شعار سال: حتماً در اطراف شما هم کسانی هستند که برای تماشای بازی تیم مورد علاقهشان به ورزشگاه میروند و در این راه سختیها و مشکلات زیادی را تحمل میکنند. راستی به نظر شما چرا آنها به استادیوم میروند؟
استادیوم مدل کوچکی از همان جامعهای است که نسل جوان آرزوی آن را دارد. جایی که در کنار هم بتوانند شادی کنند، فریاد بزنند، اشک بریزند و هیجانشان را تخلیه کنند، جایی که چشم همه دنبال یک هدف است بدون آنکه کسی دستور انجامش را داده باشد. در این فضای غریب هستند کسانی که اختیار از دست داده و فحش هم میدهند اما کسی شماتت نمیکند چون میداند آنجا کلمهها معنای همیشگی را ندارند.
فرشاد یکی از هواداران دو آتشه پرسپولیس است. 29 سال دارد و سالهاست در کار فروش چینیآلات بهداشتی فعالیت میکند. هنوز از قهرمانی تیم پرسپولیس خوشحال است و پرچم قرمز رنگ داخل مغازهاش را هم برنداشته. اهل کریخوانی است و با هیجان خاصی از خوبیهای استادیوم و تماشای فوتبال از نزدیک میگوید: «خیلیها به من میگویند وقتی بازیهای پرسپولیس با 12 دوربین پخش میشود چرا به جای اینکه در خانه بازی را تماشا کنی و از بودن کنار خانواده لذت ببری همه سختیها را به جان میخری و به استادیوم میروی؟ ولی من یک پاسخ برای همه آنها دارم؛ عشق. من با تماشای تلویزیونی بازی نمیتوانم همه هیجانم را تخلیه کنم و هیچ لذتی هم نمیبرم اما وقتی در یک جمعی قرار میگیری که همه مثل خودت هستند هیجان تماشای فوتبال چند برابر میشود. از کودکی وقتی همراه پدرم به استادیوم میرفتم وقتی در آن جمع پرشور قرار میگرفتم حس خوبی پیدا میکردم و پر از هیجان میشدم.»
فرشاد معتقد است در دوسال گذشته وضعیت فرهنگی استادیومها خیلی از قبل بهتر شده و مثل گذشته بهصورت جمعی فحش نمیدهند و ناسزاگویی به شکل فردی درآمده: «هیچ جای دنیا جوانان پرشوری مثل ایران پیدا نمیشود که از 10 ساعت قبل از بازی در ورزشگاه حاضر باشند و یک صدا و هماهنگ تیم محبوبشان را تشویق کنند. البته هستند کسانی که دوست دارند با فحش دادن خودشان را تخلیه کنند. برای آنها خیابان و استادیوم هیچ فرقی نمیکند. در استادیوم نوعی از همبستگی وجود دارد که نمونه آن را در جامعه بسیار کم میبینیم.»
هادی مشغول حساب و کتاب است. او از طرفداران پرشوری است که از روز قهرمانی پرسپولیس تی شرت قرمز به تن دارد و میخواهد تا یکی دو ماه دیگر هم همین لباس را بپوشد. حسابدار است و به قول خودش حساب و کتاب زندگی را هم دارد ولی عشق به فوتبال و هواداری تیم پرسپولیس برای او یک چیز دیگر است: «وقتی بازیکنان تیم شبانه روز تلاش میکنند تا ما شاد و خوشحال باشیم ما هم نسبت به آنها دین داریم و باید برای دلگرمی دادن به آنها برویم استادیوم. هیچ وقت بازیهای پرسپولیس را از تلویزیون تماشا نمیکنم چون پدر و مادرم مثل من فکر نمیکنند یا دوستان و اطرافیان مثل من عاشق سینه چاک نیستند و با گلزنی تیم محبوبشان احساس من را تجربه نمیکنند. به همین دلیل ترجیح میدهم جایی مثل استادیوم و در میان کسانی که همه یک حس و یک هدف دارند بازی را تماشا کنم.
استادیوم تنها جایی است که همه باهم وحدت دارند و از این همبستگی برای پیشبرد هدفشان استفاده میکنند. آنجا هدف پیروزی یک تیم است اما متأسفانه خارج از استادیوم هدف تغییر میکند و هرکدام از ما فقط به موفقیت و پیروزی خودمان فکر میکنیم.»
هادی هم وضعیت فرهنگی این روزهای استادیومها را بهتر از گذشته میداند و میگوید: «اگر این همبستگی و شور و هیجان جوانان با اخلاق همراه باشد میتوانیم روزی را شاهد باشیم که زنان و خانوادهها با حضور در ورزشگاه بازی را از نزدیک تماشا کنند. وقتی از تونل ورزشگاه عبور میکنی جو ورزشگاه و صد هزار جمعیتی که آنجا نشستهاند تو را میگیرد و نمیتوانی برخلاف آنها رفتار کنی. شور و هیجان در هر نقطه از ورزشگاه موج میزند و اگر یک بار در چنین جوی قرار بگیری دیگر نمیتوانی خود را از بودن در آنجا محروم کنی. با وجود آنکه استادیوم از کمترین امکانات برخوردار است و حتی دستشویی درست و حسابی ندارد اما همه اینها نمیتواند مانع از رفتن و قرار گرفتن در چنین جمع پرشوری شود.»
پوریا همه زندگیاش در استادیوم خلاصه میشود. توی ایستگاه مترو منتظر رسیدن قطار است. شغل او البته سنخیتی با هیجان ندارد. غسال است و چند سالی است که مسافران آخرت را برای رفتن به خانه ابدیشان آماده میکند. میگوید همه بازیهای پرسپولیس در تهران و شهرستان را از نزدیک تماشا میکند و از این کار لذت میبرد. هوادار سرسخت پرسپولیس است و از بچههای جایگاه 35 در استادیوم. جایی که همه مثل یک خانواده هستند و هفتهای یک بار به شوق دیدن هم آنجا جمع میشوند:
«هیچ جایی مثل استادیوم نمیتوانی دوستان خوبی پیدا کنی. سالهاست که همه بازیهای پرسپولیس را در همه ورزشگاههای ایران از نزدیک تماشا کردهام. در ورزشگاه آزادی جزو قدیمیهای جایگاه 35 هستم. جایی که 120 جوان پای ثابت همه بازیها هستند و در میان آنها مهندس و دکتر و استاد دانشگاه هم کم نیست. البته در استادیوم کسی به کسی بابت این چیزها فخر نمیفروشد. با هم رفیق هستیم و رفت و آمد خانوادگی هم داریم. معمولاً بازیهای آسیایی پرسپولیس را در خانه یکی از بچهها جمع میشویم یا با اجاره کردن سفره خانه دور هم تماشا میکنیم.
همبستگی بین جوانان استادیوم را هیچ جای دیگری نمیتوان پیدا کرد. قرار گرفتن در یک جمع که همه یک آرزو دارند بسیار زیبا است. خارج از استادیوم هم به داد هم میرسیم البته. وقتی یکی از بچهها مشکلی پیدا میکند مثلاً برای تهیه جهیزیه خواهرش با مشکل مالی مواجه میشود همه سعی میکنیم کمک کنیم. یکی از بچهها در امین حضور فروشنده لوازم خانگی است که بخشی از جهیزیه را قسطی و با شرایط پرداخت ویژه تأمین میکند و بقیه هم هر کدام به سهم خودشان کمک میکنند. دو سال قبل یکی از هواداران جایگاه 35 فوت کرد. سال قبل همه عکس او را روی لباس مشکی چاپ کردیم و با پوشیدن این لباس به یاد او شعر خواندیم و نشان دادیم که همیشه به یادش هستیم. وقتی در جمع هواداران پرشور قرار میگیری دیگر من بودن را فراموش میکنی و تبدیل به ما میشوی.»
کنار دکه روزنامه فروشی ایستاده و با دقت تیترهای روزنامههای ورزشی را میخواند. تیتر همه روزنامههای ورزشی مشترک است. قهرمانی پرسپولیس. با ناراحتی سری به نشانه تأسف تکان میدهد و رد میشود. منصور از طرفداران سرسخت استقلال است و در هر شرایطی همه بازیهای این تیم را در تهران و شهرستانها از نزدیک تماشا میکند. از اینکه تیم محبوبش قهرمان نشده ناراحت است اما معتقد است هوادار واقعی در هر شرایطی از تیم حمایت میکند. به اعتقاد او استادیوم یعنی جایی که هرچقدر دلت خواست فریاد بزنی و دوستان جدید پیدا کنی:
«از کودکی عاشق استقلال هستم و از نوجوانی همه بازیهای استقلال را در استادیوم تماشا میکنم. هرکسی یک عشقی دارد؛ بعضیها عاشق کفتربازی میشوند، بعضیها هم عاشق ماشین بازی و بعضیها هم مثل من عاشق استادیوم و جو ورزشگاه میشوند. تنها جایی که شاید یک جوان احساس راحتی میکند و میتواند با همه وجود فریاد بزند و کسی هم اعتراض نکند استادیوم است. لحظهای که تیم گل میزند با همه وجود شادی میکنی و بدون اینکه نفر کناری را بشناسی او را در آغوش میگیری. اینها جذابیتهایی هستند که باعث میشود جوانان همه سختیها را به جان بخرند و به ورزشگاه بروند. اتحاد به معنای واقعی را میتوان در استادیوم پیدا کرد. وقتی پای تیم استقلال وسط باشد همه با هر عقیده و تفکری متحد میشویم و فقط به موفقیت تیم فکر میکنیم. لحظههایی در این ورزشگاه اتفاق میافتد که شاید نمونه آن را کمتر در جامعه ببینید. چند بار وقتی برای تماشای بازی به شهرستان رفتم با پسر نوجوانی مواجه شدم که پول نداشت و تنها به عشق تشویق استقلال از تهران به آنجا آمده بود. اسمش کیانوش بود و گفت که همراه مادربزرگش در یک منطقه فقیرنشین تهران زندگی میکند اما برای تماشای بازیهای استقلال از همه چیز میگذرد. نمیتوان از این پسر پرسید چرا با وجود بیپولی و فقر بازهم برای تماشای بازیهای استقلال راهی شهرستان میشوی. این عشق است و از یک عاشق نمیتوان درباره دلایل عشق ورزی سؤال کرد.»
همه طرفداران و لیدرهای استقلال او را میشناسند. پسر جوانی که برای دیدن همه بازیهای خانگی استقلال از رامسر راهی تهران میشود. شش ساعت رانندگی در برف و باران زمستانی تنها به شوق اینکه با همه وجود از تیم مورد علاقهاش حمایت کند، چیزی نیست که به راحتی از آن بگذری. نامش مجید است و 13 سالی میشود که مسافر جاده هراز و فیروزکوه است و مشخصه او پرچم بزرگ آبی رنگی است که پشت شیشه ماشین نصب کرده است. به خیلی از شهرها سفر کرده تا از نزدیک بازیهای استقلال را تماشا کند. میگوید:
«در این 13 سال دوستانی پیدا کردهام که از اعضای خانواده به من نزدیکتر هستند. در شادی و غم کنار هم هستیم. هیچ جایی نمیتوانی چنین جمعیت یکدست و یکدلی پیدا کنی. سالهاست که در سرما و گرما برای دیدن این بچهها و تشویق تیم استقلال از شمال به تهران میآیم. هربار هم با خودم میگویم این آخرین باری است که به ورزشگاه میآیم اما بازهم روز بازی راهی تهران میشوم. استادیوم باعث شد تا رفاقتهای ما مستحکمتر شود.»
آنها مسافران عشقند؛ سرما و گرما و شب نخوابی و پشت در ماندن برایشان پلک برهم زدنی هم نیست. آنها مسافران استادیوم هستند تنها جایی که از ته دل فریاد میزنند، گریه میکنند و از شوق یکدیگر را در آغوش میکشند.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری ایران آنلاین ، تاریخ انتشار 9 خرداد 98، کد خبر: 474690، www.ion.ir