پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۵۵۵۵۵
تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۱:۴۵
محرم یکهزار و سیصد و ده در می‌رسد مردم به عادت دیرین به عزاداری می‌پردازند، اجتماعات و مراودات افزایش می‌یابد. اسباب انتشار مرض از هر طرف مهیا می‌شود، از روز دوم محرم، بیماری و با طغیان کرده، هنوز به دهم محرم نرسیده، روزانه صد‌ها نفر را به هلاکت می‌رساند

شعار سال: حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی، یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخ بیداری ایرانیان و یکی از کوشندگان انقلاب مشروطیت است. تلاش‌های او در تأسیس انجمن معارف ایران و همچنین تأسیس مدارس ستودنی است و باید در جای خود بر آن ارج گذاشت.
 
 او از جمله سیاسیونی بود که هیچگاه نوشتن را نیز فراموش نکرد و ضمن نگارش آثاری تعلیمی برای اطفال از جمله «کتاب علی» با نگارش خاطرات خود، روایت دسته اولی را از شرح حال مردم ایران در آن عصر به یادگار گذاشت.
 
کتاب «حیات یحیی» یکی از مهم‌ترین منابع مطالعاتی از تاریخ دوران ناصری و همچنین روایت تاریخ انقلاب مشروطه ایران است. این کتاب در چهار مجلد به چاپ رسید.
 
قلم دولت آبادی در این کتاب حیرت آور است. برای دانستن هرچه بیشتر وضعیت او از ذکر جزئیات نیز کوتاهی نمی‌کند، به همین دلیل نیز روایت او گویی که تصویری است. با مطالعه «حیات یحیی» می‌توان به تحلیل بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران نشست و از آن درس گرفت.
 
وبای ۱۲۷۱
 
بخشی از جلد یکم «حیات یحیی» به شرح شیوع «وبا» به سال ۱۲۷۱ اختصاص دارد. بیماری که با اجتماعات مردم به دلیل عزاداری سیدالشهدا در محرم آن سال وحشیانه شیوع پیدا کرد و باعث کشتار عظیمی شد. دولت آبادی از این وبا می‌گوید که خودش نیز گرفتار آن شد و علت هم مساله برنامه‌های عزاداری بود که در منزل پدرش برپا می‌شد.
 
در هنگام شیوع وبای مورد بحث میرزا یحیی دولت آبادی بسیاری از مردم به دستورات بهداشتی گوش نداده و نجات خود را در برپایی آئین‌های عزاداری می‌دیدند و البته هم دانش پزشکی در آن دوران هنوز پیشرفتی نکرده بود.
 
 همین مساله باعث کشتار شد بخشی از این واقعه به قلم یحیی دولت آبادی خالی از لطف نیست:
 
 در خانه ما علاوه بر اینکه مجلس روضه خوانی عمومی هست بواسطه مرجعیت تام پدرم، این خانه محل توجه گشته، برای تحصیل دعا و آنچه وظیفه روحانیت است ،نسبت به زندگان و مردگان از هر قبیل مردم غالباً آمد و شد می شود و پدرم با قوت قلبی که کمتر از کسی دیده شده، ادای وظیفه می نماید .
 
ماه به نیمه می رسد «وبا» روز بروز بر طغیان خود می افزاید، اضطراب مردم به حد كمال، هر کی بیشتر می ترسد زودتر می میرد .
 
شماره مردگان در شهر طهران به روزی هزار و پانصد نفر می رسد.اموات را در تابوت و تابوت را بر پشت الاغ به قبرستان می برند و هیچ گونه تشریفات برای هیچ مرده ای از هر خانواده باشد بجا آورده نمی شود.
 
 با این سادگی و آسانی باز یک روز و دو روز جنازه های عزیزان در برابر پدران و مادران و ارحام و اقارب بر زمین است و وسایل کفن و دفن آنها  فراهم نمی شود.
 
در اواخر محرم1310 ه.ق از خانه ما، نگارنده ويك جاریه جوان(کنیز کوچک) در یک روز گرفتار  «وبا»  می شویم ،به فاصله  چند ساعت جاریه در می گذرد، شدت مرض من به آخر درجه رسیده ،علامتهای مرگ نمودارشده، پرستاران دست از زندگانی من می شویند، اما مرا هوش و حواس بجاست.
 
 مایوسی پدر و مادر و دیگران را احساس می کنم ،یک وقت بخاطر می آورم که اگر از این بلا نجات یافتم، خیالات مختلف را در زندگانی آینده خویش یکی نموده، صدق و صفا را شیوه خود ساخته، بر حقیقت و راستی تکیه داده، قسمت عمده از زندگانی را صرف خدمت هم نوع نمایم و با بدان آمیزش نکنم.
 
 این خیالات چند دقیقه حواس مراکه مصروف جان سپردن است ،از محل توجه خویش بازگردانیده به عالم زندگانی متوجه می سازد.
 
یک وقت احساس قوتی در خود نموده،به هوش طبیعی بازگشت نموده ،به صورت پرستاران که اشک از چشم آنها می بارد نظر امید بخشی می نمایم .
 
آثار بشاشت از صورت ها نمودار شده، بر بسترم گرد آمده، مرا می خوانند ، من هم حرکت لب های آنها را می بینم اما صدای ایشان را  نمی شنوم.پس از چند روز کم کم مزاجم رو به بهبود نهاده در آن حال گاهی به اندیشه بلای از خود گذشته فرو رفته در عالم قلب از ناتمام ماندن راهی که بالاخره ناچار به پیمودن آن هستم خود را خوشحال نمی بینم.
 
علی الخصوص که پس از چندی پی در پی از در گذشتن دوستان و رفیقان جانی خبردار می شدم که از جمله آنهاست دوست عزیزم حبيب طیب که در گورستان اوین مدفون می گردد و در خاتمه تاریخ مرگش می گویم: شادمان رفت بمنزلگه محبوب حبيب.
 
بعد از این حادثه ،خیالات متفرقه من تمرکز یافته، هواهای بلندی را که در سر داشته دور نموده ،به خود می آیم و با عزم جزم مصمم می شوم به عهد و پیمانی که در حال احتضار نموده ام،وفا نمایم.و در این راه آنچه بتوانم انجام و در هیچ حال رعایت چهار اصلی را که برای زندگانی خود قرار داده ام از دست ندهم .که راستی و تکیه به آن ، خدمت به همنوع و نيامیختن با بد هنجاران بوده باشد.   

یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، صص 116 و 117
 
 
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری کارخانه دار ، تاریخ انتشار: 27 مرداد1400، کدخبر: ،www.karkhanedar.com

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین