پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۲۶۱۴۵
تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۹
امروز روز خبرنگار است؛ روزي که همه کساني که در تمام طول سال درباره ديگران مي‌نويسند، کمي هم به خودشان فکر مي‌کنند. شايد برايتان جالب باشد اگر بدانيد در بسياري از رسانه‌ها زنان بيشترين نيروي اصلي تحريريه‌ها را تشکيل مي‌دهند، اما تعداد مديران زن در عرصه مطبوعات از انگشتان دو دست تجاوز نمي‌کند.

شعار سال: صفحه امروز متعلق به همه خبرنگاران زني است که شما مطالبشان را خوانده‌ و دوست داشته‌ايد و گاهي با آن گريه کرده يا خشمگين شده‌ايد؛ آنها براي گرفتن حقشان در عرصه خبر بسيار جنگيده‌اند.
زناني که حالا شما يادداشتشان را مي‌خوانيد، گوشه‌ کوچکي از خبرنگاران زن ايران هستند که تجربه‌ خود را از شکاف‌هاي جنسيتي در عرصه خبر مي‌نويسند. با احترام به تمام مردان و زناني که در تمام اين سال‌ها نوشته‌اند و قلمشان سانسور شده و گاهي با مشکلات جدي مواجه شده‌اند، اين صفحه تقديم مي‌شود به خبرنگاران زني که نيروي اصلي تحريريه‌ها هستند، اما جايشان در سمت‌هاي مديريتي مطبوعات خالي است.


ژيلا بني‌يعقوب. خبرنگار حوزه جامعه و سياست
من کار جدي خبرنگاري خودم را در سال 72-71 زماني که دانشجوي خبرنگاري بودم آغاز کردم. آن زمان حتي سفر داخلي يک خبرنگار زن توسط سردبيران مرد غيرقابل پذيرش بود. به خاطر دارم، وقتي به سردبير مي‌گفتيم براي پوشش خبري به فلان شهرستان دعوت‌ شده‌ايم، سردبير مي‌گفت بگذاريد ببينيم به‌جز شما خبرنگار زن ديگري هم در گروه وجود دارد. اگر نبود، به ما اجازه خروج نمي‌دادند. گاهي به اينجا هم نمي‌رسيد؛ مي‌گفتند اصلا چه لزومي دارد شما به شهر ديگري برويد؟‌ مگر ما اينجا خبرنگار مرد نداريم که شما مي‌خواهيد برويد و اين براي ما يک آرزو بود. ما از اينجا به نقطه‌اي رسيديم که بالاخره من توانستم به افغانستان سفر کنم. وقتي سال 81 که جنگ افغانستان بود و در روزنامه نوروز به سردبير و مديرمسئول گفتم مي‌خواهم از افغانستان گزارش بگيرم،‌ نگاهي به من کردند و گفتند خودت تنهايي مي‌خواهي بروي؟‌ گفتم مگر بايد کسي همراهم بيايد؟ با تعجب گفتند ‌نمي‌شود! شما يک زن تنها هستي و نمي‌شود بروي. خيلي اصرار و سماجت کردم و بعد از مدت‌ها من را صدا کردند و گفتند به يک شرط مي‌تواني بروي و آن اين است که با همسرت بروي! همسر من هم روزنامه‌نگار در رسانه ديگري بود. آنها مي‌گفتند همسرت از رسانه خودش مأموريت بگيرد و با هم برويد. من گفتم اساسا اين کار حرکت جالبي نيست که او به مديرانش بگويد به من مأموريت افغانستان بدهيد چون قرار است همسرم برود افغانستان! من به همسرم گفتم و او گفت من چنين کاري نمي‌کنم و اعلام کردم من اصرار دارم که بروم. آنها تصميم گرفتند که بالاخره يک مرد همراه من باشد و عکاس روزنامه را به همراه من به افغانستان فرستادند. اين براي من مايه اميد است که يک زماني حتي براي مأموريت خبري به شهرهاي ديگر نمي‌توانستيم برويم، اما الان خبرنگاران زن مرتب به شهرها و کشورهاي مختلف براي پوشش خبري مي‌روند.

