شعار سال: مرتضی خوانساری کارشناس سیاست خارجی در پاسخ به اینکه چرا برجام برای آمریکا امری حیاتی است؟ میگوید: «پس از هشت دور مذاکرات بر سر بازگشت به توافق هستهای با همه فراز و فرودهای آن که سیاست جهانی را بیش از یک دهه درگیر خود ساخته میتوان گفت که امروز کشورهای جهان بیش از هر زمان دیگر شاهد شکافته شدن و فروپاشی کامل نظم بین الملل پس از جنگ سرد و نظم جدید هستند. زیرا آمریکا در نظم جدید مورد نظرش خود را به عنوان حامی نظم موجود معرفی میکند؛ و پویشهای جهانی و منطقهای را به سمت و سویی هدایت میکند که شاید بی ربط نباشدکه اگر ادعا کنیم شکست مذاکرات هستهای ضربه کاری متعدد به پیکر نظم جهانی لیبرال سرمایه داری وارد خواهد کرد.»
در ادامه مشروح گفتگو را میخوانیم:
بر چه اساس این ادعا را مطرح میکنید لطفا کمی بیشتر این بحث را باز کنید، یعنی پرونده ایران نظم جهانی بین الملل را به هم خواهد زد؟معمولاً هر ساخت قدرت، گفتمان و نظم موجودِ مسلط زمانی به مرور، جایگاه خود را از دست میدهد و در معرض فروپاشی قرار میگیرد و اساساً از مدیریت و یا پاسخ به بحرانهای موجود و یا مقاومتهای ایجاد شده ناتوان میشود. این وضعیت امروز دامن آمریکا را گرفته است. در این شرایط از این پس در عرصه بین الملل شاهد ظهور و بروز بحرانهای متعددی خواهیم شد که میتواند شقِ سومی را هم تحت عنوان "بحرانِ عدمِ مدیریت جهانی" شناسایی کرد که نظام بین الملل نسبت به مدیریت بحرانهای آتی و حل و فصل آنها نا توان خواهد شد.
در فرآیند این تحول،
پرونده هستهای ایران به عنوان یکی از امنیتیترین پروندههای قرن بیست و یکم اهمیت به سزایی در شکل دادن به نوعِ نظمِ در حال ظهور و یا بقای نظم پیشین دارد. نخست اینکه آمریکا و متعاقب آن فرانسه، انگلیس و آلمان، به طور کلی با یک وضعیت هم آیندی بحرانها مواجه اند. بطوریکه قادر به یافتن راه حل برای بحرانهای پیشین نیستند و در نتیجه از پاسخ به چالشها و یافتن راه حل برای بحرانهای آتی نیز ناتوان خواهند شد. در این میان هر چند آمریکا و سه متحد اروپایی اش به عنوان حامی و حافظ نظم موجود پس از جنگ سرد سعی در پاسخگویی به بحرانها و حفظ سازوکارهای موجود را دارند، لکن از
دو مشکل عمده کلان رنج خواهند برد.
نخست اینکه وضعیت موجود باعث روی کار آمدن قدرتهای رقیب منطقهای و جهانی شده و اکنون علاوه بر روسیه به عنوان رقیب امنیتی آمریکا، چین نیز در حال گرفتن جای آمریکا در راس ساختار اقتصادی نظام بین الملل تا سال ۲۰۳۰، طبق برآوردهای موجود است. اجرایی شدن طرح یک کمربند-یک جاده چین عملاً باعث خواهد شد که نظم جدید غیرسرمایه دارانه غربی جایگزین نظم جدیدی شود که با ایران و روسیه رابطه منطقی دارد.
درحالی که بحران بر سر مناطق تنش آلودی همچون تایوان و دریای چین جنوبی، آمریکا را بعد از بی ثمر شدن هزینهها در افغانستان، بیش از پیش نگران هزینه کردن حتی برای حفظ وضعیت موجود کرده است، کاخ سفید اکنون اژدهای اقتصادی چین را در جهان و روسیه را در مرزهای شرقی اروپا در حال تلاش برای کشورگشایی مقابل خود میبیند. از سوی دیگر آمریکا در شرق آسیا با کره شمالی هم طرف است که میتواند با زدن جرقه جنگ اتمی تا سالها اقتصاد جهان را دچار اختلال جدی کند. نفوذ ایران در خاورمیانه تا شمال افریقا و مدیترانه نیز مشکل جدی دیگرِ ایالات متحده است.
در اینباره با چه آمریکایی مواجه هستیم؟
در داخل آمریکا هم دیگر با یک آمریکای نسبتاً منسجم حداقل در سطح مثلث تصمیم گیری پنتاگون، کنگره و قوه مجریه طرف نیستیم. ظهور ترامپ، انتخابات جنجالی ریاست جمهوری آمریکا در ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ و شکاف داخلی شدید، آمریکا را ناتوان از اقدام جدی کرده است. این وضعیت باعث شده است که کنگره و کاخ سفید در تعریف تهدید، درک از تهدید، نحوه مقابله و مواجهه با تهدیدات پیش رو به اجماع برای اقدام نرسند.
