شعار سال: تهران در سکوت و تاریکی محض فرو رفته است. حتی پرندهها هم به خواب رفتهاند و صدای آوازشان شنیده نمیشود. نسیم خنکی که در کوچهباغها پیچیده از پنجره راهش را به خانههای کاهگلی و آجری شهر باز میکند و صورت افرادی را که روی پشتبامها جا انداخته و مشغول دیدن ستارهها هستند نوازش میکند. از دور صدایی شنیده میشود؛ صدایی خوش که لحظه به لحظه نزدیکتر میشود و دل همه مردم شهر را شاد میکند. کسی با صدای خوش آواز میخواند و در دل تاریکی شب از کوچهباغها گذر میکند. خیلیها لب پنجره میروند و بعضی هم از بالای پشتبام به داخل کوچه نگاه میکنند تا علاوه بر شنیدن این صدای دلنشین، تصویر مردی را که با آواز کوچهباغیاش دلشان را شاد کرده، از دست ندهند. با ما به حدود 100 سال پیش بیایید؛ به روزگاری که آوازهای کوچهباغی رونق فراوانی داشت و این رسم خاص تهران یکی یکی شهرهای مختلف کشور را هم در نوردید.
«شبهای تهران پر بود از صدای آوازخوانی داشمشتیها و لوطیها. غروب که میشد همه به خانههایشان میرفتند و شهر خلوت میشد. در آن سکوت و خلوتی کوچهباغها نوبت به داشمشتیهای تهران میرسید که بعد از بیرون آمدن از قهوهخانهها در کوچهباغهای شهر زیر آواز بزنند و با صدای خوش شعرهای شاعران بزرگ را بخوانند.» این روایت «امینالله رشیدی» خواننده آوازهای سنتی ایران از آوازهای کوچهباغی است. وقتی سراغ این هنرمند 93 ساله میرویم تا ما را به دوران آوازهای کوچهباغی ببرد میگوید: «این نوع آوازخوانی در کوچهباغهای تهران از اواخر دوره قاجار آغاز شد و در دوره پهلوی به اوج خود رسید. من در دوران کودکی و نوجوانیام بارها و بارها این آوازها را شنیده و در کوچهپسکوچههای شهر صاحبان این صداها را دیدهام. دقیق خاطرم است که هر وقت مردم در خیابانهای شهر به این داشمشتیها و آوازهخوانها میرسیدند با صدای بلند میگفتند: دمت گرم و ناز نفست؛ تا به اینترتیب از این خوانندههای کوچهباغی تشکر کنند.» از رشیدی که تاکنون 2 کتاب بهنامهای «از کاشان تا کاناری (جزایر قناری)» و «عطر گیسو» شامل (خاطرهها و نغمهها) به چاپ رسیده و در کتاب اینترنتی «ایران در رهگذر زمان» نیز نگاهی به آوازهای کوچهباغی داشته است میپرسیم این خوانندههای آوازهای کوچهباغی بیشتر چه شعرهایی را میخواندند که پاسخ میدهد: «در روزهای شکلگیری اولیه این نوع خوانندگی در تهران، افراد بیشتر شعرهای معروف و شعر شاعران بزرگ را میخواندند. بهعنوان مثال میخواندند: سنگدل آخر مرا رسوای رسوا کرده است / در دیار غربتم تنهای تنها کرده است؛ یا دوش رفتم به خرابات مرا راه نبود / بس زدم ناله و فریاد، کس از من نشنود»
کسبیخوانی، دلیل رواج آهنگهای فولکلور
همزمان با حضور داشمشتیها و لوطیهای آوازهخوان در کوچهباغها، فروشندههای دورهگرد هم برای جذب مشتری از شعرهایی استفاده میکردند که به رواج آهنگهای کوچهباغی در تهران قدیم کمک کرد. «جواد انصافی» نویسنده، کارگردان و بازیگر نامآشنایی که بیشتر او را با نقش «عبدلی» به یاد میآوریم درباره این کسبیخوانیها میگوید: «اگر بگوییم موسیقی فولکلور تهران از همین کسبیخوانیها آغاز شده است بیراه نگفتهایم. در دوران قاجار که تهران در حصار دروازهها قرار داشت کاسبان دورهگرد تهرانی از روی ذوق و قریحه و برای فروش اجناسشان شعرهایی میخواندند که امروز یکی از بخشهای مهم آوازهای کوچهباغی به حساب میآید.» انصافی که برای نگارش کتابهای «سیاهبازی از نگاه یک سیاهباز»، «نمایشهای زنانه ایران» و «نمایشهای شگفتانه زنان ایران» سالها در حوزه آوازهای کوچهباغی و نمایشهای تهران قدیم پژوهش کرده است ادامه میدهد: «بهعنوان مثال کسی که در آن دوران بلال میفروخت با صدای بلند میخواند: بلاله، شور بلاله / بدو ببین چه خوب بلاله. یا کسی که بار خیار داشت میگفت: گل به سر دارم خیار / کاکل به سر دارم خیار / سبز و نازکه خیار/ بهبه چه سرسبزه خیار/ خیار دولابه / بدو که ارزونه / هر کی که نخره/ منو میرنجونه! جگرکیها هم میخواندند: دل دارم / قلوه دارم / جیگرای بره دارم / تو روغن قل میخوره / قل و واقل میخوره.»
