حسین انتظامی بیان داشته که خالص سازی و قطبی کردن سیاست و مدیریت با هر عنوان و اسمی محکوم بوده چرا که تجربه نشان داده با نوعی تندروی، بی ادبی و گستاخی و خلیفه کشی همراه بوده و به اسم انقلابی گری، همراه با انواع تعصب و جاهلیت و عوام فریبی و سرک کشیدن به حریم خصوصی مردم و پاپاراتزی گری و قرمطی جویی و افشاگری خیابانی و بلوا سازی و حاشیه آفرینی و ناراضی تراشی میباشد. این افراد میتوانند در هر لباس و دستهای (راست و چپ) حضور داشته و حتی به اسم دین و رهبر، مقابل راهبردهای صریح رهبر در باب جذب حداکثری و دفع حداقلی بایستند.
شعار سال: خالص سازان وطنی که خود را تنها مطیعان ولایت فقیه معرفی میکنند در مقابل راهبرد صریح رهبری (جذب حداکثری، دفع حداقلی) عملکردی آشکارا در تضاد دارند. اینان از درک معرفت دینی و مسلمات تاریخی نیز بی بهره اند. آیا سیره مصطفوی و امامان معصوم، خالص سازی بوده است؟ یعنی هر کسی را که ایده آل نبوده از خود میرانده اند؟ خاکستریها که هیچ، سیاهها را هم رانده اند؟ یعنی رسول الله (ص) پس از فتح مکه و در اوج قدرت نمیدانستند ابوسفیان کیست که خانه او را برای شهادتین کافی دانستند؟
حسین انتظامی در یادداشتی با عنوان «خالصسازی» نوشت:» در ترمودینامیک، مفهومی داریم به نام جریان آرام (در مقابل جریان آشفته). در جریان آرام، برگشت پذیری وجود دارد. مثال: گرم شدن تدریجی آب روی اجاق گاز، که هر گاه منبع انرژی را خاموش کنیم، قابلیت برگشت دارد؛ یعنی از دست دادن تدریجی گرما. اما جریان آشفته (مثال: انفجار) برگشت پذیر نیست. رادیکالها / تندروها به جریان آرام و تدریجی اعتقاد ندارند. نان شان در آشفتگی است و از این رو خالص سازی یکی از شعارها و برنامههای آنهاست، اما ضمنا از این سنت غافلند که وقتی ماشین خالص سازی راه میافتد، بعدا ممکن است خودشان قربانی آن شوند، چون دست بالای دست بسیار است.
جلوه نرم خالص سازی- که بسامدی پرتکرار در تاریخ دارد - عبارت مشهور «اگه ناراحتی، پاسپورت بگیر و برو» و جلوه زمخت آن «بگیر و ببند» است. ناخالصها در فقره اخیر با سه گزینه روبرویند: یا پیام را بگیرند و انزوا پیشه کنند؛ یا اگر سرشان بوی قورمه سبزی میدهد تبعاتش را بپذیرند و یا به امر توصیه نمای اول، مراجعه و وطن را رها کنند. واکنش اخیر البته از همه بدتر است، زیرا جمعیت را از نیروی کیفی، تهی میسازد.
خالص سازی، کشف تندروهای امروز نیست. تاریخ، مالامال از نقش آفرینی آنهاست. فتنه خوارج، یک مثال است. در دوره متاخر هم رفتار کمونیستها در اردوگاه شرق، مک کارتیسم در اردوی غرب و داعش در جهان اسلام، مثالهایی روشن است. در دهه ۱۹۵۰ انبوهی از روشنفکران و استادان دانشگاه و نویسندگان و هنرمندان و فعالان سیاسی آمریکایی، به تهمت گرایش به کمونیسم، تحت فشار و پیگرد قرار گرفتند. برآمدن هیتلر و تصفیههای خونین استالین و نمونههای متعدد در اروپای شرقی نیز از این جمله است. بعد از ماجرای بهارپراگ (۱۹۶۸) نیمی از اعضای حزب کمونیست چکسلواکی یعنی حدود یک و نیم میلیون نفر پاکسازی شدند، چون اصطلاحا مشکوک و نامطمئن بودند. رادیوی دولتی چکسلواکی هم قریب نیمی از کارمندان ۳۵۰۰ نفری خود را به همین دلیل اخراج کرد. (غربیها فی المجموع، کارنامه بهتری دارند، چون خالص سازی، ظاهرا با اصول بنیادی اندیشهای آنها یعنی لیبرالیسم تضاد دارد!)
