![](/files/fa/news/1397/8/19/399733_581.jpg)
شعار سال : داستان
بعضي چهرههاي تاريخي حتي بعد از مرگشان نیز ادامه دارد؛ نهتنها تمام
نميشود، بلكه سويههاي جالب و عجيبي به خود ميگيرد. حسين فاطمي،
روزنامهنگاري كه 19 آبان سال 1333 اعدام شد، از اين جمله است. نزديك به 60
سال بعد از مرگ فاطمي، وزير خارجه مصدق، از یک سو همسرش در كهنسالي به
ايران ميآيد، ماهها در هتلي در خيابان دكتر فاطمي سكونت ميكند و بعد
روابطش با اسفنديار رحيممشایي حاشيهساز و سپس بازداشت ميشود و همزمان
در نقطهاي ديگر از پايتخت، محمدمهدي عبدخدايي همچنان از ترور ناكام وزير
خارجه وقت دفاع ميكند. عبدخدايي، از اعضا فدائيان اسلام كه هنوز در قيد
حيات است، بارها گفته اگر به گذشته برگردم، بازهم حسين فاطمي را ترور
ميكنم.
چيزي از سياست نميدانم
دکتر
سيدحسين فاطمي در بهار 1329 ازدواج کرد. نام همسر دكتر فاطمي را كسي به
خاطر نداشت و اصلا كسي نميدانست كه همسر وزير خارجه دولت مصدق در قيد حيات
است؛ تا اينكه به دعوت شوراي ايرانيان خارج از کشور به ايران آمد. مشايي
زمينه ديدار او با محمود احمدينژاد را نيز فراهم کرد. در اين ديدار، سطوتي
دفترچه يادداشتهاي دکتر حسين فاطمي را به احمدينژاد تقديم کرد؛
درحاليكه هماكنون هيچ اطلاعي از سرنوشت اين دفترچه در دست نيست. گفته
ميشود پريوش سطوتي پس از حضورش در ايران در فروردين 1388که با هزينههاي
دولتي از سوي معاونت ايرانگردي و جهانگردي رئيسجمهور بود، در هتل لاله
تهران اقامت گزید. همسر دكتر فاطمي كه درباره خودش گفته است: «دکتر فاطمي
سياسي بود و من اصلا از سياست چيزي نميدانستم»، در سالهاي گذشته ناخواسته
وارد وادي سياست شد؛ تاجاييكه درباره محمود احمدينژاد گفت: «دکتر
احمدينژاد هم مانند دکتر فاطمي به خاطر عشق به وطن که ساعت چهار صبح به
خانه ميآمد و پنجونيم صبح منزل را با پاي سوخته و حال بد ترک ميکرد،
تمام توان و انديشه خود را براي سربلندي کشور به کار گرفته است. زماني که
با دکتر احمدينژاد ديدار کردم، متوجه شدم ايشان را خدا به مردم داده است.
همان سلوک دکتر فاطمي را که همانا بامردمبودن و براي مردم زيستن بود،
در ايشان ديدم. بنابراين علاقه ايشان در دل من افتاد، چون اقدامات ايشان
همان کارهايي است که فاطمي قصد انجام آن را داشت، اما ناتمام ماند. من با
ايشان يک رابطه انساني برقرار کردم، چون ايشان همه ويژگيهاي مردان بزرگي
مانند فاطمي را در خود دارند و همين مسئله موجب وابستگي من شد؛ به گونهاي
که قرار بود من براي سه هفته در ايران بمانم، اما تاکنون در ايران ماندگار
شدم. من از آقاي احمدينژاد و مشايي محبتی ديدم که من را مورد لطف قرار
دادند و سراغي از من گرفتند؛ درحاليکه اين افراد (اعضاي جبهه ملي که دکتر
فاطمي عضو آن بود) هرگز سراغي از من و پسرم نگرفتند». پريوش سطوتي در سال
1390 از سوی نهادهاي امنيتي دستگير شد و پس از آزادي ايران را ترك كرد.
پريوش
سطوتي تنها 16 سال داشت که به عقد فاطمي درآمد و حاصل زندگي کوتاهشان
فرزندي به نام سيروس بود که تقريبا تمام عمر خود را خارج از ايران گذراند و
22 خرداد 1394 درگذشت. از فاطمي دو نوه به نامهاي حسين و ناتالي به
يادگار مانده است. خواهر پريوش سطوتي با مهدي رحيمي ازدواج كرد؛ همان كسي
كه بعدها فرمانده نظامي تهران شد و چند روز پس از پيروزي انقلاب در پشتبام
مدرسه علوي تيرباران شد. مرحوم عزتالله سحابي در كتاب «نيمقرن خاطره و
تجربه» آورده است: «فاطميها به لحاظ سياسي بهطورکلي خانواده خوشنامي
نبودند. يکي از برادران دکتر فاطمي استاندار خوزستان بود که گفته ميشد
عامل اجراي سياستهاي شرکت نفت جنوب است. برادر ديگرش هم در اصفهان در خدمت
حاکميت بود و واقعا دکتر حسين فاطمي در آن خانواده يک استثنا بود».
روزنامهنگاري بهانه آشنايي با مصدق
حسين
فاطمي در دوران دبيرستان نخستين تجربههاي روزنامهنگاري خود را در نشريه
هفتگي «باختر» کسب کرد و در اصفهان سردبير روزنامه «باختر» شد. پس از
شهريور 20، فاطمي اولين فعاليت آشکار سياسي خود را در اصفهان آغاز کرد و
مقالهاي تند در روزنامه «باختر» عليه پيمان سهجانبه فروغي منتشر کرد و او
را عامل خارجي و دشمن ملت ايران خواند. در پي انتشار اين مقاله، روزنامه
«باختر» توقيف و فاطمي بازداشت شد. فاطمي پس از آزادي از زندان، روزنامه
«باختر» را به تهران منتقل کرد و با کمک همفکرانش، مخالفت با کابينه فروغي
را ادامه داد. در دهه ٢٠، «باختر» سرسختترين منتقد حکومت پهلوي بود و
حملات تند فاطمي به پهلويها تا ١٢ سال بعد ادامه يافت. دکتر مصدق چند روز
پيش از شروع انتخابات، از مديران جرايد ازجمله حسين فاطمي دعوت کرد جرايد
خود را در اختيار مردم بگذارند و از سلامت انتخابات مجلس شانزدهم دفاع
کنند. از اين تاريخ همراهي وفادارانه فاطمي با دکتر مصدق آغاز شد. هيئت
هفتنفره مديران جرايد به همراه دکتر مصدق تصميم گرفتند براي روشنگري و
همراهي افکار عمومي با خود، دست به تحصن بزنند. تحصن يک روز پيش از سفر شاه
به آمريکا صورت گرفت و خبر آن در جرايد اصلاحطلب کشور منتشر شد. در پي
همين تحصن، هسته اوليه «جبهه ملي» شکل گرفت.
در اين
زمان، مسئله کشور نفت بود. فاطمي در «باختر امروز» مقالات تندي عليه
مخالفان طرح مليشدن صنعت نفت ازجمله نخستوزير رزمآرا مينوشت تا اينكه
دستگير شد. سه شبانهروز بيشتر بازداشت فاطمي طول نکشيد. در ١٢ ارديبهشت
١٣٣٠ مصدق اعضاي کابينه خود را به مجلس معرفي کرد؛ درحاليكه حسين فاطمي
را براي معاونت سياسي و پارلماني خود در نظر گرفته بود.
فاطمي
بهعنوان سخنگوي دولت هر روز کنفرانس مطبوعاتي داشت و همچنان سرمقالات
«باختر امروز» را مينوشت تا از تشنجات ناشي از اخبار غيرموثق و شايعهها
جلوگيري کند.
فاطمي در
ادامه براي پيشبرد اهداف جبهه ملي از مقام معاونت سياسي دکتر مصدق استعفا
داد و در انتخابات مجلس هفدهم کانديداي نمايندگي از تهران شد تا بتواند در
مجلس بازوي حمايتي قويتري براي دکتر مصدق باشد، فاطمي رأي آورد اما در
تاريخ ٢٣ بهمن ١٣٣٠ ترور شد و به دليل بستريشدن در بيمارستان نجميه عملا
نتوانست در مجلس فعاليت خاصي انجام دهد. محمدمهدي عبدخدايي، ضارب فاطمي،
درباره اين ترور گفته است: «بعد از مليشدن نفت مرحوم نواب صفوي نظرش اين
بود که بين جبهه ملي و دربار توافق شده است و رابط اين توافق آقاي فاطمي
است و هيچکس جز او صحه مصدق نيست که رابط اين جريان باشد... من به ملاقات
نواب صفوي رفتم. او به من گفت که مأموريتي به تو ميدهم اميدوارم آن را خوب
انجام بدهي. من شاگرد حاجکاظم باقرزادهخرسندي بودم و روزي سه تومن
ميگرفتم. روزي ديدم که اصغر شالچي در مغازه آمد و به من گفت که بيا با شما
کاري دارم. من هم رفتم از بازار عباسآباد گذشتم. يکدفعه ديدم که از
ميدان خيام فعلي سر درآورديم و در همان منزلي که جلسه مخفي فدائيان اسلام
بود رفتيم. آنجا سيدعبدالحسين واحدي بود. گفت ديدي چه کردند. حاضري شهيد
شوي و مردانه به ميدان بروي؟ گفتم بله. گفت رابط بين دکتر مصدق و دربار
دکتر فاطمي است. او قصد جان نواب صفوي را کرده است. ما اجازه نميدهيم که
کسي قصد جان رهبر فدائيان را بکند. کلت را آورد و به من گفت همين ماشه را
بتکاني جريان تمام ميشود. من چون نوجوان بودم نميتوانستم کلت را در جيب
کتم بگذارم. همان روز اسلحه را لاي نان سنگگ گذاشتم و در ميدان بهارستان
آمدم. دکتر فاطمي براي روزنامه نيامده بود تا اينکه شب خوانديم که شب جمعه
سر قبر مسعود فاطمي سخنراني ميکند. ما اسلحه را در جيبمان گذاشتيم و سر
قبر رفتيم بين من و دکتر فاطمي يک قبر فاصله بود. او آمد صحبت کرد و من
ماشه را تکاندم. شلوغ شد و من اسلحه را روي قبر انداختم. شخصي به نام عباس
گودرزي بود که آمد اسلحه را بردارد. همه سر او ريختند و من هم فرياد ميزدم
اللهاکبر. پاسبانها من را از دست مردم که مرا ميزدند بيرون کشيدند در
يک ماشين من را سوار کردند و مرا به شهرباني آوردند».
فاطمي كه
از ترور جان سالم بهدر برده بود، مهر سال ۱۳۳۱ به سمت وزير امور خارجه
دولت دکتر مصدق منصوب شد و بهدنبال کشف مدارک جاسوسي انگليس بلافاصله
سفارتخانه انگليس را در اول بهمن تعطيل و کارمندان آن را اخراج کرد. فاطمي
كه همزمان روزنامهنگاري هم ميكرد، با نزديكشدن به روزهاي كودتا حملاتش
به دربار بيشتر شد. در سه روز منتهي به کودتا در مقالات تندش مخالفت صريح و
قطعي خود را با شاه اعلام کرد و با قاطعيت از حذف شاه و خاندان پهلوي
نوشت. در فاصله 25 تا 28 مرداد 1332 در باختر امروز تيتر زد: «دربار، جاي
زنان بدکار». «خائني که ميخواست وطن را به خاک و خون بکشد، فرار کرد.» اما
خائن مورد نظر كينه روزنامهنگار را به دل گرفت و كمي بيش از يك سال بعد
حكم اعدامش صادر شد.
پيغام فاطمي چه بود؟
فاطمي
مدتي که در مخفيگاه بود، چندباري خانه عوض کرد. مخفيبودن او نزديک
هفتماهي به درازا کشيد و در اين مدت هر از چند گاهي شايعات بياساسي
درباره دستگيرياش نقل محافل ميشد. صبح روز ۲۲ اسفند باز هم شايعه دستگيري
او دهان به دهان چرخيد. خيليها گمان کردند چيزي بيشتر از شايعه در کار
نيست. اما اين بار ماجرا فرق داشت. همه در کنجکاوي درستي و نادرستي خبر
بودند که فرمانداري نظامي اطلاعيهاي منتشر کرد که حکايت از تأييد دستگيري
داشت: «بدينوسيله به اطلاع عموم ميرسد که دکتر حسين فاطمي ساعت ۹ صبح
امروز به وسيله سرکار سروان حبيبالله جليلوند، افسر اداره انتظامي شهرباني
و مأمورين فرمانداري نظامي پس از تجسسات طولاني در يکي از کوچهباغهاي
تجريش دستگير و تحويل فرماندار نظامي گرديد».
دادگاه او
در کنار ديگر کساني که در کودتا نقش داشتند، در مهرماه ۱۳۳۳ تشکيل شد و در
همان ماه هم حکم صادر شد. سنگينترين حکم آن دادگاه يعني اعدام براي فاطمي
صادر شد. دادگاه تجديدنظر در آبانماه برگزار شد که آن نيز براي او حاصلي
جز تأييد حکم قبلي نداشت. در واقع کودتا گوشت قرباني ميخواست و آن گوشت
قرباني کسي جز فاطمي نبود.
«مجله
اطلاعات هفتگي» از قول يک «شخصيت مطلع» اينطور گزارش داد که وقتي فاطمي
در ميدان تير از ماشين پياده شد، به دادستان ارتش پيغام داد به گوش
محمدرضاشاه برساند که اگر بد کرده، او را ببخشد! خبرگزاري رويترز اما خبري
به ظاهر متضاد با اين خبر را نقل کرده است. به گزارش اين خبرگزاري، وقتي
فاطمي را به چوبه مخصوص ميبستند، فرياد «زندهباد مصدق!» بود که از دهان
او خارج و در فضا شنيده ميشد».
روز ۱۹
آبان ۱۳۳۳، تيتر يک روزنامههاي سراسري شوکآور بود و خبر از وقوع اتفاقي
داشت که دير يا زود بايد رخ ميداد: «سپيدهدم امروز دکتر حسين فاطمي
تيرباران شد». در اطلاعيه دادستان ارتش که در روزنامههاي همان روز چاپ شد،
دليل اعدام فاطمي «بههمزدن اساس حکومت» خوانده شده: «دکتر حسين فاطمي که
در اثر قيام ملي ۲۸ مرداد ۳۲ فراري و در پناه اشرار تودهاي قرار گرفت و
پس از دستگيري و تعقيب و تسليم به دادگاه به موجب احکام صادره در دادگاه
عادي و دادگاه تجديدنظر اعمالش به منظور بههمزدن اساس حکومت تشخيص و
محکوم به اعدام شد، با انجام تشريفات قانوني ساعت شش صبح امروز تيرباران
گرديد».
دادستان
پس از اعدام گفتوگويي مطبوعاتي ترتيب داد و آن اتفاق را جزئي از عدالت
اجتماعي شمرد که همه آرزوي آن را دارند و اظهار خوشوقتي کرد که به مردم
ايران ثابت شده دادستاني ارتش در برابر قانون همه را به يک چشم
ميبيند.وقتي که ميخواستند او را براي اجراي حکم ببرند، تقاضاي سيگاري کرد
و به قول خبرنگاران، آن را با حالت خاصي گوشه لبش گذاشت تا روحيه و قوت
قلبش را نشان دهد. خبرنگار روزنامه کيهان در گزارش خود از چندوچون اعدام،
به پيغامي اشاره کرده که دادستان ارتش روز پيش از اعدام براي خانواده فاطمي
ميفرستد تا اگر مايل بودند ملاقاتي با او داشته باشند؛ ملاقاتي که بر
اساس اطلاعات اين خبرنگار هرگز عملي نشد. دکتر فاطمي پيش از مرگش دکتر محمد
مصدق را وصي و قيم فرزندش کرد و پس از او نيز مسئوليتها را به يکي از
برادرانش سپرد. پريوش سطوتي چند سال بعد از مرگ همسر، سيروس را به انگلستان
فرستاد و خودش هم بعدا به او ملحق شد. به نظر نميرسد خانم سطوتي چندان به
وصيت همسر عمل كرده باشد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ 19 آبان 97، کد مطلب: : www.sharghdaily.ir