این دانشمند برجسته ایرانی روز نهم آذرماه ۱۳۴۵ در محل کار خود، دانشگاه تهران، به طور ناگهانی به کما رفت و دیگر هرگز به هوش نیامد. روزنامه کیهان در تاریخ ۱۴ تیر ۵۰ درباره چگونگی به اغما رفتن محمد معین نوشت: «آن روز استاد در دانشکده ادبیات مشغول تدریس بود. بحثی بود درباره شعر فارسی. در میانه یک بیت شعر ناگهان استاد لرزید و به زانو درآمد. هنوز شاگردان از بهت و بیم بیرون نیامده بودند که استاد در حالی که تشنجی شدید سراپایش را فرا گرفته بود نقش زمین شد. دانشجویان با وحشت و نگرانی استادشان را احاطه کردند. دستپاچه بودند و تا چند دقیقه هیچکس تکلیف خودش را نمیدانست... خواب بلند و عجیب به این ترتیب آغاز شد...»
تلاش پزشکان برای به هوش آوردن محمد معین به جایی نرسید. دو پزشک انگلیسی بر بالینش حاضر شدند اما تلاش آنها نیز حاصلی در پی نداشت. پزشکان انگلیسی گفته بودند «تن خسته این مرد فرسودگی ۹۰ سالهها را پیدا کرده است.» (به نقل از انجوی شیرازی، کیهان ۲۷ تیر ۵۰) خبر رسید که پیشتر نظیر این رخداد برای شخصی در شوروی پیش آمده و بیمار پس از ۲ سال به هوش آمده است. بنابراین دو تن از پزشکان شوروی برای معاینه بر بستر معین حاضر شدند که کار آنها نیز بینتیجه بود. حتی یک بار هم در مرداد ۱۳۴۶ او را برای درمان به کانادا منتقل کردند اما پس از چند ماه بدون ذرهای تغییر در همان حالت اغما به بیمارستان فیروزگر تهران بازگردانده شد.
تهران بیانصاف در مواجهه مرگ معین
اما آنچه مرگ دکتر محمد معین را از باقی مرگها متمایز میکرد، تنها چهار سال و نیم دست و پا زدن در برزخ مرگ و زندگی نبود، بلکه نوع مواجهه پایتختنشینان با مرگ این استاد برجسته ادبیات فارسی بود، مواجههای خیلی عادیتر از آنچه بشود تصورش را کرد. مردمی که در مراسم تشییع جنازه مهوش خواننده آهنگهای کوچهبازاری سنگ تمام گذاشته بودند، حالا شاید هنوز متوجه نشده بودند مرگ محمد معین چه ضایعهای برای فرهنگ و ادب ایرانزمین است. این نوع مواجهه به حدی بر برخی دوستداران معین گران آمد که انجوی شیرازی [پژوهشکر برجسته ایرانی (۱۳۰۰ شیراز – ۱۳۷۲ تهران) ] فردای روز تشییع جنازه در روزنامه اطلاعات با مطلبی تحت عنوان «تهران بمیر!» به مردمان پایتخت به خاطر این بیانصافیشان تاخت. این ماجرا به حدی برای شیرازی سنگین بود که به همین نیز بسنده نکرد و ۱۴ روز بعد وقتی خبرنگار کیهان به سراغش رفت تا درباره فرهنگ عامیانه و وضع و حال آن روز این فرهنگ از او بپرسد، انجوی این مسئله را با نوع برخورد تهراننشینان با مرگ محمد معین گره زد و این شهر را به همین خاطر شایسته «شدیدترین سرزنشها و توبیخها» دانست. کیهان در تاریخ یکشنبه ۲۷ تیرماه خود در ص ۱۸ برای تیتر گفتوگو با انجوی شیرازی «تهران مرگ دکتر معین را حس نکرد» برگزید. تیتری که به روشنی دلخوری او را از این ماجرا نشان میداد.
انجوی شیرازی در توصیف تهران آن روز نوشت: «قسمت اعظم این سواد اعظم بیمار است. تهران، شهری شده غربزده و یا بهتر بگویم همه چیز زده... با حال و روزی که این شهر پیدا کرده معلوم است که اصلا مرگ دکتر معین را حس نمیکند. اساسا تهران حس و حرکت و سلامت و هویتی ندارد تا احساس درد یا خوشی کند... مثل عضو کرخت و بیحس که اگر سوزن هم به آن فرو کنی عین خیالش نیست.»
