هر چند درک ابتهاج از مسیر تاریخی - اجتماعی ایران سرشار از غم و اندوه است، اما امیدوارانه در جست و جوی «آسمان آفتابی» بر میآید. شاید تخلص شعری او به «سایه» هم قرابتی با درک غمگنانه اش از محیط پیرامونی داشته باشد. «ارغوان گونه بودن» و «ارغوانی زیستن» مدلی از زیست اجتماعی است که به انسان ایرانی پیشنهاد میدهد.
شعار سال: بامداد ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ «سایه»ی بر سر فرهنگ و ادب ایرانی به سوی آفتاب پر کشید.
پرداختن به ظرایف ادبی و تحلیل فنی ادبیات ابتهاج خارج از تخصص و بسیار فراتر از توانایی صاحب این قلم است. من در این یادداشت کوتاه بر آن هستم که به این پرسشها پاسخ دهم که:
۱- چرا ابتهاج برای ایرانیان مهم بود؟
۲- چرا شعر «ایرانای سرای امید» این چنین شورانگیز است؟
۳- چرا شعر «ارغوان» پرخوانندهترین شعر معاصر فارسی است؟
و نهایتاً؛
۴- چگونه شد که درختچه ارغوان حیاط خانه شاعر به ابژه مهم فرهنگی -اجتماعی در گفتمان زمانه ما تبدیل شد؟
بعد از مکتب کلاسیسم که محوریت آن با عقل گرایی محض بود و البته در نقد به آن مکتب ادبی رمانتیسم ایجاد شد.
«رمانتیسم جامعه گرا» یکی از شاخههای فرعی این مکتب محسوب میشود و امیر هوشنگ ابتهاج را هم میتوان یکی از نام آوران معاصر شعر فارسی در این مکتب دانست. رمانتیک جامعه گرا معطوف به عمل اجتماعی- سیاسی است و قصد دارد با توسل به «آرمانها»، زمانه نابه سامان را رسوا کند و با ادبیاتی تغزلی به مضامین ممنوعه بپردازد.
از آن جایی که در جهان اجتماعی ایرانیان شعر به مثابه رسانهای پرنفوذ حامل و ناقل پیام است، قالبهای شعری و شاعرانی با ویژگیهای فوق الذکر اهمیت دو چندان پیدا میکنند.
رمانتیسم اجتماعی در ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد رخ نمود. این نوع ادبیات در کنار احساسات و عشقها و دردهای فردی، از مسائل اجتماعی و غمهای تاریخی غافل نمیماند. امید و ناامیدی، مرگ و زندگی، تیرگی و روشنایی مضامینی هستند که حضوری توامان در این سبک ادبی دارند. به عبارت دیگر هر چند بیداد و استبداد، فقر و گرسنگی هر کدام میتوانند مانع «عشق» شوند و مسیر سخت رسیدن عاشق به معشوق، را سختتر کنند، ولی هیچ کدام یارای فرونشاندن شعله عشق در دل عاشق را ندارند. چرا که انسان بدون عشق از آدمیت خود خلع میشود.
رمانتیسم جامعه گرا مفاهیم سیاسی و اجتماعی، چون فقر، فساد، نابرابریهای اجتماعی و ظلم ستیزی را در کانون توجه خود قرار میدهد و با مسائل اجتماعی و سیاسی از منظر احساسی و غنایی مواجه میشود. سیاست، چون خونی در رگهای این نوع شعر جریان دارد و پدیدههای اجتماعی، موضوع مورد توجه شاعری است که به جهان از منظر رمانتیسم جامعه گرا مینگرند.
ابتهاج در شعر «زنده باش» میگوید:
به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش
جهان اجتماعی از منظر ابتهاج «دره»ای سنگلاخ و صعب العبور است که «زندگی»، چون «رود»ی در «نشیب دره» آن در جریان میباشد.
فقر، فساد، تبعیض، استبداد، استعمار و استثمار در حکم «سنگ»های خارایی هستند که «رودخانه زندگی» باید از میان آنها عبور کند. او ضمن توصیف زیباشناسانهای از مسیر توسعه پایدار ایران عزیز به انسان ایرانی پیام میدهد که چارهای جز «سر به سنگ زدن» نیست و باید «رونده» بود تا رسید.
او «آزادی» را فرجام «شور زندگی» و «شعور زیستن» میداند و باور دارد زیبایی، نیکویی و دانایی معجزاتی هستند که در جریان زندگی امکان تحققش وجود دارد. پس باید زنده بود و زندگی کرد.
هر چند درک ابتهاج از مسیر تاریخی - اجتماعی ایران سرشار از غم و اندوه است، اما امیدوارانه در جست و جوی «آسمان آفتابی» بر میآید. شاید تخلص شعری او به «سایه» هم قرابتی با درک غمگنانه اش از محیط پیرامونی داشته باشد.
«ارغوان گونه بودن» و «ارغوانی زیستن» مدلی از زیست اجتماعی است که به انسان ایرانی پیشنهاد میدهد.
ارغوان در مقطعی از تاریخ که از ندنیا بیرون» است و «آسمان» و «بهار» ندارد و در میان «دیوار»هایی که «سخت سیاه» و «بسیار نزدیک» است زیست میکند.اما ارغوان در آن «گوشه خاموش فراموش شده» نه تنها «بهار» را به انتظار مینشید بلکه در مقام کنشگری به بیرق گلگون بهار بدل میشود. تکلیف اجتماعی و تاریخی او ایجاب میکند که «نغمه خوان» ِ «نغمههای ناخوانده» تاریخی ایرانیان هم باشد.
در مدل پیشنهادی ابتهاج، ارغوان آن «شاخه همخون، اما جدا مانده» انسان ِ ایرانی است که باید از فردیتها و منیتها عبور کند و نگران «غم هم پرواز» هایش باشد. «هم پرواز»هایی که در جست و جوی آزادی رنجهای «پرواز بلند آدمیزادی» را به جان خریده اند.
البته ابتهاج در ورای این رنجها «شکفتن شادی» را هم به عیان میبیند.
او همه دلدادگان ملک و میهن را به «جشن بزرگ روز آزادی» فرامیخواند.
آری!
او شاعر امید بود و زندگی را با واژهها میستود.
ابتهاج، ایران را سرای امیدی میدانست که بر «بامش سپیده خواهد دمید» و رهروان ره پر خون توسعه پایدار ایران عزیز را به خورشیدی خجسته بشارت میداد.
او شکوه شادی را برای ایران افزون و جاویدان و صلح و آزادی را برای همه «جهان» میخواست.
غزلهای او رازهای تاریخی، اما بر دل مانده جهان اجتماعی ما ایرانیان است و از این روز، بر دل آنهایی که هنوز ایرانی مانده اند و خواهند ماند هماره خوش خواهد نشست.
شیرین یوسفیشعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از صدای معلم، تاریخ انتشار:۲۱ مرداد ۱۴۰۱، کدخبر:۲۲۶۳۴، sedayemoallem.ir