پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۶۵۰۸۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۰

وقتی آیت الله خامنه‌ای قصاص شد!

ایشان، هم معلم بود، هم ناظم. با آن وقار و هیمنه‌یی که داشت، در حیاط مدرسه راه می‌افتاد و چوبی به دستش می‌گرفت و البته گاهی هم بچه‌ها را فلک می‌کرد.

شعار سال: آیت الله خامنه‌ای خاطرات زیادی از دوران کودکی خود نقل کرده‌اند. ایشان یکی از این خاطرات خود را در سال ۱۳۸۴ و در جمع معلمان استان کرمان این‌گونه بیان داشته‌اند:

من از لحاظ تعلیم و تربیت با کرمان ارتباط ویژه‌یی دارم. البته ارتباط من با کرمانی ها در عرصه‌های مختلف خیلی زیاد بوده؛ خیلی از دوستان نزدیک ما در دوران مبارزه و دوران طلبگی، رفقای کرمانی بوده‌اند - مثل آقای هاشمی رفسنجانی، آقای حجتی کرمانی، آقای باهنر و بعضی دیگر - دوستان کرمانی از غیرطلاب هم داشتم که بین من و آنها خیلی محبت برقرار بود - مثل مرحوم اسلامیت و بعضی دیگر - لیکن در زمینه‌ تعلیم و تربیت، ارتباط من با کرمان از همه‌ اینها قدیمی تر است.

دبستانی که من در مشهد می رفتم، معلم آن، مرحوم میرزا حسین تدین کرمانی بود. تنها مدرسه‌ دینی مشهد هم مدرسه‌ ایشان بود، به نام «دارالتعلیم دیانتی». بنده شش سال در این مدرسه زیر دست آقای تدین درس خواندم. مرحوم تدین واقعاً یک مرد حسابی بود. نه تنها آن زمان که من بچه بودم، این حس را داشتم، بلکه زمان ریاست جمهوری هم که ایشان در مشهد به دیدن من آمده بود، از نو نگاهی به ایشان کردم؛ دیدم مرد سنگین، جاافتاده، محترم و باشخصیتی است. ایشان، هم معلم بود، هم ناظم. با آن وقار و هیمنه‌یی که داشت، در حیاط مدرسه راه میافتاد و چوبی به دستش می گرفت و البته گاهی هم بچه‌ها را فلک می کرد؛ بنده را هم یکبار فلک کرد. ایشان مرد محبوبی بود. در همان دوره‌ بچگی هم بنده و شاید همه‌ بچه‌ها به ایشان علاقه‌مند بودیم.

وقتی درسم در آن مدرسه تمام شد، یکی از برادرانم در آن‌جا مشغول تحصیل شد؛ ولی باز من با ایشان سلام و علیک داشتم. سر ماه وقتی می رفتم شهریه‌ برادرم را بدهم، ایشان را می دیدم؛ باز هم با همان منش و چهره‌ محترم و آقاوار و واقعاً مدیریتی؛ آن هم نه مدیریت یک دبستان. ایشان در مدرسه هیبت داشت. ما در مدرسه محلی داشتیم به نام قصاص‌گاه، که بچه‌ها در آن‌جا مجازات می شدند؛ بنده هم در همان‌جا یکبار قصاص شدم! آن‌جا، هم محل مجازات بچه‌ها بود، هم نوعی زباله‌دانی؛ یعنی بچه‌ها خربزه یا هندوانه می خوردند و پوست‌هایش را باید در آن‌جا می ریختند. ایشان وقتی در مدرسه راه میرفت، با همان لهجه‌ کرمانی به بچه‌ها خطاب می کرد: هر کس مِیْوه می خورد، پوست هایش را بریزد قصاص‌گاه. از آن سال‌ها، این صدا هنوز در گوش من هست. 

با اندكي تلخيص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری مشرق، تاریخ انتشار: 13 خرداد 1396، کد مطلب: 722571:www. mashreghnews. ir


خبرهای مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۴
0
0
خاطره جالبی بود
آخرین اخبار
پربازدیدترین