انجوی در بخش دیگری از سخنانش درباره مراسم تشییع پیکر دکتر معین در مسجد فخرالدوله تهران گفت: « البته بسیار باشکوه بوده اما آدمهایی را که در آن شرکت کرده بودند، خیلی سریع میشد با انگشت شمرد. یعنی که این مراسم با مختصرترین شکلی که ممکن بود برگزار شد... آن روز در مسجد فخرالدوله از این همه دوستداران فضل و کمال، از این همه انجمنها و مراکز علمی و تحقیقی و از این همه محافل و مجالس ادبی و هنری و دانشی مرد و دانشی زن که دستکم ادعایش را دارند، جز عده کمی خبری نبود. و تازه آنها که آمده بودند و نمیدانم صد نفر بودند یا دویست نفر، فقط دوستان و همکاران و شاگردان دکتر معین بودند.»
بعد با زبانی تندتر مردمان این شهر را که بر سر تشییع این بزرگمرد فرهنگ ایرانزمین حاضر نشده اما برای تماشای «فلان دلقک فرنگی و یا فلان شلخته و رقاصه» سر از پا نمیشناختند، «مشتی غربزده پوکمغز» خواند که «فقط کالبد محسوس و ملموس فلان هنرمند فرنگی را میبینند، و نه اندیشه و هنرش را».
محمد معین که بود؟
دکتر معین در اردیبهشت سال ۱۲۹۷ در رشت متولد شد. در ۲۰ سالگی در رشته فلسفه و ادبیات و علوم تربیتی از دانشسرای عالی لیسانس گرفت و سپس به دانشگاه تهران راه یافت. او نخستین فردی بود که در مقطع دکترای رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. معین با سیر و سلوک دائمی در ادبیات فارسی و در سایه تحقیق و تتبع مدام به استادی دانشگاه و عضویت همیشگی فرهنگستان ایران رسید. خبرنگار کیهان روز دوشنبه ۱۴ تیرماه ۱۳۵۰ در وصف معین چنین نوشت: «مقام ادبی و تحقیقی استاد به پایهای رسید که مرحوم علامه دهخدا در وصیتنامه خود او را برای نظارت در امر چاپ و انتشار لغتنامه معروف خود برگزید...»
«فرهنگ معین» حاصل ۲۰ سال کوشش شبانهروزی اوست که در تدوین مواد آن از بیش از ۵۰۰ کتاب و رساله استفاده شده است.
محمد معین خود درباره فرهنگ لغاتش چنین گفته: «هیچ فرهنگ کاملی کار یک تن نباید باشد. اسناد و انتساب یک فرهنگ (مانند لاروس، کیه، المنجد و غیره) به یک مولف برای پیشقدمی و طرح اصلی و کوشش بیشتری است که موسس آنها به عمل آورده است. فرهنگ معین مبتنی بر ۳۰۰ هزار فیش است که نگارنده به یاری گروهی از دوستان و دانشجویان در طی ۲۰ سال فراهم کرده است. طرح، تالیف و تصحیح و هماهنگ کردن و پر کردن خلاء از نگارنده است، اما سروران و همکاران فاضل من هریک در حد خود بسیار کوشیدهاند...»
در پایان مقدمه فرهنگنامه معین، وی به نقل از برهان قاطع آورده است: «... این کاری است که توانستهایم ولی آن نیست که خواستهایم...»
محمد معین از سال ۱۳۳۸ موسسهای به نام «سازمان فرهنگ فارسی» در خانه خویش دایر کر که خود درباره این سازمان و هدفهای آن در مقدمه فرهنگنامهاش چنین نوشته است: «گروهی از دوستان و همکاران در این سازمان شروع به کار کردند و کتابچهای کوچک خاص سازمان ترتیب داده شد. از سال ۱۳۳۹ به تصویب کمیته لغتنامه سازمان مزبور به محل سازمان لغتنامه دهخدا منتقل گردید. هدف از تشکیل این سازمان نظم دادن به امر استخراج لغات از متون، تدوین فیشها، تالیف فرهنگهای مختلف تهیه تصاویر و نقشههاست...»
حاصل ۵۷ سال زندگی او بیش از ۲۰ اثر تالیفی، ۸ تصحیح، چندین ترجمه و دهها مقاله است که برای فرهنگدوستان ایرانزمین به یادگار گذاشته است.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری تحلیلی انتخاب، تاریخ انتشار13 تیر 98، کد خبر:487121 ، www.entekhab.ir