بحران موجود را اگر بحران در ایدئولوژی آمریکاییِ نظمِ لیبرال انترناسیونال در نظر بگیریم، کار به جایی رسیده که در سطح کلان ایدئولوژیک حتی آمریکا به دلیل مخالفتهای آشکار دلیلی به حضور در سازمانهای بین المللی نمیبیند. حتی دلیلی برای همکاریهای بلند مدت با متحدین خود را هم ندارد، زیرا عمر توافقهای موجود آمریکا مساوی با طول عمر دولت مستقر در کاخ سفید شده است. از سوی دیگر ظهور موج ملی گرایی و راست افراطی که با ترامپیسم به اوج خود رسیده، جریانی است که پس از ترامپ نیز ادامه یافته و در انتظار قدرت گیری ترامپ و جریان حامی او در انتخابات ۲۰۲۲ پیش روست؛ بنابراین هرگونه تغییر و تحول در دولتها از دموکرات به جمهوری خواه و یا بالعکس، مترادف با امکان و احتمالِ بیرون آمدن از توافقات پیشین و اتخاذ رویکردی جدید است. این به نوبه خود باعث شده آمریکا حتی خودش نیز بین دو شعار مرتبط با ایدئولوژی ترامپ مبنی بر "اول آمریکا" و یا بازگشت بایدن به " نظم بین الملل" حیران و سردرگم باقی بماند و در تصمیم گیری ناتوان گردد. به عبارتی اینگونه فهم میشود که امکانِ پیشبرد یک رویه مشخص معطوف به تصمیم گیری در کشاکش درگیریهای ایدئولوژیک، از کاخ سفید سلب شده و لذا امکان دادن تضمین واشنگتن به طرف ثالث در مناقشات موجود، مانند توافق هستهای با ایران یا توافق آب و هوایی پاریس را ندارد؛ و این در حالی است که نظم موجود بیش از هرچیزی بر اتحادیههای منطقه ای، منطقه گرایی، سازمانها و رژیمهای بین المللی استوار است و این تناقض در مواجه با رشد جریان راست افراطی در هیات حاکمه آمریکا میتواند در نهایت یکی دیگر از ضربههای ویران کننده به نظم جهانی باشد.
مسئله دیگر، اما اینجاست که ساختار نظم موجود حتی دست و پای آمریکا را برای پرداختن به تهدیدهای جدیتر و نزدیکتر به خود بسته است. در مقابل تلاش بازیگران و قدرتهای حتی غیر رقیب و متحد آمریکا برای اولویت بخشی به منافع ملی خود و جدایی از دستورکار کاخ سفید، یکی دیگر از مشکلاتی است که ایالات متحده را درگیر ساخته است.
با این تفاسیر منظور شما این است که پرونده هستهای ایران میتواند میخی بر تابوت وضعیت فعلی آمریکا و خصوصا نظم جهانی باشد؟
اینطور بگویم که آنچه اکنون حائز اهمیت است این که آمریکا اکنون در کشتی تایتانیکی قرار گرفته که هر لحظه احتمال برخورد با کوه یخی را دارد که نخواسته یا نتوانسته آن را ببیند، و این اتفاق میتواند کل موجودیت نظم و نظام ساخته شده آمریکا را در خود غرق کند.
بعد از کوه یخ روسیه و چین، نوک کوه یخ ایران از آب در مقابل آمریکا سردرآورده و این پرسش را مطرح میکند که توافق هستهای ایران چرا باید برای آمریکا اولویت داشته باشد. در پرتو این هم آیندی بحرانهای متراکم و متقاطعی که هر روز در حال ازدیاد و اضافه شدن هستند این پرونده چه طور میتواند کلید قفل حل بحرانهای حیاتی در نظم موجود باشد.
پرونده هستهای ایران به نظر میرسد اسبِ تروای سقوط نظم کنونی و یا حفظ آن تا زمان یافتن راه حلهای دیگر با خرید زمان است. اما دلیل این ادعا چیست؟ موقعیت خاص ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران به نوعی قطعه گمشده پازل تکمیل تهدید علیه آمریکاست.
در شرایط کنونی آنچه که برای تصمیم گیران آمریکایی و غربیها باید اهمیت داشته باشد عنصر زمان در میزان غنی سازی و برد موشکهای ایران است. این موارد چیزهایی نیستند که با حمله نظامی و یا تحریمهای بیشتر قابل بازگشت و اعاده به وضعیت قبل گردد. در این شرایط آمریکا باید امتیازاتی بسیار بیش از قبل به تهران بدهد تا ایران راضی شود تحت نظارت آژانس به فعالیتهای هستهای خود ادامه دهد.
روی دیگر سکه این است که ادامه غنی سازی در ایران عملا به معنی راه افتادن رقابت هستهای در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا خواهد شد. در این وضعیت بسیار محتمل ترکیه، عربستان، امارات و مصر میتوانند نخستین کشورهایی باشند که خواهان حق برابر جهت غنی سازی گردند. چیزی که میتواند به معنای پایان رژیم منع اشاعه هستهای (ان پی تی) گردد که عملا به معنی مهر پایان رژیم کنترل تسلیحات هستهای خواهد شد. پس حداقل برای جلوگیری از هستهای شدن کشورهای منطقه خاورمیانه و آفریقا و حتی آمریکای لاتین لازم است که پرونده هستهای ایران با امتیازاتی که به ایران داده میشود در قالب NPT و نظارت آژانس بگونهای بسته شود که از رقابتهای هستهای جهانی جلوگیری نماید.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری خبرآنلاین، تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۴۰۰، کد خبر:۱۵۹۰۶۲۵، www.khabaronline.ir