چرا زنان در سطوح بالاي رسانه‌ها غايب‌اند؟
شيده لالمي. روزنامه‌نگار
روزنامه‌نگاري سخت‌تر از هميشه به نظر مي‌رسد. در زمانه‌ تغيير و دوراني که دستيابي به حقيقت بيش از هر زمان ديگري دشوار شده است.
اينها تغييراتي است که بخواهيم يا نخواهيم، خودشان را تحميل مي‌کنند. همه ما با نگراني، آنچه اين روزها مي‌گذرد را تماشا مي‌کنيم؛ تصوير مبهم آينده را، آخرين شماره‌هاي روزنامه‌ها و مجله‌ها را و اندوهي که به دنبالشان کشيده مي‌شود. پيکره روزنامه‌نگاري در ايران، آماده اين تغييرات نيست، نه در سطوح مديريتي و نه در لايه‌هاي مياني؛ همان‌طور که آماده تغييرات ديگري نبوده است. سال‌هاست زنان از فعال‌ترين نيروهاي تحريريه‌ها هستند. در شماري از تحريريه‌ها اکثريت قريب‌به‌اتفاق افراد را تشکيل مي‌دهند، اما در سازوکارهاي مديريتي و تصميم‌گيري و سياست‌گذاري چطور؟ واقعيت اين است که بالاتر از لايه‌هاي مديريت مياني (دبيران گروه‌ها)، زنان روزنامه‌نگار، اين‌چنين پرشمار ديده نمي‌شوند. به ندرت در گزينههايي که براي سردبيري و دبيري تحريريه‌ها روي ميز است، زنان پيشنهاد مي‌شوند. همان‌طور که به ندرت مديران سازمانهاي رسانه‌اي براي زنان و مردان در پست‌هاي سازماني مشابه حقوقهاي يکسان در نظر مي‌گيرند. بخش قابل‌توجهي از کاري که امروز در حوزه رسانه در ايران انجام مي‌شود، برعهده زنان است. آنها چيزهاي زيادي را تغيير داده‌اند. من فکر مي‌کنم، زنان روزنامه‌نگار در دهه‌هاي اخير، ساختارشکن، جسور و فراتر از اينها روزنامه‌نگاراني شجاع بوده‌اند، اما در مورد جايگاه و حقوق صنفي‌شان نتوانسته‌اند به برابري برسند. بخشي از اين ناکامي، امتداد شرايط عمومي جامعه در فضاي روزنامه‌نگاري است؛ يعني جامعه‌اي که برابري را براي زنان در عرصه‌هاي مختلف هنوز به رسميت نمي‌شناسد، در حوزه روزنامه‌نگاري هم اثر خودش را مي‌گذارد، اما بخشي ديگر برآمده از خود ماست؛ از ساختار حرفهاي و صنفي حاکم بر روزنامه‌ها و تحريريه‌ها؛ ساختاري که تغيير فضاي حرفه‌اي تحت‌تأثير حضور مؤثر زنان را باور نکرده، ساختاري که هنوز فکر مي‌کند زنان بيشتر خبرنگاران و گزارشگران خوبي هستند، اما براي سردبيري و مديريت‌هاي ارشد بايد به سراغ مردان رفت. عرصه روزنامه‌نگاري همان‌جايي است که بايد پيشرو به‌رسميت‌شناختن اين برابري باشد، اما چنانچه مي‌بينيم اين ساختار آنچنان متصلب و وابسته به ساختارهاي قدرت است که نتوانسته در اين زمينه‌ها مستقل عمل کند. زنان پشت اين ساختارها متوقف مي‌شوند، درحالي‌که در جاي ديگر، در لايه‌هاي مياني و پاييني تعداد زيادي از آنها هستند که روزنامه‌نگاري را پيش مي‌برند.

کليشه‌هاي جنسيتي در تحريريه
آزاده محمدحسين. سردبير همشهري محله
واقعيت اين است که فارغ از کليشه‌هاي جنسيتي که همواره من و ديگر همکارانم در حوزه مطبوعات تلاش ‌کرده‌ايم آنها را بشکنيم و حتي براي اينکه راحت‌تر کار کنيم، آنها را انکار کنيم، اما يک واقعيت بزرگ وجود دارد که خيلي مستقيم هميشه به ما خود را تحميل کرده و جلوي چشممان است و آن هم کليشه جنسيتي است و متأسفانه اين کليشه‌شکني ما خيلي نتوانسته موفق باشد. بودن چنين اهرم بازدارنده‌اي در مطبوعات مثل خيلي از جاهاي ديگر که زن‌ها با آن درگير هستند، همان‌قدر دست‌وپاگير و بازدارنده است و به محض اينکه تو با آن وجهه جنسيتي وارد بازار کار مي‌شوي، بايد اين را بپذيري که با خيلي از مسائل روبه‌رو مي‌شوي که گاهي شدت و ضعف دارد اما بعيد مي‌دانم کسي بتواند بگويد با هيچ کدام از اين مشکلات دست و پنجه نرم نکرده است. به طور مشخص در حوزه روزنامه‌نگاري براي من که از سنين پايين کارم را شروع کردم و حالا دو فرزند دارم و در همين فضا رشد کرده‌ام، هنوز هم زخمي دارم که هرچند شايد اثر زخم و شکل زخم ترميم شده باشد، اما جايش هرگز خوب نمي‌شود و هرازگاهي هم سر باز مي‌کند و آن اين است که نگاه از بالا به پايين به يک زن و طرح اين پرسش که آيا يک زن مي‌تواند عهده‌دار مسئوليتي در حوزه مطبوعات شود، من را آزار داده است. متأسفانه اين نگاه شايد در بعضي از سال‌ها از طرف بعضي دوستاني بوده که تفکر غالبشان براي خود من محترم و قابل الگوبرداري بوده، اما در اين ماجرا، ظاهرا اين کليشه‌ها همچنان به قوت خود باقي است. سال‌ها اين مسير را آمده‌ام و در تمام اين سال‌ها که سردبيرها و دبيرهاي متعددي را در کارم داشته‌ام، خيلي غم‌انگيز است که در يک مورد دبير من خانم بود و اتفاقا در مقطعي که با او کار کردم از او بهترين‌ها و کار و زندگي را ياد گرفتم. در بقيه مواقع اين مردان بودند که بالادست بودند؛ البته که آنها هم استاد بودند اما هميشه برايم اين سؤال بود که چرا در يک جمع بزرگ نهايتا يک يا دو نفر در سطح دبير (نه سردبير) قرار دارند. به مرور ما جلو رفتيم و زناني بودند که با توانمندي‌هاي ثابت‌شده اما باز براي ثابت‌شدن مجدد جنگيدند و خودشان به دنبال احقاق حقشان رفتند و کسي به کمک آنها نيامد. بيشترين نيروي توليدي کف تحريريه‌ها زنان هستند ولي به تعداد انگشتان دو دست ما در حوزه مطبوعات مدير زن داريم. بخش دوم ماجرا اين است که وقتي تو جواني و انرژي کار داري، نيروي جنگندگي هم داري و شايد مسئوليت‌هاي بيرون تحريريه برايت کم‌رنگ‌تر باشد، اما امان از روزي که مادر مي‌شوي. ما همکاران زني داريم که در طول کار مادر شدند، بچه‌هاي ما در کف مطبوعات شناخته و بزرگ شدند، خود من کف تحريريه روزنامه پهن مي‌کردم و بچه‌هايم را بعد از مهد روي آن مي‌نشاندم. من روزنامه‌نگاران زني را ديدم که چون مجبور بودند هم کار کنند و هم زندگي و بچه‌داري، به گونه‌اي زير دين اطرافيان بودند براي اينکه اين بچه را به ثمر برسانند. غم‌انگيزي ماجرا اين بود که در برخي از نشريات وقتي بچه‌ها براي مرخصي زايمان مي‌رفتند، ديگر برگشتي وجود نداشت. اين يکي از معضلات اين فضاست. در کنار همه اينها تابوهاي جنسيتي وجود دارد، مثلا ممکن است خبرنگار زني خيلي خوب بتواند حوزه‌اي را پوشش دهد اما به واسطه زن‌بودنش ممکن است براي پوشش برنامه فرستاده نشود. اينها همه مصائب زنان روزنامه‌نگار است.

از گرفتن گزارش ميداني محروميم
ليلي خرسند. خبرنگار ورزشي
در حوزه ورزشي، مشکل اصلي زنان خبرنگار ورزشي، مثل همه زنان ديگر ورود به ورزشگاه است. ما خبرنگاري داريم که دارد در حوزه فوتبال مي‌نويسد، اما يک بار هم نتوانسته به استاديوم برود. ما زناني داريم که حوزه کشتي را پوشش مي‌دهند، خود من و خانم مرضيه دارابي ديگر خبرنگار اين حوزه، شايد تنها يک بار توانسته باشيم وارد سالن کشتي بشويم. اين ورود به ورزشگاه مشکل اصلي ماست و به کشتي و وزنه‌برداري و شنا که اصلا امکان ورود به سالن شنا براي زنان وجود ندارد ختم نمي‌شود، ما زنان به سالن جودو و تکواندو و کاراته هم‌ نمي‌توانيم برويم. از طرفي هم همه‌چيز مقطعي است، يک زماني مي‌تواني سالن واليبال بروي، يک زماني هم سالن جودو راهت مي‌دهند، اما اين ورود به ورزشگاه معضل اصلي ماست و کار ميداني براي ما مقدور نيست. حالا شايد بگويند اين محدوديت‌ها در ورزش مردان طبيعي به نظر مي‌رسد، اما جالب اينجاست که اين محدوديت‌ها در ورزش زنان هم براي ما اعمال مي‌شود؛ شايد کسي باور نکند اما برخي از مسابقات ورزشي زنان، بدون حضور خبرنگاران زن برگزار مي‌شود. بعضي وقت‌ها براي مسابقات زنان تماشاگر عادي را به ورزشگاه راه مي‌دهند، اما اگر اعلام کني خبرنگاري راهت نمي‌دهند. در بسیاری از مسابقات زنان ما به‌عنوان تماشاگر وارد سالن مي‌شويم، چون اگر بگويي خبرنگار هستی، برايت محدوديت قائل مي‌شوند؛ اما در کنار همه اينها نگاه خاص به زنان هم وجود دارد، همان نگاه مردسالارانه که در بخش ورزشي پررنگ‌تر است. من با همکاران مرد خيلي مشکلي نداشته‌ام، ‌شايد براي اينکه هميشه با مرداني کار کرده‌ام که نگاه و تفکرشان، مردسالارانه نبوده است؛ اما خيلي از همکاران من از اين نگاه آسيب مي‌بينند و عذاب مي‌کشند. براي اينکه در محدوديت هستند و هميشه بايد متلک‌هايي از اين قبيل را بشنوند که چرا بايد از کشتي بنويسي؟ ‌تو که يک لگد به گربه نزده‌اي چرا از فوتبال مي‌نويسي؟ اين نگاه مردسالارانه هم بين مردان همکار ما وجود دارد و البته يک نگاه کلي‌تر و بدتري هم در حوزه خبر وجود دارد که خبرنگاران ورزشي را افرادي لمپن مي‌دانند و اين هم آزاردهنده است و اين نگاه هميشه من را اذيت کرده که هميشه خواسته‌ام ثابت کنم ما هم مثل همه روزنامه‌نگاران ديگر روزنامه‌نگاريم و فقط کارمان را انجام مي‌دهيم.

زنان خبرنگار و نقش همسربودن

فاطمه مهديانيسردبير ايلنا
به‌عنوان زني که سال‌هاست در عرصه خبر بوده‌ام، بايد بگويم زن‌بودن و شاغل‌بودن کنار هم خيلي سخت است. اينکه بخواهي خبرنگار باشي و نقش زن و همسري را هم بر عهده بگيري، کار ساده‌اي نيست. اينکه در کنار کار خبري مادر و همسر باشي،‌ کار ساده‌اي نيست و بايد با کسي ازدواج کرد که با شغل خبرنگاري و سختي‌هايش به‌خوبي آشنا باشد. اگر انگيزه کافي نباشد، ممکن است وسط کار کم بياوري. زنان ما در تمام اين سال‌ها نه‌تنها دوشادوش مردان بلکه گاهي بالاتر از آنها در عرصه خبر تلاش کرده‌اند و موفق بودند. معتقدم در اين سال‌ها زنان توانسته‌اند به مشکلاتي که در حوزه خبرنگاري وجود دارد غلبه کنند و با برداشتن موانع،‌ الان بخش بسياري از تحريريه‌ها را زنان تشکيل مي‌دهند. من در اين سال‌ها زنان بسياري ديده‌ام و با قاطعيت مي‌گويم زنان ما کمتر به فساد و پست‌ها نگاه مي‌کنند و تلاش مي‌کنند حريم خود را از اين سختي‌ها دور نگه دارند.
زنان خبرنگار و قوانين نانوشته

الهه خسروي‌يگانه-خبرنگار فرهنگي
«خبرنگار‌زن‌بودن»؛ راستش ترکيبي که کنارش کلمه «زن» بيايد، متعجبم مي‌کند. نمي‌دانم چرا جنسيت بايد کنار شغل لحاظ و البته دردسرساز شود؟ دايره تبعات زن‌بودن البته گسترده‌تر از شغل خبرنگاري ا‌ست. شما به عنوان زن در هر موقعيتي مي‌توانيد به عنوان سوژه جنسي در نظر گرفته شويد، توهين بشنويد، تحقير شويد يا مورد آزار قرار بگيريد و اين تازه قسمت اول سريال است. غافلگيري ماجرا اينجاست که در فصل دوم، اين شماييد که مقصر شناخته مي‌شويد. به خاطر پوشش‌تان، به خاطر رفتارتان، به خاطر اينکه نخواسته‌ايد خودتان را سانسور کنيد يا مثلا با کليشه‌هاي ذهني، عرفي و سنتي رايج هماهنگ باشيد. اصولا در ايران قانون نانوشته‌اي كه در مورد خبرنگاران با شدت و حدت جاري‌ است و البته هيچ‌کس هم درباره‌اش حرف نمي‌زند، يک جمله کوتاه امري‌ است: آرامش خاطر ارباب قدرت را به هم نزن. خب، شدت اعمال اين قانون را در مورد زنان خبرنگار به توان بي‌نهايت برسانيد، چون ديگر حرف فقط از منافع سياسي و اقتصادي و... نيست، نفس حضور تو به عنوان يک زن پرسشگر مي‌تواند همه چيز را به هم بريزد فارغ از اينکه با يک پزشک لائيک سروکار داشته باشي يا آقاي کارگردان روشنفکر يا نماينده مجلس. همين چند وقت پيش براي پروژه‌اي با مردي ميانسال که در حوزه کاري خودش استاد بنامي بود قرار کاري داشتم. به عنوان روزنامه‌نگار قرار بود در آن طرح حضور داشته باشم. هوا سرد بود و وسط خيابان يک لنگه‌پا ايستاده بوديم. نمي‌فهميدم چرا بايد وسط پياده‌رو ميان رفت‌وآمد مدام عابران درباره کار حرف بزنيم. پيشنهاد دادم که به کافه‌اي برويم. پاسخش مبهوتم کرد. با لبخندي موذيانه و از سر بزرگواري گفت: براي من که اتفاقي نمي‌افتد اما يک نفر مرا با تو ببيند براي تو بد مي‌شود! خبرنگارزن‌بودن گاهي واقعا خنده‌دار مي‌شود.
سقف رسانه براي زنان کوتاه شده است

مهسا جزيني-خبرنگار سياسي
بدنه تحريريه فربه از زنان است و رأس آن لاغر. مسئله بيشتر به خود ما بازمي‌گردد، آنجا که ما توان و انرژي کمتري براي چانه‌زني جهت برعهده‌گرفتن سمت‌هاي بالاتر مي‌گذاريم و مردان برعکس. حتي اگر سردبيري تمايل به داشتن دبير زن براي فلان سرويس يا مديرمسئولي تمايلي به داشتن سردبير زن براي کل تحريريه نداشته باشد که گاه ديده مي‌شود، اين‌گونه است؛ اما اين طرف ما چقدر تلاش کرديم؟ اگر ما بخواهيم قطعا مي‌توانيم نگاه آنها را هم تغيير دهيم. چانه‌زني درست را بلد نيستيم. گاهي فکر مي‌کنيم زندگي شخصي ما ارجح است و داشتن سمت ما را از رسيدگي به آن باز مي‌دارد، چون روزنامه‌نگاري کار وقت و بي‌وقت است و دبيري و سردبيري‌اش بيشتر. گاهي براي اين کار نياز به همراهي و متقاعدشدن همسرانمان داريم که رخ نمي‌دهد. اعتمادبه‌نفسمان کم است. زنان نگران‌اند که آيا در يک سمت مديريتي مي‌توانند به‌خوبي از عهده کار برآيند؟ آنها بابت اين فقر تجربه تاريخ، کمال‌گرا شده‌اند، درحالي‌که شايد ده‌ها مرد باتجربه و دانشي کمتر از ما بارها بر صندلي دبير و سردبير نشسته‌اند. زنان نگران‌اند که چشم‌هايي از داخل و بيرون عملکرد آنها را در سمت يک مدير چطور ارزيابي مي‌کنند. آيا منتظرند تا کوچک‌ترين اشتباهشان در کار بدل به يک رسوايي شود؟ آيا مديران مرد همان‌طورکه سهل‌گيرانه از خطاهاي مديران مرد زيردست مي‌گذرند يا با آن کنار مي‌آيند با زنان هم اين‌چنين هستند؟ برخي تجربه‌ها مي‌گويد نه. همين که زنان کمتري از مرحله دبيري به مرحله سردبيري رسيده‌اند، نشان مي‌دهد که اين سقف براي زنان کوتاه شده است.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 17 مرداد 98، شماره: 3946


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین