب طنز و لطیفه رفتارهای حکومت را به سخره میگیرند و نهایتا وقتی از ضعف وعدم کارایی حکومت مطمئن شدند، دست به شورش میزنند.
به عبارتی ایرانیها خیلی با قدرت حاکمه وارد دیالوگ و تعامل و یا تضاد و تعارض آشکار نمیشوند و بیشتر مایلند تا انتقاد و اعتراض خودشان را به شیوه غیر مسقیم و سرپوشیده و در قالب ساختن جوک ها، لطیفهها و اشعار و تصاویر طنز آمیز بیان کنند. این شیوه محدود به دوره خاصی نبوده و از عبیدزاکانی گرفته تا ایرج میرزا و توفیق و گل آقا و نیز تاکنون استمرار یافته است.
جوک سازی عموما نتیجه یاس از عملکرد حکومت است. یعنی ناامیدی از همان پدری است که او را حلال همه مشکلات میشمردند. لطیفه سازی علیه حکومت البته تا آنجا که به کاهش آلام و فشارهای روحی و روانی شهروندان منجر شود، امری عادی و حتی ممکن است مانع از انفجار اجتماعی وشورشهای سیاسی شود. اما همیشه اینگونه نخواهد بود، ضمن اینکه نفسِ این کار هم به معنای وجود درجهای از اختلال در روابط جامعه و حکومت است.
در پسِ همه این لطیفه سازی ها، یک تصور و نگرش سیاسی وجود دارد، اینکه جامعه (به درست یا غلط) احساس میکند که به لحاظ نبوغ، آگاهی، شایستگی و بویژه دانش فنی از حکومت باسوادتر، مدرنتر وجلوتر است. شکاف میان نوع آگاهیهای جامعه و حکومت در ایران، واقعیتی است که همیشه وجود داشته است. مثلا حکومت قاجاریه از مردم سنتیتر بود، اما دولت مدرن تاسیس شده در دوره رضاشاه، از جامعه وقت باسوادتر و پیشرفتهتر بود.
نکته متفاوت از قبل شاید این باشد که امروزه حتی کارگزاران حکومتی نیز به ساخت و ترویج لطیفههای سیاسی علیه سیاستگذاری ها، گفتهها و یا رفتارهای مقامات و صاحب منصبان مبادرت میورزند. به عبارتی آنهایی که در قدرت شریکند نیز در بیرون از فضاهای رسمی و اداری، مایلند تا در جبهه جوک سازی مقابل حکومت قرار بگیرند.
هر چند لطیفه سازی نوعی اعتراض نرم و نشانهای از نارضایتی است، اما در عمل شاید خیلی راهگشای حوزه سیاست نباشد و چه بسا تبدیل چالشهای جدی سیاسی و اجتماعی به مسائل فان و سرگرمی، مانع از ضرورت انجام نقد سیاسی عمیق و منصفانه به عملکرد حکومت و مانع از انجام بهنگام نواقص موجود در فرایند حکمرانی مطلوب شود. ضمن اینکه میتواند به گسترش بی اعتمادی و ایجاد گسست بیشتر در رابطه میان حکومت و مردم نیز منجرشود.
در مجموع لطیفه سازی سیاسی کنش موقتی مردم بی قدرت در مقابل صاحبان قدرت است و باید تدابیری اندیشید تا از طریق ایجاد نهادهای سیاسی با دوام مثل احزاب و انجمن ها، میزانی از قدرت به جامعه منتقل شود تا با مشارکت بیشتر آنان در فرایندهای تصمیم گیری، «لطیفه سازی» پنهان به «سیاست ورزی» آشکار و موثر تبدیل شود
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از ماهنامه اقتصادی اجتماعی کارخانه دار، تاریخ انتشار: 2 آبان 1399، www.karkhanedar.com