شعار سال: «تمام اقتصاددانان لیبرال و نهادگرا بر سر یک موضوع به تفاهم رسیدهاند که بزرگترین رانت سازمانیافته تاریخ اقتصاد ایران، دلار 4200 تومانی است»؛ این بخشی از تحلیل ارزی یک روزنامه حامی دولت است که مدعی شده نظر تمام اقتصاددانهای چپ و راست را بررسی کرده و نتیجه گرفته ارز 4200 تومانی که پس از شوک ارزی بهار 97 توسط اسحاق جهانگیری اعلام و ابلاغ شد، بزرگترین رانت تاریخ اقتصاد ایران بوده است. جالب است بدانید این روزنامه در روز ابلاغ نرخ ارز 4200 تومانی مشهور به دلار جهانگیری، تصویر جناب معاون اول را در هیبت سوپرمن نقاشی کرد و بر صدر جریده نشاند که خیالتان تخت، جناب معاون اول به نجات اقتصاد ایران آمدهاند و معلوم نیست آن روز که نقاش محترم داشت تصویر جناب سوپرمن را اتود میزد از تمام اقتصاددانان لیبرال و نهادگرا حتی یکنفر هم نبود که بگوید یک مقداری محتاطتر، ممکن است رانتی در این ارز سوپرمنی نهفته باشد و شفایی هم در کار نباشد؟
فراموش نکردهایم که در بحبوحه بحث پیرامون برجام یک سوال مطرح بود که به فرض متناسب بودن تعهدات ایران و 1+5 -که متناسب هم نبود- چه تضمینی وجود دارد که طرف مقابل خصوصا ایالات متحده که به تعبیر خود دوستان دولتی کدخدای ماجراست، به تعهدش عمل کند؟ یک روزنامه دیگر حامی دولت تیتر زد «امضای کری تضمین است». زمان گذشت و برجام در همان دولت اوباما نقض شد، ترامپ برجام را پاره کرد و از توافق خارج شد. کار بهجایی رسید که حسن روحانی گفت هیچ آدم میهنپرستی پیشنهاد مذاکره با ترامپ را نمیدهد اما همان روزنامه با ذوقزدگی همان جای تیتر تاریخی «امضای کری تضمین است» خبر از پیشنهاد ترامپ برای دیدار با روحانی آن هم بدون پیششرط داد، پیشنهادی که البته دو ساعت بیشتر دوام نداشت و پمپئو، وزیر خارجه ترامپ از شروط دولت ترامپ برای مذاکره گفت و تیتر را هوا کرد، کاش دوستانی که خوشحال از نطق ترامپ صفحه را تا آخر شب نگه داشته بودند، دو ساعت بیشتر هم صبر میکردند شاید آن تیتر را نمیزدند. اگر فکر میکنید ذرهبین دست گرفتهایم تا مثلا گاف همکاران خود را دربیاوریم اشتباه میکنید، اصلا مساله یک اشتباه و یک یا دو نقطه نیست، مساله یک روند و یک خط است، مساله جهتدادن به افکار عمومی آن هم بهسمت و سویی است که بتوان از آن یک محصول سیاسی چید، محصولی که حتی اگر بعدا فهمیدیم ضد منافع ملی است به روی خودمان نیاوریم و همچنان ادامه دهیم. اما آیا ماجرا در همین جا تمام میشود؟ خیر، واقعیت این است کاری که برخی رسانهها انجام میدهند در مقیاس بزرگتر توسط خود دولت هم در موضوع برجام انجام شده است و اتفاق جدیدی نیست. اینکه مسیر امتحان شدهای مثل اعتماد به غرب برای حل مشکلات اقتصادی بهعنوان یگانه راهحل مشکلات آنهم تا سطح حل آبخوردن طرح شد و بعد از شکست پروژه انگارنهانگار یعنی تکرار همان مسیر و همان روند رسانهای.
اینکه فرمول تعیین نرخ برای ارز آن هم به سبک شکست خورده و تکراری دولت سازندگی باز هم انجام شود و بعد از چند ماه رسانههایمان آن را بزرگترین رانتساز تاریخ اقتصاد بخوانند یعنی در بر همان پاشنه میچرخد، یعنی چیزی را بگوییم و حتی انجام دهیم که بعدا نتوانیم مسئولیت آن را قبول کنیم و بهروی خودمان هم نیاوریم. این مقدمه نسبتا طولانی را برای این نوشتم که بگویم امروز دو آدرس غلط برای چرایی وضع کنونی اقتصاد ارائه میشود -بگذریم از این نکته که در شرایط فعلی، شاید بررسی چرایی شرایط فعلی اولویتی برای کشور نداشته باشد- آدرس غلط اول این است که سعی میکند دولت روحانی را مبرا از هر ایرادی نشان دهد و آن را در شرایط فعلی بیتقصیر جلوه دهد، دولتی که در پنج سال اخیر ایده پر ریسک خود که هزینههای فراوان استراتژیک برای جمهوری اسلامی در پی داشته را با فراغبال در حوزه سیاست خارجه انجام داده و به گواه اقتصاددانان نزدیک به دولت، 70 درصد اقتصاد کشور را هم در اختیار دارد اما اقتصاد را بهگونهای مدیریت کرده که این روزها فیلمهای وعدههای انتخاباتی یا تحلیلهای اقتصادی دولتمردانش به عناون جُک در فضای مجازی دستبهدست میشود.
دولت روحانی، سیاستمداران و سلبریتیهای سیاسی مانند رئیس دولت اصلاحات، سلبریتیهای فرهنگی، هنری و رسانههایی که غیرمسئولانه در تبلیغ و ترویج آن ایده و آن عمل کار را به اینجا رساندند، مقصران اصلی این شرایط هستند. آدرس غلط دوم نگاهی است که برخی منتقدان دولت به بدنه رایدهنده به روحانی دارند، ادبیاتی مانند اینکه نزدیک به 23 میلیون نفری که سال 96 به روحانی رای دادهاند حق حرف زدن هم ندارند، حتما یک خوانش غلط از مردمسالاری دینی است. این 23 میلیون نفری که به روحانی رای دادهاند عموما کسانی هستند که بهلحاظ سیاسی، معرفتی و بینشی هیچ قرابتی با جریان غربگرا ندارند، اما با تحلیلی سال 96 به روحانی رای دادهاند، بخش زیادی از آنها احتمالا سال 88 به احمدینژاد رای دادهاند و ممکن است سال76 به خاتمی رای داده باشند و قبلتر از آن هم به مرحوم هاشمی و آیتا... خامنهای و شهید رجایی و حتی بنیصدر و شاید سال 58 نیز به جمهوری اسلامی آری گفته باشند. آیا کسی حق دارد پس از هرکدام از این انتخابها به آنها بگوید حق حرف زدن ندارند؟ ممکن است در خیلی از این انتخابها با منتقدان فعلی دولت همرای و همنظر باشند، آیا با منطق این دوستان همین حالا نمیتوان گفت شما هم حق حرف زدن ندارید؟
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری پیشخوان ، تاریخ انتشار 13مرداد 97، کدمطلب: 100224، www.pishkhaan.net