از آهنگهای کوچهباغی تا بیات تهران
سالهای سال به همین شکل سپری میشد و در تهران آوازهای کوچهباغی روز به روز رواج بیشتری پیدا میکرد. بیشتر فروشندگان دورهگرد و دستفروشان به استفاده از شعرهای مختلف برای فروش اجناسشان رو آورده و در آوازهای کوچهباغی، بعضیها اسم و رسمی به هم زده بودند. دیگر بیشتر مردم پایتختنشین «حسن شهرستانی»، «رضا باباشملی»، «اصغر ننه»، «ابرام غزلخون»، «حسین کبابی» و... را میشناختند و شب به شب که میشد منتظر میماندند تا یکی از آنها از کوچهشان، گذر و یک دهان مهمانشان کند. اما واقعیت این بود که هیچکدام از این خوانندههای محلی، در موسیقی تعلیم خاصی ندیده بودند و هرچه میخواندند اصطلاحاً «دلی» بود. تا اینکه به گفته «محمد صفار منتشری» تنها نماینده مکتب آوازهای کوچهباغی در حال حاضر، استاد «اسماعیل مهرتاش» این آوازها را در دستگاههای مختلف موسیقی از جمله ابوعطا، سهگاه، دشتی، همایون و... برد و نامش را «بیات تهران» گذاشت.
منتشری که تاکنون دهها آواز کوچهباغی را خوانده با بیان این مطلب که بیات تهران خاص پایتخت است میگوید: «همانطور که موسیقیهای گیلکی، مازنی، ترکی، کردی و... داریم، بیات تهران هم موسیقی تهران و خاص پایتخت است.» او ادامه میدهد: «در آن دوران استاد مهرتاش با الگو گرفتن از کاسبان دورهگرد و دستفروشان تهران از غلامرضا روحانی، ابوالقاسم حالت و پرویز خطیبی خواست تا متناسب با حال و روز این فروشندگان دورهگرد شعر بگویند. بعد که شعرها آماده شد همراه با «ابوالحسن صبا» و «فرهاد میرزا» بهعنوان تیم نوازنده و «جواد بدیعزاده» بهعنوان خواننده بیات تهران به حلب سوریه رفت و آنجا صفحههای گرامافون را ضبط کردند. استاد مهرتاش تعریف میکند زمانی که این صفحات برای نخستین بار در فاصله سالهای 1313 تا 1317 به ایران آمد مورد استقبال بینظیر تهرانیها قرار گرفت و خیلی زود نایاب شد.»
تلفیق نمایش و آواز کوچهباغی
بیشک نقطه عطف آوازهای کوچهباغی یا همان بیات تهران تلفیق آن با هنر تئاتر بود؛ اتفاقی که باعث شد این ترانهها و ملودیها بیش از پیش مورد توجه پایتختنشینها قرار بگیرد. داستان از این قرار است که در ابتدای سده 1300 گروه هنری «جامعه باربد» به سرپرستی اسماعیل مهرتاش در تهران تئاتر اجرا میکرد و مردم زیادی را برای تماشای نمایشهای مختلف به لالهزار میکشاند. اما از آنجا که نمایشها در قالب پردههای مختلف اجرا میشد و بهواسطه نیاز به تغییر دکور فاصله زیادی بین پردهها میافتاد اعضای جامعه باربد تصمیم میگیرند آوازهای کوچهباغی را باعنوان «پیشپرده» در زمان تغییر دکور صحنه تئاتر اجرا کنند تا به اینترتیب حوصله مخاطب سر نرود. اما احتمالاً آن زمان که «یکی یه پول خروس»، «ماشین مشدیممدلی»، «گلپونه، نعناعپونه» و... در پیشپردههای نمایشهای لالهزار اجرا میشد هیچکس حتی استاد مهرتاش هم فکر نمیکرد که روزی این ترانهها به یکی از ماندگارترین ترانههای تهران قدیم تبدیل شوند؛ ترانههایی که حتی چند دهه بعد از گل کردنشان باز هم برای بیشتر پایتختنشینها و حتی مردم سراسر کشور دلنشین و لذتبخش است.
منتشری که یکی از پیشپردهخوانهای جامعه باربد بود درباره شعرهای معروف کوچهباغی آن دوران میگوید: «گردو فروش، چغاله بادوم، سبزی بهار، گلپونه نعناعپونه، زالزالکی، ماشین مشدیممدلی، کلید و قفلی، یکی یه پول خروس، بستنیفروش و... ترانههای معروف آن زمان بود.»
بازتاب فرهنگ تهرانیها در آوازهای کوچهباغی
تا زمانی که تهران کوچهباغ داشت و خبری از تلویزیون و رادیو نبود آوازهای کوچهباغی در تهران هم رونق داشت. اما رفته رفته این موسیقی ناب و اصیل که بازتاب فرهنگ تهرانیها بود به دست فراموشی سپرده شد و امروز به جز استاد منتشری دیگر کسی در این حوزه بهطور جدی فعالیت ندارد. اما هنوز هم این نوع موسیقی برای ما تهرانیها ارزشمند است؛ چون با گوش سپردن به آنها نه تنها جان و روح ما از نشاط و شادی ترانهها تازه میشود بلکه با فرهنگ تهران قدیم هم آشنا میشویم. «جواد انصافی» در اینباره میگوید: «هرکدام از آوازهای کوچهباغی، آینهای از فرهنگ، اصطلاحات، مناسبات اجتماعی و وضع معیشتی مردم تهران در سالهای دور است. به همین دلیل این شعرها جدا از ارزش موسیقیاییشان از آنجا که آینه تمامنمای فرهنگ تهرانیهای اصیل هستند از جایگاه و ارزش بسیار بالایی برخوردارند.»
ترانههای ماندگار
و اما بشنوید از ترانههای ناب بیات تهران که امروز هویت هنری و فرهنگی پایتخت با آنها گره خورده است. یکی از این شعرهای زیبا ترانه زالزالکی است: «میخوری، پف میکنی / هستشو تف میکنی / لباتو جفت میکنی / دندونات کند که شد چاره کندیاش نمکه / عیالی گشته نصیبم همه کاراش کلکه / زالکه، زالزالکه، رستم زال، زالزالکه / زالکه، زالزالکه، رستم زال، زالزالکه / این کارم کار نشد / بار من بار نشد / پول ناهار نشد/ شب اگه دست خالی خونه برم من کتکه / زالکه، زالزالکه، رستم زال، زالزالکه / زالکه، زالزالکه، رستم زال، زالزالکه» «یکی یه پول خروس» هم برای همه ریشسپیدان و موسپیدکردههای پایتخت، ترانهای خاطرهانگیز و ماندگار است: «از قند و شکر ساختهام جوجهخروس / بابا جان یکی یه پول خروس / ماما جان یکی یه پول خروس / آقایان یکی یه پول خروس / به به، به به، به به / به به چه خروسی / چه قشنگ است و ملوس / بابا جان یکی یه پول خروس / ماما جان یکی یه پول خروس / آقایان یکی یه پول خروس.»
این هم ترانه «گردو فروش» است که تا وقتی دستفروشان سر پل تجریش برای خود بساط میکردند خوانده میشد: «سلیقهدار، صاحبکمال کجایی؟ /ای صاحب پول حلال کجایی؟ / بیا ببین که نقل یاس آوردم / از سولقون با التماس آوردم / درشتاشو چیدم گردو / فالی صنار میدم گردو / سوغات باغ سولقون و سنگون / گردو رو پوست بکن بخور داداش جون / قربون هرچی باهوش و حواسه / گردو نگو که مثل نقل یاسه / درشتاشو چیدم گردو / فالی صنار میدم گردو / خیال نکن که هرچی گرده گردوست / مغز نداره در میون هر پوست / پوست کنده و بیدردسر آوردم / گردوی تازه نقلتر آوردم / درشتاشو چیدم گردو / فالی صنار میدم گردو / گردوی من گردوی نوبرونهاس / از بس که گندهاس قد هندوونهاس /آباد شه شمرونی الهی باغت / هرچی گرون شه باز میام سراغت / درشتاشو چیدم گردو / فالی صنار میدم گردو.»
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه همشهری ، تاریخ انتشار 3 شهریور 97، کدمطلب: 28046، www.newspaper.hamshahri.org