خالص سازان، استاد دوقطبی سازی در موضوعات غیر مهم اند، نام آن را هم مرزبندی میگذارند. بی ادبی و گستاخی و خلیفه کشی از لوازم این کارشان است. تعصب و جاهلیت و عوام فریبی و سرک کشیدن به حریم خصوصی مردم و پاپاراتزی گری و قرمطی جویی و افشاگری خیابانی و بلوا سازی و حاشیه آفرینی و ناراضی تراشی و دو قطبی سازی کاذب به نام انقلابی گری از ابزار رادیکالها / خالص سازان است.
خالص سازان وطنی که خود را تنها مطیعان ولایت فقیه معرفی میکنند در مقابل راهبرد صریح رهبری (جذب حداکثری، دفع حداقلی) عملکردی آشکارا در تضاد دارند. اینان از درک معرفت دینی و مسلمات تاریخی نیز بی بهره اند. آیا سیره مصطفوی و امامان معصوم، خالص سازی بوده است؟ یعنی هر کسی را که ایده آل نبوده از خود میرانده اند؟ خاکستریها که هیچ، سیاهها را هم رانده اند؟ یعنی رسول الله (ص) پس از فتح مکه و در اوج قدرت نمیدانستند ابوسفیان کیست که خانه او را برای شهادتین کافی دانستند؟
اگر خالص سازی در صنعت فولاد و سایر حوزههای سخت، امری لازم دانسته میشود، در حوزههای نرم و از جمله حکمرانی، آفتی زیانبار است، زیرا هر دم، دور ریز را بیشتر میکند که آخر سر، چیزی نمیماند و مصداق شمشیر زدن پرده دار در بیان حضرت حافظ است:، چون پرده دار به شمشیر میزند همه را / کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند.
چرا مدیریت اقوام و مذاهب یکی از ملزومات حکمرانی است؟ از آن رو که به جای تعارضات بعضا خونین، تولید انسجام ملی میکند؛ انسجامی که از مؤلفههای اصلی امنیت ملی است. تجربه جهانی نشان داده بعضی حاکمان که با بحران مواجه میشوند، بر طبل ملی گرایی میکوبند و با یارگیری از قومیت اصلی، موج سرکوب اقوام فرعی را رهبری میکنند. این سیاست در کوتاه مدت ممکن است جواب دهد، زیرا موضوع اصلی، ظاهرا به حاشیه میرود و شبه رفراندومی شکل میگیرد که شوک مثبت ایجاد میکند. اما در دراز مدت و با از بین رفتن ذخیره استراتژیک، فروپاشی سرعت میگیرد (درست مثل مدیریت آب و زمین در کشور ما و مصرف ذخیرههای استراتژیک آب که نشست زمین و بحران آب، از تبعات آن است). شبیه مدیریت اقوام، به مدیریت طیف نیاز داریم. اگر رواداری حکومت جای خود را به طرد و حذف کسانی بدهد که به زعم ما درجه خلوص بالایی ندارند، رشتههای انسجام ملی را گسسته ایم و باید آماده مخاطراتی سهمگین باشیم.
هر حکومتی، شعبان بی مخ دارد و اگر میگوید نداریم، دروغ میگوید. اما حکمت حکومت داری ایجاب میکند که این آلت دستها را قوهای عاقله اداره کند؛ نه این که کارگردانی به نابازیگران و بلکه سیاهی لشکر واسپاری شود. اوایل که خوش بینتر بودم، خالص سازان را فقط نادان، اما با حسن نیت میدانستم؛ کم کم کسانی که ناخواسته و از روی حماقت در خدمت دشمنان اند و امروز، لااقل سلسله جنبانان آنان را مرتبط با بیگانگان و پروژه نفوذ میدانم.»
شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از جماران نیوز، تاریخ انتشار:۴ آذر ۱۴۰۰، کد خبر: jamaran.news/news-۱۵۳۲۵۴۲