پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۵۰۰۸۰
تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۸:۳۹
مواضع آیت‌الله سید حسین طباطبایی بروجردی در طول نهضت ملی یکی از مباحث و مسائل مورد مناقشه است که چنانکه باید و شاید مورد کاوش قرار نگرفته است. آنچه که تاکنون گفته و نوشته و منتشر شده است به هیچ روی بسنده و وافی به مقصود نیست. جوانب مهمی از این موضوع همچنان در ابهام است و پرسش‌های بنیادینی وجود دارد که هنوز پاسخ دقیق و روشنی به آنها داده نشده است.

شعار سالمواضع آیت‌الله سید حسین طباطبایی بروجردی در طول نهضت ملی یکی از مباحث و مسائل مورد مناقشه است که چنانکه باید و شاید مورد کاوش قرار نگرفته است. آنچه که تاکنون گفته و نوشته و منتشر شده است به هیچ روی بسنده و وافی به مقصود نیست. جوانب مهمی از این موضوع همچنان در ابهام است و پرسش‌های بنیادینی وجود دارد که هنوز پاسخ دقیق و روشنی به آنها داده نشده است.

درباره زندگی، آثار و خدمات آیت‌الله بروجردی نوشته‌هایی به قلم کسانی چون علوی طباطبایی، علی دوانی، ‌مرتضی مطهری و... منتشر شده است که هر یک به نوبه خود برای آگاهی از زندگی ایشان سودمندند اما زندگی سیاسی وی را چنانکه باید و شاید روشن نمی‌کنند.

در آثار تألیفی و پژوهشی مربوط به تاریخ معاصر و بویژه در آثار مربوط به نهضت ملی از مواضع و دیدگاه‌های آیت‌الله بروجردی به طور موردی سخن به میان می‌آید. در متون و منابع خاطره‌نگاری و خاطره‌گویی نیز چنین است. نقل و حکایت فراوان است اما آنچه که مورد نیاز ماست، روایت تاریخی منسجم است که کمتر یافت می‌شود. از پژوهش‌هایی که به این موضوع پرداخته و کوشیده‌اند نقش و جایگاه آیت‌الله بروجردی در تاریخ نهضت ملی و مناسبات وی با جریان‌ها و گروه‌های مختلف و بویژه دولت محمد مصدق و مخالفان او را روشن کنند، می‌توان به آثار کسانی چون علی رهنما و داریوش بایندر اشاره کرد. علی رهنما در کتاب «نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی» کوشش درخور توجهی کرده است تا مواضع و دیدگاه‌های بروجردی در قبال نهضت ملی، مصدق، شاه و دربار، آیت‌الله کاشانی، فدائیان اسلام و گروه‌ها و جریان‌های فعال و درگیر در سیاست آن روزگار را روشن کند. وی در چند فصل از آن کتاب با دقت و به گونه‌ای علمی، روشمند و مستند به این موضوع می‌پردازد. در جاهایی که با کمبود شواهد و داده و اسناد یا با ابهام در آنها یا با چندگونگی و تضاد و تفاوت در حکایت‌ها و نقل قول‌ها و روایت‌ها روبه‌روست، فرض‌ها، فرضیه‌ها و احتمالات مورد نظر و پند خود را با احتیاط مطرح می‌کند و با خواننده در میان می‌گذارد. خواننده، علاقه‌مند تفصیل مطالب را در اصل اثر می‌خواند. در اینجا با توجه به تنگی مجال گزارشی کوتاه می‌نویسیم و می‌گذریم:

