شعار سال: در ادامه متن این یادداشت آمده است؛
«مایکل ویلر» نویسندۀ مدخل «مارتین هایدگر» در «دانشنامۀ فلسفه استنفورد» (The Stanford encyclopedia of philosophy) پیش از ورود به تبیین دو تیپِ فلسفی متقّدم و متأخر هایدگر، به زندگینامۀ وی پرداخته است. ویلر در این شرح حال کوتاه به فراز و فرودهای زندگی هایدگر اشاره کرده است؛ از حال و هوای مذهبی دیارش در مسکیرشِ (Messkirch) آلمان، سَر و سِرّ با «هانا آرنت»، تفکر در مسئلۀ وحدت در وجود، مطالعۀ عمیق کانت و کیرکگور و نیچه و سپس دیلتای و هوسرل، تا تحریر کتاب «وجود و زمان» (این کتاب به یکی از برجستهترین آثار اصیل فلسفه اروپایی (قارهای) معاصر تبدیل شد و در کانون توجه فضای فکری بینالمللی قرار گرفت و بر بسیاری از مکاتب و مشربهای فکری از جمله اگزیستانسیالیسم سارتر، هرمنوتیک فلسفی گادامر، و دریافت دریدا از مفهوم «واسازی» (deconstruction) اثر گذارد). همچنین از پیوستن وی به حزب نازی و سپس اخراج از دانشگاه و در نهایت، چرخش یا «گشت» فکری وی در دومین اثر بزرگش یاد کرده است (ر. ک: ویلر، مایکل، ۱۳۹۵، مارتین هایدگر، ترجمه سید مسعود حسینی، تهران، ققنوس، ص۱۳-۱۸).
طرح مسئله و احتمالات: همواره با مطالعۀ این دست زندگینامهها، این پرسش برای نگارنده پررنگ میشود که علت یا دلایل اثرگذاری یک متفکر و اندیشمند فلسفی و به بیانی، یک مکتب فلسفی در دورۀ فکری خود و در دورههای پسینی چه بوده و چگونه است؟ تردیدی نیست که مسایل انسانی – اجتماعی، بسیار پیچیده و باضرب عوامل و مولفههای گونهگونی مرتبط و دست به گریبان است و مطالعۀ مقدمۀ کتاب ویلر، بهانۀ خوبی برای طرح این نوع مسایل و پرسشها دست میدهد. اما شاید بتوان از چند احتمال در پاسخ به پارهای از مولفهها نام آورد؛ عواملی که امکان دارد در خصوص هر اندیشمندی، یک یا چند دسته از آنها قابل طرح باشد مانند:
۱-خلوص اندیشه در معنای ناب بودن آن؟
۲- نظاممندی یک اندیشۀ فلسفی؟
۳-شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه و اثرگذاری نمادهای قدرت و مسایل سیاسی در حوزۀ علم یا پشتیبانیهای حکومتی؟
۴- شرایط آکادمیک و محیط اقبال یا ادبار جامعۀ علمی همکاران یا منتقدان؟
۵- برخورداری یک اندیشۀ فلسفی از تبعات و لوازم اجتماعی موثر و برآمدۀ از آن دیدگاه و اظهار نظر در مسایل عمومی جامعه یا ورود به حوزههای فکری دیگر؟
۶-بود (تنش) یا نبود (آرامش) بحرانهای اجتماعی ملی، منطقهای، یا جهانی؟
۷- قدرت نقد و جنبههای انتقادی قوی، صریح، و تند و تیز یک اندیشۀ فلسفی از نظریهها و مکاتب پیشینی؟
۸-استقبال عمومی و پذیرش روانشناختی ابعاد یک اندیشۀ فلسفی؟
۹-دامنۀ بحرانهای فکری و علمی و ضرورت تغییر پارادایمهای موجود؟
۱۰-برخورداری صاحب اندیشه از یک شخصیت کاریزما و میزان تأثیرگذاری مسایل شخصیتی مانند صدا و چهره و حالات و آداب رفتاری؟
۱۱-انتساب خانوادگی صاحب اندیشه و نقش ثروتمندی یا فقر مطلق؟
۱۲-جذابیتهای اندیشۀ فلسفی در جنبههای هنری و ادبی یا شیوههای معماگونه و رمزآلود؟
۱۳-ترکیبی از عوامل گوناگونِ دوازدهگانۀ فوق؛ که در این فرض بایستی بررسی کرد در هر ترکیب متصوری، کدام مولفه از اولویت بیشتری برخوردار است؟
جدای از این مسئله، پژوهش پیرامون چیستی و چرایی و چگونگی این عوامل میتواند راهی برای استنباط مسیر ماندگاری و اثربخشی یک اندیشه فلسفی بهسوی ما باز کند، زیرا هر یک از مولفههای پیش، نشانی از اثرگذاری دیدگاه فلسفی دارد. اما از این میان، تأکید و تحلیل «ژان هِرش» در بررسی سیر تاریخ فلسفه قابل توجه است؛ آنجا که درصدد است نشان دهد در دورانهایی که شکّ و انتقاد، دامنهگستر میشود، هرگز نظریههای گسترده و فراگیر یا دستگاههای فلسفی بزرگ به وجود نمیآیند و در عوض، نظریهها و فلسفههایی خرد و جزیی و غیرنظاممند پدید میآیند که به اعتقاد وی اگرچه عمومیت ندارند، ولی از لحاظ تازگی داشتن، اثربخش و بارورند (ر. ک: هِرش، ژان، ۱۳۹۵، شگفتی فلسفه، تهران، نشر نی، ص۱۸۵).
پرسش اکنون این است: آیا جامعۀ علمی امروزۀ ما در شرایط و دوران شکّ و انتقاد دامن گستر قرار گرفته است؟
این داستان ادامه دارد...
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات، برگرفته از خبرگزاری ایکنا، تاریخ انتشار: ۷ دی ۱۳۹۹، کد خبر:۳۹۴۳۶۰۵، iqna.ir.