حاصل پژوهش و تدقیق و تأمل این است که بروجردی به اصل عدم دخالت در سیاست پایبند بود و پایبند ماند. در اوضاع و احوال متلاطم آن روزگار و با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی ایران، او بر این باور بود که پایبندی به این اصل می‌تواند حوزه و روحانیت و جامعه ایران را از آسیب‌ها در امان نگه دارد. این چیزی نبود که با مرام و روش آیت‌الله کاشانی و فدائیان اسلام جور درآید، لاجرم اختلاف پیش آمد. حتی در مواردی میان هوادارانشان با اطرافیان آیت‌الله بروجردی درگیری پیش آمد. رهنما با تأکید بر شواهد و قرائن این فرضیه را مطرح می‌کند که محور کاشانی - نواب در پی تغییر مرجع برآمد و کوشید تا آیت‌الله خوانساری را جایگزین کند. این طرحی بود که بنا به علل و دلایل گوناگون به جایی نرسید و شکست خورد. فشارهای آنان برای اینکه بروجردی را با خود همراه و هم آوا سازند یا دست‌کم او را وادار کنند سکوت خود را بشکند و نسبت به پاره‌ای برنامه‌ها و اقدام‌های مصدق و دولت او زبان به اعتراض بگشاید نیز هرگز به جایی نرسید. در طول نهضت ملی و بویژه در سال آخر -از تابستان 31 تا مرداد 32- بارها مسائلی پیش آمد که مخالفان مصدق از بروجردی توقع هم آوایی داشتند اما کوشش‌های‌شان در این باره به جایی نرسید. از همه مهم‌تر شاید واقعه نهم اسفند 1331 بود که بر سر برنامه سفر شاه به خارج از کشور غوغایی برپا شد. با توجه به شرایط خاص کشور و بویژه ذهنیتی که درباره حزب توده و خطر چیرگی کمونیسم بر ایران پدید آمده بود مخالفان مصدق او را متهم می‌کردند که عامدانه مقدمات اخراج شاه از کشور را فراهم می‌آورد و راه را برای کمونیست‌ها می‌گشاید! بروجردی نسبت به اعتقادات مردم حساسیت فوق‌العاده‌ای داشت و تبلیغات کمونیسم هراسی همچون بسیاری دیگر از عالمان دینی بر ذهن او اثر نهاده بود. بنابراین مخالفان مصدق انتظار داشتند که در قضایایی که به واقعه نهم اسفند منجر شد با آنان همراهی و هم‌آوایی کند. آنگونه که رهنما-با تأکید بر دستاورد و شواهد و حکایت‌ها و روایت ها- نتیجه‌گیری می‌کند در این مقطع نیز مخالفان به در بسته خوردند. کاشانی و بهبهانی نتوانستند بروجردی را با خود همراه کنند. هواداران آنان به طور خاص و دیگر اشخاص و جناح‌های مخالفان مصدق جز شایعه‌پراکنی درباره مخالفت و اعتراض بروجردی کار دیگری از دست‌شان برنیامد. مطبوعات و نشریات آنان تا توانستند در این باره شایعه ساختند. از قول بروجردی پیام‌ها یا سخنانی درج کردند که مواضع و سیاست و روش مصدق را مخالف اسلام اعلام و عنوان می‌کرد. در فروردین 1332 غلامحسین صدیقی، وزیر کشور کابینه مصدق اعلام کرد که آیت‌الله بروجردی در دیدار با چند تن از بازرگانان این شایعات را تکذیب کرده و گفته است که همچون همیشه از امور سیاسی دور و برکنار بوده است. رهنما از مجموع شواهد و روایت‌ها چنین نتیجه‌گیری کرده است که: «می‌توان استدلال کرد که او (آیت الله بروجردی) با مقاومت در مقابل دعوت‌های مکرر آنان (کاشانی و دیگر مخالفان مصدق) در کنار و نه در مقابل مصدق ایستاد. (رهنما، نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، ص 994) از میانه تیرماه 1332 نیز که موضوع رفراندوم انحلال مجلس پیش آمد، محور کاشانی-بهبهانی کوشید که بروجردی را در محکوم کردن این طرح با خود همراه و هم آوا کند و در اینجا نیز ناکام ماند. سکوت او در این باره بسیار معنی‌دار و اثرگذار بود و اعلامیه کاشانی -بهبهانی را خنثی و بی‌اثر کرد. (ر.ک: رهنما، همان، صص 1005-1004) شگرد شایعه‌پراکنی همچنان ادامه داشت. مخالفان شایعه پراکندند که بروجردی در اعتراض به طرح رفراندوم می‌خواهد ایران را ترک کند و به نجف اشرف برود. با این حال در همین اوان هشتم مرداد- آیت‌الله روح‌الله کمالوند- نماینده آیت‌الله بروجردی در خرم آباد-طومار مفصلی از سوی اهالی لرستان برای فراکسیون نهضت ملی فرستاد. این طومار پشتیبانی اهالی لرستان-خاستگاه و پایگاه عمده و اصلی بروجردی- از مصدق و نهضت ملی را اعلام می‌کرد. به گفته رهنما، این طومار را می‌توان در حکم نظر بروجردی درباره مصدق، درست چهار روز پیش از برگزاری رفراندوم، دانست. ارسال این طومار را «می‌توان به معنی‌گذار بروجردی از سیاست سکوت تأییدآمیز به سیاست تأیید فعال غیرمستقیم او در قبال دولت مصدق تلقی کرد.» (رهنما، ص 1007).

تفسیر و روایتی که داریوش بایندر ارائه می‌دهد متفاوت و متضاد است. طبق تحلیل او اگرچه بروجردی در ماه‌های نخست زمامداری مصدق از او پشتیبانی می‌کرد و حتی به طور خصوصی از شاه نیز خواسته بود دولت مصدق را پشتیبانی کند تا بتواند حقوق ملت ایران را احقاق و آنان را متحد نگاه دارد؛ اما چنین نماند و با دولت مصدق اختلاف پیدا کرد. بایندر با استناد به خاطرات مهدی آذر- از یاران مصدق و وزیر فرهنگ- می‌گوید که این اختلافات حتی پیش از واقعه نهم اسفند آغاز شده بود و در غائله نهم اسفند نیز بروجردی اگرچه از صدور اعلامیه مشترک با کاشانی و بهبهانی (علمای نهم اسفندی به تعبیر مصدق) خودداری کرد؛ اما برای جلوگیری از سفر شاه به خارج از کشور آشکارا مداخله کرد. (بایندر، ایران و سازمان سیا، بازنگری در سقوط دولت مصدق، ص 196).

بایندر در صفحات پایانی فصل هفتم کتاب خود (صص 348-342) با تفصیل بیشتری در این باره سخن می‌گوید. به باور او تبلیغات مخالفان مصدق در زمینه کمونیسم هراسی، الغای سلطنت و جمهوری شدن ایران چنان بر ذهن و فکر بروجردی تأثیر نهاده بود که خواه ناخواه او را از اسفند 31 به بعد- در موضع مخالف مصدق قرار داد. طراحان کودتا کوشیدند با کمک بهبهانی از او علیه مصدق فتوا بگیرند اما ناکام ماندند. با این حال پس از شکست کودتای اول در 25 مرداد 32، هنگامی که شاه به خارج گریخت، بروجردی با این جمله کوتاه واکنش مؤثر و معنی‌دار نشان داد: «مملکت شاه می‌خواهد!» آیت‌الله حسینعلی منتظری- از شاگردان بروجردی- در خاطرات خود نکته‌ای درباره 28 مرداد نقل می‌کند که قابل تأمل است. او می‌گوید: آن روز در اقامتگاه تابستانی بروجردی، در وشنوه در جلسه درس بودیم که خبر براندازی دولت مصدق رسید. با شنیدن این خبر یکی از هم‌درسان سجده شکر به جای آورد. منتظری از واکنش آیت‌الله بروجردی چیزی نمی‌گوید اما بایندر چنین تفسیری می‌کند: «قطعاً آن طلبه می‌بایست از موضع آیت‌الله العظمی (بروجردی)... آگاه بوده باشد.» (بایندر، ص 34)

یعنی اینکه سجده شکر آن طلبه منطبق با موضع آیت‌الله بروجردی بود!

اینکه بروجردی با شنیدن خبر فرار شاه و غوغایی که بعضی‌ها برای جمهوری کردن ایران به راه انداخته بودند نگران شده باشد چیز غریبی نیست. این سخن که «مملکت شاه می‌خواهد» نیز به معنای با سلطنت‌طلبان هوادار دربار و ضد مصدق نباید تفسیر شود. خود مصدق نیز به آن باورمند و پایبند بود. شعار همیشگی او این بود که: «شاه باید سلطنت کند نه حکومت». شاه مشروطه بر پایه قانون اساسی در امور اجرایی اختیار و مسئولیتی ندارد و نباید داشته باشد. نه تنها مصدق که پاره‌ای از رجال و دلتمردان کهنه‌کار دیگر در این باره، بارها و به انحای گوناگون به شاه هشدار داده بودند. با روی کار آمدن رضاشاه ارکان و اجزای حکومت مشروطه در نهاد سلطنت آمیخته و مستعیل شده بودند. در نیمه دوم سلطنت رضاشاه- از 1312 به بعد- مجلس و دولت تقریباً به طور کامل تابع و گوش به فرمان شخص پادشاه شد و بنیان‌های پادشاهی مشروطه بشدت آسیب‌دیده بود. اینک در دهه 20 جانشین او- که با روند و آرمان احیای مشروطه روبه‌رو شده بود- میل به احیا و حفظ میراث پدر داشت. او می‌خواست حکومت کند نه فقط سلطنت. از مجموع شواهد، اسناد، روایت‌ها، حکایت‌ها و نقل قول‌هایی که از بروجردی و درباره بروجردی برجا مانده است بر نمی‌آید که او با این میل همسویی نشان داده باشد. برعکس پاره‌‌ای از شواهد و قرائن از این حکایت می‌کنند که بروجردی پادشاهی مشروطه و در چارچوب قانون اساسی می‌خواسته است. درباره اندیشه سیاسی او پاره‌ای از محققان گفته‌اند که او معتقد به اصل ولایت فقیه- به معنای زعامت سیاسی فقیه جامع‌الشرایط در دوران غیبت- بوده است. (ر.ک: محسن کدیور، حکومت ولایی، ص 106 و صص 383-379) اما کنش سیاسی او و مواضع او بویژه در دوره نهضت ملی خلاف چنین رأی و دیدگاهی است. همانگونه که گفته شد او با کاشانی و فدائیان اسلام که در پی تحقق آرمان حکومت اسلامی و قائل به ضرورت دخالت عالمان و طلاب در امور سیاسی بودند همنوایی نکرد. توجیه این ناسازگاری میان موضع اعتقادی و نظری با موضع عملی شاید این باشد که او همچون پاره‌ای از دیگر معتقدان به آن اصل- اوضاع و شرایط و مقتضیات زمانه را لحاظ می‌کرده و زمینه را برای عملی کردن آن آرمان مساعد و مهیا نمی‌دیده است. شاید بشود احتمال تغییر رأی را نیز مطرح کرد. اینجا مجالی برای ورود به جزئیات نیست. همین قدر به اشاره بگوییم و بگذریم که برپایه پاره‌ای قرائن و شواهد می‌توان احتمال داد بروجردی با آرمان و آماج مصدق و یاران او که در پی احیای مشروطه بوده‌اند همدلی داشته و آن را درست و واقع‌بینانه می‌دیده است. آیت‌الله محمدعلی گرامی که از شاگردان و نزدیکان او بوده است در خاطرات خود می‌گوید که بروجردی درباره مشروطه همانند نائینی می‌اندیشید و بر این باور بود که در نظام مشروطه مضار و مفاسدی که در نظام استبدادی وجود دارد کاهش می‌یابد. علوی طباطبایی از مخالفت او با برپایی مجلس مؤسسان تجدیدنظر در قانون اساسی در سال 1328 گزارش می‌دهد. این مجلس برپا شد و قدرت و اختیارات شاه را افزایش داد. اعتراض و مخالفت شماری از رجال ایران را برانگیخت و آن را نشانه‌ای روشن از میل شاه به دیکتاتوری و نادیده گرفتن اصول مشروطیت دانستند.بروجردی با برپایی این مجلس «جداً و مصراً مخالفت» کرد و «بسیار ناراحت شد» و «این مخالفت تا جایی ادامه یافت که منجر به صدور دستخطی از ناحیه ایشان گردید.» (علوی طباطبایی، خاطرات زندگانی حضرت آیت‌الله العظمی آقای بروجردی، ص 91) البته علوی طباطبایی که یک سال پیش از درگذشت بروجردی کتاب خود را می‌نوشت در این باره تفصیل نداده و وارد جزئیات نشده است و اعتراض و مخالفت بروجردی شاید نگرانی‌های او در پیوند با دین و اعتقادات مردم حمل و تفسیر کرده است. اوضاع و احوال آن روزگار به علوی طباطبایی مجال چندانی نمی‌داده است که طور دیگری تفسیر کند.

از همان زمان تاکنون این پرسش مطرح است که چرا بروجردی کودتا را محکوم نکرد؟ آیا او نمی‌توانست در محکومیت کودتا و سرنگونی دولت ملی مصدق بیانیه‌ای صادر کند؟ در برابر اینگونه پرسش‌ها می‌توان این پرسش را مطرح کرد که اگر بروجردی چنین می‌کرد آیا از اصول اعلام شده خود مبنی بر دوری از سیاست و پرهیز از دخالت در امور سیاسی عدول نکرده بود؟ اگر چنین می‌کرد چه نتیجه‌ای حاصل می‌شد؟ تغییر شاه و شخص یا اشخاص حاکم مادامی که در شرایط و اوضاع و احوال فرهنگی و اجتماعی و در خلقیات و روحیات مردم تغییر و اصلاحی نشده باشد چه حاصلی خواهد داشت؟ بروجردی در جایگاه مرجع تقلیدی که مرجعیت عام و تام داشت با شاه و دولت برآمده از کودتا برخوردی ساده و رسمی داشت. برپایه اصول خود به تلگرافی که شاه از رم فرستاده و تصمیم خود را برای بازگشت به میهن به او اعلام کرده بود چنین پاسخ داد: «حضور مبارک اعلیحضرت همایونی خلدالله تعالی ملکه، تهران-تلگراف مبارک که از رم مخابره فرموده بودید و مبشر سلامت اعلیحضرت همایونی بود موجب مسرت گردید. نظر به اینکه تصمیم مراجعت فوری بوده جواب تأخیر شد. امید است ورود مسعود اعلیحضرت به ایران مبارک و موجب اصلاح مقاصد دینیه و عظمیت اسلام و آسایش مسلمین باشد

متن تلگراف بسیار ساده، خشک و رسمی است. از تبریکات و تعارفات آنچنانی تهی است. چند روز بعد پاسخی مشابه به نامه تبریکی که زاهدی نخست‌وزیر- به مناسبت عید غدیر خم-فرستاده بود، داد. همانگونه که رهنما نوشته است هیچ یک از این دو پاسخ را نمی‌توان به نزدیکی و گرایش بروجردی به شاه حمل کرد. وی در جایگاه مرجعیت عام شیعه، در چارچوب عرف زمانه و سنت جاری پاسخی ساده و رسمی داده است. (رهنما، همان، ص 1009)

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار -------، کدمطلب: 478787، www.iran-newspaper.com


اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین